۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

اختاپوس دیکتاتوری دولت و حزب سلطه بر دیگری از یک تفکر ناسالم پرخاشگری برمیخیزد

اختاپوس دیکتاتوری دولت و حزب سلطه بر دیگری از یک تفکر ناسالم پرخاشگری برمیخیزد

از زمان طفولیت درونی در هم کوفته در یک جامعه بیمار تفکر بیمار دیکتاتوری رشد میکند.

دیکتاتوری: قدرت دولتی از آغاز شکل گیری به طور سازمان یافته از تاریخ باستان تا کنون در جهت کنترل و سلطه بر جامعه و مردم بوده است. این خصلت اِعمال قدرت سرکوب دولتی،” دیکتاتوری” نامیده میشود. این واژه امروزه معنای روشن خودش را در رفتار و نظریۀ سادیستی سرکوب و سلطه گری نمایان می سازد. این بیماری سادیستی اعمال کنترل و سرکوب میتواند حتا از جانب یک فرد در درون جامعه هم صورت پذیرد که طبعا منشا آن در ساختار و فرهنگ ایدئولوژی حزب و دولت پدرسالاری و سرمایه داری مسلط دوران معاصر کاملا قابل رویت است. چنانکه تفکر، شخصیت و انگیزۀ رشد یافتۀ صاحبان قدرت در ماهیت دیکتاتوریست پس آن ها به ساختار ماشینی سیستماتیزۀ مخوفی نیاز دارند که از طریق ابزار چنگالی و مکانیزم کنترل پیچیدۀ فیزیکی و روانی آن بتوانند اِعمال دیکتاتوری کنند. بنا بر این آن ساختار اختاپوسی مخوف،  دولت  نامیده میشود. حال مهم نیست که آن را با واژگان فریب دهنده ای به مانند، دولت دمکراسی پارلمانی، دولت رفاه، دولت فدرالیستی، دولت جمهوری، دولت سوسیالیستی، دولت پرولتاریایی، دولت اسلامی و غیره تزیین کنند.
هدف از نگارش آن شناخت موضوع عصبانیت ، علائم بالینی ، راههای پیشگیری ، کنترل و درمان آن می باشد . بدون شک همه ما بارها در شرایط متفاوت و به دلایل مختلف در زندگی خود دچار خشم و عصبانیت شده ایم ، یا با افراد عصبانی برخورد کرده ایم . اما همیشه پس از فروکش کردن موج عصبانیت ، دیده ایم که اغلب نتایج منفی بی شماری به بار می آید که گاه جبران ناپذیر می باشد ! زیرا در چنین شرایطی تسلط فکری انسان از بین رفته و بدون تفکر واکنش نشان می دهد .

مطالب فوق برگرفته از 2 کتاب سودمند ، با نگارشی ساده و قابل فهم می باشد ، در این نوشتار سعی شده تا با فاصله گرفتن از اصطلاحات ثقیل و غیر لازم پزشکی ، و بطور کلی علل علمی ، و صرفاً با بررسی عوامل اجتماعی و محیطی و راهکارهای ساده و قابل درک به توضیح پیرامون عصبانیت ، روش برخورد صحیح با مسائل تنش زا کنترل، خودشناسی، اجتناب از موقعیت های بروز عصبانیت و ….. پرداخته شود .

امید که با مطالعه صحیح در این زمینه و ایجاد آگاهی به حدی از خودشناسی و باور رسیده که بتوانیم این نیروی عظیم و گریز ناپذیر را در خود مهار نمائیم .

مقدمه :

با نگرشی عمیق و دقیق پیرامون مسائل اجتماعی خواهیم فهمید که دشمنان ما دو دسته اند :

درونی و بیرونی :

دشمنان درونی به مراتب خطرناک تر از دشمنان بیرونی ما می باشند ! عصبانیت، حسادت، نفرت ، کینه ، حرص، ترس، نگرانی، شک، اضطراب، پول پرستی، شهوت، خود پرستی، و ………. از جمله دشمنان خطرناک درونی اند . و در میان همه آنها بزرگترین دشمن ما خشم و عصبانیت است که هر لحظه در کمین ماست و خود عامل بوجود آورنده بسیاری از صفات مذموم دیگر می باشد . دشمنی که عقل را کاملاً زائل نموده ، و قدرت تشخیص را از انسان سلب می نماید. این نیرو چنان قدرتمند است که گاه حتی توانمند ترین فرد تاریخ نیزدر مقابل آن سر تعظیم فرود آورده است ! .

مهار کردن این دشمن درنده خو آسان نیست و صرفاً با کلمات نمی توان آنرا فرو نشاند. و راهکار صحیح برای مهار آن باید اصولی و ریشه ای باشد . این راهبردها می توانند مرئی باشند یا نامرئی . اما بایستی همه به هوشیار نمودن فرد در محدود کردن عصبانیت منتهی گردند .

عصبانیت آتشی است که بتدریج گسترش یافته و سرانجام شخص را به ورطه نابودی کشانده و خاکستر می کند .

قبل از یاد گیری راههای مهار خشم ، ابتدا باید علت را سنجید و آستانه تحمل و ظرفیت هر فرد را . وقتی بخواهیم ریشه را بیابیم می بینیم که برای مقابله با علل خشم ، هم به اندام شناسی و هم به روانشناسی فرد نیاز داریم . زیرا در هر احساسی که بوجود می آید جسم و روح متقابلاً واکنش نشان می دهند . بنابراین عصبانیت صرفاً یک پدیده ذهنی نیست .

و نکته مهم اینکه باید توجه کرد که احساساتی شبیه ، بی صبری ، بی حوصلگی تحریک پذیری ، هیجان ، حسادت ، نفرت، تعصب ، تنفر و …… فقط شکل های پنهان عصبانیت به شمار می روند . بنابراین برای رهایی از چنگال این دیو درونی بایستی از همه این احساسات منفی رهایی یافت .

عصبانیت چیست ؟

به نظر من عصبانیت : شکل تغییر یافته احساسات درونی ماست که درجای خود اجازه ظهور نیافته و با پنهان ماندن در وجود ما تبدیل به انبار مهماتی گردیده که می تواند حتی در ساده ترین شرایط با زدن جرقه ای تبدیل به کوهی از آتش گردد.  جنسیت ، فرهنگ محیطی ، فرهنگ خانوادگی ، سنت ، اصول ، مقررات، هنجارها ، اخلاقیات ، ایدئولوژی ، منطق و ….. همه و همه هر کدام به نوعی
می توانند در ابراز و عدم ابراز احساسات و عواطف ما دخیل باشند .

بعنوان مثال :  ممکن است کودکی که در خانواده ای سنت گرا و مذهبی رشد یافته به دنبال یادگیری موسیقی باشد اما فرهنگ خانواده این اجازه را از او سلب می کند. همین کودک در بزرگسالی می تواند در هنگام بحث یا جدل با همسر خود با شنیدن صدای موسیقی و یاد آوری ناکامی خود چنان خشمگین گردد که برای خودش نیز قابل توجیه نباشد. پس ناکامی می تواند عامل بروز خشم های پنهان گردد. و عقده های فرو خورده را برون ریزد و لذا مهمترین عامل، کنترل و مهار خشم است و برون ریزی . نه سرکوب و انکار! اگر بتوانیم از تمامی احساساتمان درست و در جای خود استفاده کنیم هرگز عقده ای پنهانی نخواهیم داشت تا خشمی فرو خورده بروز دهیم.

دلایل عصبانیت :

موقعیت های تنش زا و خشم بر انگیز بسیارند و متغیر به طور کلی می توان آنها را به دو دسته تقسیم کرد :

1-
دلایل آنی و آشکار           2- دلایل جزئی و دقیق

دلایل آنی

موقعیت های خاصی که مستقیماً عامل بروز عصبانیت در فرد می باشند !

1-
ایجاد مانع توسط دیگران در مقابل اجرای خواسته ها و اهداف فرد

2-
الگوی غلط و خارج از انتظار رفتار اطرافیان به خصوص زیردستان یا کوچکتران

3-
انتقاد و مخالفت دیگران با نظرات شخصی فرد

4-
بی احترامی افراد در حضور و غیاب فرد یا برخورد نا درست کلامی

5-
بی تفاوتی دیگران در مقابل آسایش و نیازهای افراد دیگر

6-
عمل نکردن مردم به تعهدات

7-
فریب در فروش کالا ….. طفره رفتن کارمندان از اجرای درست امور محوله، عدم مسئولیت پذیری دیگران و ……

انسان در برابر هر یک از اینها می تواند بشدت عصبانی گردد. حتی اگر منطقی نباشد . فرضاً اگر هنگام مسافرت از پیش تعیین شده ای ناگهان هوا متغیر گردد باز هم عصبانیت بوجود خواهد آمد با آنکه کسی مقصر نمی باشد . پس همه دلایل عصبانیت ریشه ای مشترک دارند و آن عدم اقتدار ذهنی است . فرد دارای ذهن قوی در هر شرایطی سعی در کنترل رفتار خود خواهد داشت و بر اثر کمبود این قدرت و بر اثر تحت فشار قرار گرفتن از  کوره در می رود و به جای آنکه فرمانده موقعیت ها شود بنده و برده آنها می گردد و آنگاه عوامل بیرونی افکارش را جهت می دهند .

بطور دقیق تر می توان چنین توضیح داد : که ذهن برتر (عقل و هوش ) کنترل خویش را بر قسمت پست تر ذهن از دست می دهد و قسمت پست تر بدون فهم و درک و دلیل واکنش نشان می دهد . لذا برای آنکه مبنای رفتارمان به دور از  جنبه های حیوانی و صرفاً بر پایه غریزه نباشد بایستی قدرت ذهن خود را افزایش دهیم . جلوگیری از ایجاد عصبانیت باعث افزایش قدرت ذهن برتر می گردد.

دلایل پیچیده و دور از ذهن عصبانیت :

دلایلی که مستقیماً باعث بروز خشم نمی گردند اما حساسیت فرد را برای عصبانی شدن در موقعیت های منجر به خشم افزایش می دهند. این عوامل می توانند سراسر طیف زندگی فرد را در بر گیرند – کل امور زندگی مانند : خوردن ، خوابیدن و حتی مسائل جنسی می توانند دقیقاً بر تند مزاجی او تأثیر گذارند.

در حقیقت هر چیزی که نیروی زیستی و حیاتی بدن را کاهش داده و باعث از دست رفتن انرژی گردد باعث بروز خشم می شود . به همین دلیل اشخاص ضعیف بسادگی عصبانی می شوند . مثلاً در مکتب یوگا – عصبانیت در شخص با افزایش راجا – گونا ( محرکها ) ارتباط دارد و هر عاملی که راجا – گونا را افزایش دهد باعث تند مزاجی است مثل انواع خوراکی های تند یا سرخ کرده . یا حتی دیدن فیلم های محرک باعث تحریک پذیری و آسیب به سیستم عصبی فرد تند مزاج می گردد. گرسنگی، سرما، گرما، دود و ….. همه محرک های عصبی
می باشند. البته باید توجه داشت که داشتن تسلط کافی برای فایق آمدن و عصبانیت بدان معنی نیست که سنگ شده اید و فاقد هر گونه احساس می باشید ، تنها تفاوت اینست که نه تنها انگیزه توجه به هر چیز خوب یا بد را خواهید داشت بلکه افکارتان با هر عامل محرکه ی آنی – بوسیله احساس هیجانی از راه بدر نخواهد شد. اما : مطابق افکار مستدل ذهن برتر تحت تأثیر قرار گرفته و رفتار خواهد کرد.

ابراز عصبانیت :

راههای متعددی وجود دارد تا هر کس عصبانیت خویش را ابراز نماید . فرضاً از فرزند شما در حضور مهمانتان رفتار ناشایستی سر می زند – که مهم نیست.

1-
شما می توانید خشم خود را تا رفتن مهمانتان کنترل کنید .

2-
می توانید در حضور مهمانتان او را سرزنش کنید .

3-
می توانید با بدترین شکل ممکن در حضور دیگران او را تنبیه نمائید

می بینید که فشار عصبی پی در پی افزایش یافته و از اولین شکل ظهور تا شکل سوم طوفان عصبانیت در آن کاملاً مشهود است و می تواند نتیجه ای نامطلوب برای همه حتی مهمانانتان در برداشته باشد .

پس نگهداری دمای آرامش در یک موقعیت بحرانی نشانه قدرت تفکر است .

پیامدهای عصبانیت در جسم ، فکر و رفتار :

وقتی کسی عصبانی می شود ساز و کار تولید استرس در بدن او فعال
می شود که تغییرات بیولوژیکی بسیاری در او بدنبال خواهد داشت . که یک پاسخ پیوسته ی فیزیولوژیکی بدن است – هر گاه در نتیجه فشردگی آمد و شد یا بی مبالاتی دیگران یا بروز یک تهدید واقعی در زندگی تحریک شوید پاسخ بدن همان استرس است و این بر اثر عوامل مختلف تحریک تغییری نمی کند . این پاسخ بدن جنگ و گریز نامیده می شود که با فعالیت یک بخش داخلی مستقل سلسله اعصاب که سمپاتیک نامیده می شود سازمان یافته است و بطور موقتی تغییرات زیر را در بدن بوجود می آورد.

1-
غده ی آدرنال ( فوق کلیوی ) هورمونی به نام آدرنالین تولید می کنند که با تبدیل گلیکوژن ذخیره شده در کبد به قند خون – به فراهم کردن انرژی آنی در بدن کمک می کنند .

2-
تنفس تندتر برای رسیدن اکسیژن بیشتر به بدن

3-
افزایش ضربان قلب جهت تسریع گردش خون

4-
افزایش فشار خون و اتساع رگهای خونی

5-
توقف عمل هضم غذا و برگشت خون از معده به ماهیچه های اسکلت بدن به منظور تأمین انرژی .

6-
افزایش تعریق و کاهش مقاومت پوست

7-
خشکی دهان بعلت کاهش ترشح غده ی بزاقی

8-
برگردانده شدن خون از پوست بدلیل فشرده شدن جداره ی سطح بیرونی آن

9-
کاهش فعالیت دستگاه ایمنی

و تمامی این تغییرات به منظور تهیه انرژی کافی برای بدن در هنگام مواجهه با تهدید صورت می گیرد . بنابراین به هنگام عصبانیت مقدار زیادی انرژی در بدن تولید می گردد و فرد عصبانی به دلیل بسیج و تجهیز این انرژی ، کارهای فوق العاده ای انجام می دهد که فرا تر از تصور است و می تواند حتی مرتکب قتل گردد، از ارتفاع بپرد ….. و اموری که مستلزم انرژی جسمانی فراوان است از او سر بزند ، و بعد از آن احساس خستگی مفرط و فرو ریختن که نتیجه مصرف زیاد انرژی است .

وقتی نشانه های قابل رؤیت جسمانی در شخص عصبی بروز می کند چشم ها و چهره او قرمز می شوند بدن می لرزد ، دست ها و زانوها مرتعش می گردند و شدت صدا افزایش می یابد .

با هر عصبانیتی کل ساختار سلسله اعصاب شخص از هم می پاشد و سموم بسیاری به داخل خون او می ریزد، عملکرد تولید استرس در بدن تکرار می شود، عملکرد معمول بدن مختل شده و سبب فعالیت بیش از اندازه و ظرفیت بعضی دستگاه ها مانند قلب و یا غددفوق کلیوی می گردد . عصبانیت های مکرر عامل بسیاری از بیماریها ست :

میگرن ، سردرد، اختلال در هضم غذا ، اسهال، زخم معده ، گاستریت، افزایش سطح کلسترول خون ، ضخیم شدن سرخرگ و شریانها ، دیابت ، آرتریت، رماتیسم ، فشار ماهیچه ای ، درد پشت ، ضعف اعصاب ، ضعیف شدن دستگاه ایمنی  و ………….. و کاهش ظرافت استدلال و هوش و فهم و ……………

کنترل عصبانیت در کوتاه مدت :

وقتی علامت خشم مختصر بروز می کند گفتگو را متوقف یا موضوع را عوض کنید و بحث را حتی به شیوه منطقی ادامه ندهید . در هنگام افزایش خشم ، بحث دیگر نوعی تبادل اطلاعات نیست بلکه کشمکش لفظی است با عواقبی ناخوشایند . اگر سکوت در نتیجه ی فقدان کنترل فکری سخت است بهتر است با یک عذر خواهی محیط را ترک کنید ، یا یک لیوان آب سرد بنوشید ، در مکان دیگر بنشینید ، چشم ها را ببندید ………… یا با مراقبه ای تمرکز نمائید .

اگر ذهنی آشفته دارید می توانید ذکر بگوئید یا با صدای بلند بعضی از مانتراها مثل اُم را تکرار کنید . استنشاق هوای تازه – قدم زدن و آرامش نیز مؤثر است . مهم تر از همه آگاهی شما از نشانه های عصبانیت است تا در هنگام بروز ، آنها را در همان مرحله از بین ببرید .

بیشتر وقتها عصبانیت در بحث های طولانی به ویژه در موضوعات احساسی و انواع موارد سود جویی بروز می کند . مهم این است که تشخیص دهید که کنترل و آرامش ذهنی مهمترین چیز در زندگی است نه مخاطب و حالتهای او که موقتی است . بنابراین : چرا باید گنج ارزشمند خود را که همانا آرامش فکری است برای خاطر بیگانه ای دمدمی مزاج از دست بدهید .

کنترل عصبانیت در بلند مدت :

برای بالا بردن آستانه عصبانیت و افزایش توان تحمل فرد در موقعیت های حاد و کنترل عصبانیت شیوه هایی وجود دارد:

1-
انواع تمرینات یوگا که در آنها رابطه ای نزدیک میان جسم و ذهن وجود دارد و بر یکدیگر تأثیر می گذارند ، همچنین نوع تمرین های تنفسی در یوگا که باز به دلیل ارتباط نزدیک میان سلسله اعصاب و دستگاه تنفس باعث ایجاد تعادل می گردد.

2-
تنفس های به نوبت به وسیله آیداوپینگالا ، به خصوص سوراخ سمت چپ بینی که متصل به نادی آیدا است و کانال عبور انرژی های سرد یا منفی است و اثری خنک کننده بر بدن دارد . این روش را پرانا یا مای ماه می نامند .

3-
نادایوگا یا صدا درمانی – ارتعاش صداهای خاص اثری خوب و مؤثر بر بدن و ذهن دارد مثل اذکار یا سرود های شاد .

4-
خویشتن نگری ، سکوت ، درمان با آب سرد ، مدیتیشن (مراقبه ) به عنوان مفیدترین وسیله برای کنترل. که باعث آرام کردن ضمیر ناخود آگاه می گردد و ریشه های عصبانیت را نیز پاک می کند .

5-
افزایش ساتاگونا در فکر یعنی استفاده از غذاهای ساتویک
(
گیاهی) – نزدیک شدن به طبیعت ، تفکر در مورد خداوند ، گوش دادن به موسیقی و ……

6-
کنترل روابط جنسی – بزرگان گفته اند اگر شخص بتواند شهوت خویش را مهار کند بر خشم خود فائق می آید . زیرا ارتباط نزدیکی با هم دارند .

7-
کنترل منطق و کلام ، کم کردن وابستگی های دنیوی ، رنگ درمانی به خصوص  با استفاده از رنگ آبی .

بخشش و عفو به عنوان کلید کنترل عصبانیت و قوی ترین و مؤثرترین دارو برای خاموش کردن آن – پرهیز غذایی، از بین بردن عوامل محرک محیطی ، ماساژ و…… و نهایتاً قانع بودن از آنچه داریم و خشنودی نسبت به آنها .

خویشتن نگری به منظور کنترل عصبانیت :

این مسئله یکی از مؤثرترین درمان های کنترل عصبانیت در بلند مدت است . بعد از هر حادثه منجر به خشم ، بررسی انعکاس آن اهمیت دارد و اینکه چرا عصبانی می شویم ، چه سودی عائدمان می شود و برای اجتناب از آن چه باید کرد؟. این بررسی در ضمیر نیمه آگاه تأثیر می گذارد و در آینده موارد را کاهش می دهد. فرض کنیم مورد انتقاد قرار می گیریم حال اگر قصد تلافی داشته باشیم چیزی به دست نمی آوریم و انتقام ما اقدام او را قوی تر می کند بنابراین اول به خودمان صدمه می زنیم دوم جو اطراف را آلوده می سازیم و سوم نظر سوء او را نسبت به خود تقویت می کنیم . پس بدون هیچ منفعتی سه ضرر متوجه ماست .

طرز تلقی صحیح این است که افراد دارای ایده های مختلفی درباره ما هستند و برای تغییر نظر آنها نیازی به تلاش نیست حقیقت همیشه حقیقت است و بستگی به نظریه افراد در مورد شما ندارد بلکه بستگی به باور محکم خودتان دارد . وقتی خودتان را باور دارید هیچ چیز نباید برایتان مهم باشد و عقیده دیگران صرفاً بر اساس طرز تلقی و محدود بودن شناخت آنان شکل می گیرد و به هیچ وجه معیار نیست . فقط گاهی توصیه های آنها می تواند نقاط ضعف شما را روشن ساخته تا در اصلاح آنها  بکوشید. زمانی که پیوستگی و تداوم واکنش های شما و قدرت فکری درونی و افزایش قدرت تحمل تان تثبیت گردد به سادگی به رفتار و افکار ناشی از عصبانیت  دیگران خواهید خندید.

باید یاد بگیریم که عملکرد مردم متفاوت است و دیگران هم مانند ما دارای طرز فکر منحصر به خود هستند باید به حقوق دیگران احترام گذاشته برای تغییر کسی بر او فشاری اعمال نکرد .

دوم اینکه مسائل و مشکلات جزئی از زندگی هستند و هر کدام از آنها درس های جدیدی به ما می دهند پس آنها را زمینه یادگیری بیشتر بدانیم .

در برابر شیوه تفکر و طرز تلقی دیگران خونسرد باشیم :

قانون مقررات بهترین روش مهار کردن دیگران است – در دنیا هیچ چیزی وجود ندارد که لازمه اش بی صبری و نا امیدی باشد و جهان برای چرخش خود نه به ما وابسته است و نه به هیچ چیز دیگر و مائیم که برای رشد خود به دنیا  وابسته ایم بهتر است کارها را به خدا بسپاریم و نهایتاً اینکه واقعیت و حقایق را بپذیریم جهان تحت فرمان ما نیست و ما را نیرویی قوی تر اداره می کند که حاکم بر ماست .

منافع غلبه بر عصبانیت :

باید بدانیم که غلبه بر عصبانیت و فرو نشاندن آن دو چیز متفاوت است : در فرو نشاندن هنوز در درون عصبانی هستیم اما بدلیل اجبار و باز دارنده های خارجی قادر به ابراز نمی باشیم و با این وصف از درون ملتهب خواهیم ماند ، این چنین فرو نشاندن از اظهار عصبانیت نیز بدتر است !

زیرا این عمل در نهایت به ضمیر آگاه و نیمه آگاه شخص فشار آورده و به نحوی پیچیده بر طرز کار و عملکرد مغز اثر می گذارد ! اما غلبه صحیح بر عصبانیت شامل فائق آمدن آن به طریقی است که بدون هیچ رنجش درونی یا خشم و غضب و جنون ، احساس اغماض و بخشش وجود داشته باشد . غلبه بر عصبانیت منافع فراوانی دارد، و پیش از هر چیز قدرت ایجاد ثبات و پایداری در ارتباطات را در شخص تقویت می کند .

با تحمل و صبر اندک و جلوگیری از واکنش فوری در هنگام خشم ناگهانی ، می توان از گسستن روابط جلوگیری کرد و از خوشی و سعادت بر قراری ارتباط پایدار با مردم لذت برد.

همچنین به سلامت جسمانی و ذهنی خود لطمه نخواهید زد و عصبانیت خود را مکرر و ریشه دار  نخواهید نمود . و عملکرد تان را مختل نخواهید کرد .

و بیشترین بهره ای که از کنترل عصبانیت حاصل می گردد این است که با غلبه بر آن در هر زمان مقدار زیادی نیروی فکری بدست خواهید آورد و دارای قدرت خواهید شد. در کنترل عصبانیت آن نیرو تبدیل به انرژی روحانی می گردد و تغییر شکل بهتر می دهد، و در نتیجه انرژی را ذخیره می سازد .

عصبانیت سازنده و سودمند :

در مقوله ای مانند عشق – نحوه ی عمل چنان قدرتمند است که سایر روش ها با شکست مواجه می شوند . در عصبانیت نیز اگر در موقعیتی شکل عصبانیت ، حتی تظاهر به آن باعث بهبود یا اصلاح موقعیت یا پیشبرد اهداف گردد آنگاه این عصبانیت مضر نخواهد بود . و در حقیقت برای شخص متعادل ، چنین خشمی فقط نوعی نمایش ظاهری است . و فقط نقش فرد عصبانی را بازی می کند .

در بعضی موقعیت ها می توان با حالتی جدی خواسته خود را مطرح نمود بدون تظاهر به خشم . اگر دارای شخصیتی قوی باشیم.

چگونه از عصبانیت دیگران جلوگیری می کنیم ؟

ما در مورد خودمان با تلاش و آگاهی می توانیم تأثیر گذار باشیم و بر خشم خود غلبه کنیم اما در مورد دیگران چه ؟

در وهله اول باید در نظر داشت که شخص عصبانی برای لحظه ای شعور باطنی خود را از دست می دهد همچنین قدرت استدلال و بصیرت خود را . پس نباید به گفته ها و اعمال او اهمیت داد یا خود را گرفتار بحث های حتی منطقی با او نمود . او در آن لحظه فقط تحت تأثیر تعصب و احساس خویش می باشد . سکوت و پرهیز از بحث ، بهترین راه ممکن است . نظر خود را پس از آرامش او نیز می توانید بر زبان آورید آنگاه در می یابند که شما را تائید نیز کرده و بر حماقت خود در لحظه خشم صحه می گذارد. همچنین پذیرفتن خطای خود راه دیگر فرونشاندن خشم دیگران می باشد – عصبانی شدن در مقابل شخص عصبانی استقبال از فاجعه است و آنچه در آن لحظه ازدست می رود قابل جبران نمی باشد . شما باید در هر موقعیت مدیری مدبر باشید – مدیریت در لحظه بروز خشم نقش حیاتی دارد . اما گاه ممکن است با وجود همه احتیاط ها و در نتیجه ی اشتباه دیگران یا حتی خود شما – در معرض عصبانیت دیگران قرار بگیرید.

در چنین وضعیتی بیشتر از هر چیز به فکر سلامت خود باشید و هرگز در صدد مقابله بر نیائید.

چگونه برای فرو نشاندن عصبانیت تصمیم گیری کنیم ؟

گاهی قادر به کنترل خشم خود هستیم اما احساس عصبانیت در ذهنمان باقی می ماند و مدام ما را تحت فشار قرار می دهد . صدمه ناشی از این عصبانیت درونی بقدری بزرگ است که قادر به فراموش کردن آن نمی باشیم . اما ادامه این وضعیت به نفع ما نیست و این زنگ خطر جسم و روح ما را آزار می دهد . بهتر است هر چه زودتر از قید آن رهایی یابیم. چند راه مفید و مختصر می تواند ما را به آرامش نسبی برساند :

1-
با تخلیه ی احساسات درونی خود در قالب کلمات و بر زبان آوردن آن نزد دوستان نزدیک ، خود را تخلیه روانی نمائید.

2-
نامه ای به شخص که از او رنجیده اید بنویسید و موجبات رنجش خود را ذکر کنید .

3-
احساسات خود را بروی کاغذ آورید.

4-
گاه ما فقط احساس می کنیم دیگران قصد آزار ما را دارند در حالی که اصلاً قصدی در کار نبوده با صحبت رو در رو این سوء ظن بر طرف خواهد شد.

یادمان باشد در ارتباط حضوری دو چیز ضروری است : اول نباید با صدای بلند گله و شکایت کنید و دوم مطمئن شوید شخض مزبور گوش شنوا دارد و بدون سوء نیت به شما گوش می دهد .

5-
گاه به هر شکل احساسات منفی شما را رها نمی کنند پس بهتر است برای خود سرگرمی بتراشید شنا ، والیبال ، یا هر نوع ورزشی که شما را ارضا می کند – دیدن فیلمهای کمدی ، نشستن در کنار فواره یا جریان آب و …….

گاه این سؤال پیش می آید که آیا متخلف لایق بخشش است یا نه؟

شما باید هر چه زودتر خود را ازبند احساسات منفی و زیان آور رها سازید . سپس با دیپلماسی  یا تاکتیک خاص و با مصلحت اندیشی و بدور از آسیب رساندن به حقوق دیگران متخلف را تنبیه و آگاه نموده و جوابی در خور به او بدهید یا گذشت کنید .




روش اجتناب از موقعیت های تحریک کننده عصبانیت:

وقتی فرد با موقعیت محرک زا روبرو می شود به خشم می آید – این طبیعی است و انسان بی دلیل عصبی نمی شود . گاه عوامل خارجی موجب تنش می گردند پس باید موقعیت ها را به حداقل برسانیم و بعد در کل حوادث منجر به خشم ، کاهش اساسی بوجود آوریم . منظور این نیست که عصبانیت را به طور کلی از بین می بریم زیرا نمی توان کلاً از خشم اجتناب نمود . اما می توان جو عاری از محرک های تنش زا ایجاد کرد چرا که نه تنها برای فرد که برای کل جامعه سودمند می باشد.

اگر مدیر مؤسسه ای می باشید می توانید با استفاده از راهکارهای علمی مدیریت و تجربه و تفکر مدیریتی ، محیط اداری اتان را از هر گونه عامل تنش زا مبرا نمائید.

ایجاد مقررات و قوانین منظم، جلوگیری از چشم و هم چشمی، پرهیز از توجه بی منطق به شخصی خاص، تقسیم عادلانه پاداش بین کارمندان، نحوه پرداخت حقوق، مرخصی، اعزام افراد جهت مأموریت های داخلی و خارجی، توجه به پیشرفت و مراتب کاری و …………. همه می توانند باعث جلوگیری از خشم، حسادت، چشم و همچشمی، تبعیض و عصبانیت گردند. اگر خانه دار هستیم رعایت قوانین مربوط به منزل ، قابل دسترس بودن وسایل ، نظم و ترتیب ، نظافت ، مقررات مربوط به استراحت و تغذیه ، رعایت حقوق افراد منزل همه و همه منجر به جلوگیری از عصبانیت می گردند .

و نمونه های مشابه که با اندکی درایت و پرهیز از خود محوری و در نظر گرفتن شرایط و حقوق سایرین می توان جوی را بوجود آورد که هیچ عاملی نتواند کوچکترین خدشه ای بر فضای آن محیط وارد آورد . و این بستگی به برداشت و نگرش شما از نحوه ی ایجاد عصبانیت در اولین مرحله دارد .

در اینجا ما قصد داریم تا به تجزیه و تحلیل افراد متفاوت با صفات و خصوصیات اخلاقی مختلف در بُعدِ عصبانیت بپردازیم . می خواهیم بدانیم هر شخص با هر صفت مشخص چرا و چگونه عصبانی می شود و راهکار مقابله با خشم او چیست؟ برای دستیابی به این منظور باید افراد را بر حسب صفاتی که دارا می باشند دسته بندی نمود سپس به جزئیات رفتاری آنان پرداخت . اختلالات روانی تنها در قالب صدمه به سیستم عصبی بروز نمی کند و بسیاری از رفتار انسانها نیز می توانند ناشی از اختلالات روانی باشند . در کتب روانشناسی بسیار صریح و روشن به این موضوع پرداخته شده ، اما اولاً اغلب مردم به دلایل خاص و متفاوت-بدنبال خواندن این کتب نبوده. دوم ممکن است نسبت به فهم اصطلاحات خاص روانشناسی درک درستی نداشته باشند . روانشناسان معمولاً افراد را در دسته های مختلف شخصیتی ، تیپ ، خلق و خو و ………. طبقه بندی
می کنند – در مقوله ی عصبانیت نیز می توان انسانها را با صفاتی نظیر افراد عصبی – هیستریک -خود نما- درونگرا – متخاصم و…..  طبقه بندی نمود – که ما قصد داریم در این قسمت به معرفی این افراد در تیپ های شخصیتی متفاوت ، حالتهای روانی متفاوت و نوع خاص عصبانیت آنها و برخورد با آن بپردازیم .

1-
افراد عصبی : که ممکن است پرخاشگر ، ستیزه جو ، متخاصم- مباحثه گر ، معترض ، ویرانگر ، انفجاری ، دشمن ، تهدید گر و حتی خشن و زور گو نیز باشند .

گفتیم که افراد، عصبانیت را به اشکال مختلفی بروز می دهند. شکلهای مختلف آن می تواند تند و آتشین، سرد و بی احساس، و یا خنثی باشد. عصبانیت یک پدیده شیمیایی است و واکنش درونی افراد. که نشأت گرفته از واکنش تند فعل و انفعالات شیمیایی می باشد. شاید نتوان باور کرد اما عصبانیت حداکثر 20 ثانیه بطول می انجامد و پس از آن انفعالات فروکش می کند . پس چرا مردم حتی ممکن است روزها عصبانی باشند؟ زیرا به موضوع می اندیشند و در صدد تلافی بر می آیند .

بهتر است درجات مختلف عصبانیت را بررسی کنیم

عصبانیت تند و آتشین ، عموماً به سرعت و اغلب بدون علامت قبلی بروز می کند و می تواند واقعاً تهدید آمیز باشد. در گیریهای فیزیکی، تهاجم و پرخاشگری، توهین و نفرت و ……. از علائم این نوع خشم ناگهانی است .

عصبانیت سرد و بی احساس ، که بسیار بسیار حساب شده است ، در این حالت فعل و انفعالات کاهش یافته و در آرامش پس از آن مغز دارد قدمهای بعدی را طراحی می کند که حالا چه باید بکند . برنامه ریزی تدارک دیده شده ، کینه توزی، ریشخند ، بی عاطفگی ، رک بودن ……. از علائم این عصبانیت است – در این نوع عصبانیت پیام روشن است ، هدف تعیین شده و واقعاً می تواند نا امید کنند باشد .

عصبانیت خنثی، ممکن است صحبت از عصبانیت خنثی نوعی تناقض گویی به نظر بیاید ! زیرا در هر نوع خشم، مقداری انرژی مصرف می شود. پس در نوع خنثی نیز رفتار حساب شده است. اما چون شفافیت و قاطعیت دارد پیام ساده و آشکار است. این عصبانیت برای تقویت خود به اَلَمْ شنگه  نیاز ندارد .

نکات کلی برای نحوه رفتار با آدمهای عصبی اینست که :

1-
نادیده گرفته نشود، باید بفهمد که منظورش را فهمیده اید تا آرام شود.

2-
کوچک و تحقیر نشود، به او توجه شود

3-
شکست نخورد، و بعنوان یک فرد عصبی به او کمک  شود.

گر چه اصول و قواعد خاصی وجود ندارد اما با توجه به شخصیت فرد عصبی و خصوصیات اخلاقی او می توان با رفتاری خاص ، میزان عصبیت او را کاهش داد.

با تأیید احساسات او، مکث های طولانی، گاه در آمدن به وضعیت او مثلاً اگر ایستاده بایستیم، حتی با بلند تر کردن صدایمان نسبت به او، یا به آرامی سخن گفتن.

شناخت خلقیات طرف مقابل کمک زیادی به ایجاد راهکارهای مفید جهت جلوگیری از عصبانیت بیشتر بما می دهد.

افراد مضطرب، (فاجعه هراس، افسرده و مغموم، بدبین، هراسان، ترسو، کمرو، مردد، نگران). بعضی ها ذاتاً نگران بدنیا می آیند و نمی توانند بر افکار خود فائق شوند. گاه به این علت که با دیدن هر موقعیتی تصویری بزرگ از اتفاقی افتاده در گذشته یا در شرف وقوع در آینده دارند. گاه بیشتر از آنکه ببینند می شنوند – مثلاً صدایی در ذهنشان می گوید «من موفق نخواهم شد».

آنها با این تصور قادر به در نظر گرفتن دیگر احتمالات نمی باشند و هر آن آماده خشم خواهند بود.

افراد پوزش طلب، که غالباً در مورد همه چیز احساس گناه می کنند، نادم، شرمسار و ترحم بر انگیزند. این افراد بجای گذشتن از موضوع، می کوشند با عذر و بهانه از آن فرار کنند – در حالی که گناه را بگردن خود انداخته و خود را سرزنش می کنند – آنها در حالی که از درون بخود نهیب می زنند همزمان از بیرون نیز به عذر خواهی مبادرت می ورزند و حال خود را از آنچه هست بدتر می کنند.

اگر در این حالت عذر خواهی آنها پذیرفته نگردد و موضوع خاتمه پیدا نکند، سعی می کنند موضوع را جور دیگری تمام کنند و چون دیگر راهی نمی یابند ابتدا سکوتی ناراحت کننده در پیش می گیرند و پس از آن با اشک ریختن یا خروج از صحنه می شکنند.

این دور با طل را چرخه تأسف می نامند که بایستی فرد شنونده با ایجاد راهکارهایی نظیر پذیرفتن بموقع عذر خواهی یا عوض کردن بحث، او را از این چرخه بیرون آورد.

افراد متعصب، (ریاکار، خرافاتی، تبعیض گذار، انعطاف پذیر، بی انصاف، کلی گو و تعمیم دهنده افکار).

گاه بعضی از مردم به یک سری از فرضیات خود عمومیت می بخشند و عوض کردن نظر آنها و دیدگاهشان کمی مشکل است. آنها اغلب یک دلیل قانع کننده از یک تجربه شخصی برای خود دارند که باعث رضایت یا تنفر از شخص یا مکان یا موقعیتی می شود. بیشتر این پیش داوریها ناشی از قضاوت یک طرفه و چشم انداز شخصی می باشد که می تواند به تعمیمات غیر منصفانه منجر گردد. آنها دو چشم انداز دیگر را نادیده می گیرند: چشم انداز طرف مقابل و چشم انداز عینی کل جریان را.

این افراد را فقط با یک روش می توان متقاعد نمود . سؤال پیچ کردن در مورد چرایی افکارشان و نهایت اینکه از آنها بپرسیم : « خب چه اتفاقی باید بیفتد تا در دیدگاهت تجدید نظر کنی ؟ » یعنی به این شکل فرصت تجدید نظر در افکارش را به او بدهیم و او بیاندیشد که « واقعاً چگونه نظرم را عوض کنم » .

افراد سرزنشگر و عیب جو ، آنها مسئولیت کارهای خود را بعهده نمی گیرند .

فشار و وحشت زدگی در این افراد قابل احساس است ، آنها در حل و فصل ماجرا با وحشت  و اجتناب سر و کار دارند . زیرا شاید از تنبیهی که د رگذشته به خاطر اشتباهشان شده اند هراسانند یا عذر خواهی را نشانه ضعف می دانند ، این عیب جویی غیر ارادی است .

راه حل مقابله با آنها : ایجاد یک فرهنگ مسئولیت پذیری بدون وجود سرزنش می باشد و این کارها مادامی آسان است که تمرکز مان روی فعالیت های آتی باشد و همه برداشت های فردی را کنار بگذاریم.

افراد کسل کننده ، غرغرو، حاشیه پرداز، یاوه گو، ناراضی، کج خلق و مردد.

این افراد دارای چند سبک می باشند : بعضی ها نیاز دارند بلند فکر کنند و تا نشنوند نمی دانند به چه فکر می کنند ، بعضی دیگر نمی دانند چه موضوعی را می خواهند به بیرون انتقال دهند و هیچ برنامه ریزی قبلی ندارند. دسته ای دیگر مایلند مسائل را به تفصیل شرح دهند تا زمانی که انرژی اشان تخلیه شود . و خیلی ها خود را خلاق می دانند، ارتباط چشمی آنها معمولاً با زمین است نه با حاضرین، آنها آمادگی صحبت با مردم را ندارند. و همین باعث خشم آنها خواهد شد.

افراد قلدر و گردن کلفت، (مهاجم، پرخاشگر، یکه تاز، دیکتاتور، رجز خوان، زبان باز، ستم پیشه، پاپوش درست کن، ترساننده، نامهربان و …)

احساس تهدید شدن و مورد ظلم قرار گرفتن کمترین چیزی است که ما را آزاد میدهد هر چقدر بالغ باشیم باز هم از اعماق وجودمان احساس حقارت، بی توجهی، نادیده انگاشته شدن و … خواهیم کرد. این جراحت بمرور بدتر خواهد شد . بطور حتم همه ما ، کسی را که اولین بار به تهدید جسمی یا روحی امان پرداخته را به خاطر داریم و هنوز نسبت به او احساس آزادگی و کینه می کنیم. تهدید می تواند  کلامی، جسمی یا عاطفی باشد، آنها با کوچک شمردن دیگران احساس بزرگی می کنند و راهی جز تهدید برای بدست آوردن عزت نفس و غرور خود نمی شناسند، پس علت عصبانیت آنها ضعف شخصیتی آنان است.

افراد مقاوم در برابر تغییر، (محافظه کار، غیر قابل انعطاف، ریسک ناپذیر، بزدل، غیر خلاق، بی حال یا همانا فقط آرام و صبور).

بعضی ها در برابر کوچکترین تغییری دستپاچه می شوند و حتی واژه تغییر در آنها هراس ایجاد می کند. آنها از ترس ایجاد بدترین اتفاق کارها را متوقف می کنند و اگر تغییر ادامه یابد نیازمند مقاومت در برابر آن می شوند. این واژه برای آنها به معنی نتوانستن و به بدترین وضعیت رسیدن است. بدون شک اندکی نگرانی از تغییر، ریسک، یا موضوعات ناشناخته کاملاً طبیعی است . زیرا بدن ما برای غلبه بر این نگرانی میزان آدرنالین خون را افزایش می دهد ، نگرانی طبیعی است. اما در عده ای این موضوع تبدیل به یک فوبیای واقعی می شود . و بعوض کنترل مشکلشان، تحت اراده تصاویر ذهنی شان قرار می گیرند و ترس از بدترین حالت در آنها ایجاد خشم می کند .

افراد جذاب: (پر کشش، گیرا، اغوا گر، خوشایند، چرب زبان، نفرت انگیز، چابلوس). جذابیت خالص ایرادی ندارد اما برخی مردم بر حسب عادت و به شکل دروغین بارفتار مهربانانه راه خود را به درون و بیرون اتفاقات باز می کنند و برای دیگران مشکل ایجاد می نمایند.

افراد سرد و خشک، (نامهربان، بی احساس، بی ملاحظه، حیوان صفت).

آنها دلایل بسیاری برای رفتار خود دارند – آسیب دیدن در گذشته، عدم تمایل به محو شدن مرزهای میان کار و فضای بیرون، ترس از درگیر شدن های مکرر، حذر کردن از اندیشیدن به مشکل. به همین دلیل آخرین افرادی هستند که می توان هنگام مشکل از آنها یاری طلبید .

نکته: در ادامه جهت پرهیز از طولانی شدن بحث، تنها اشاره ای گذرا خواهیم داشت به انواع دیگر – و فقط توضیح مختصر در مورد صفات خاص افراد برای آنکه بدانیم به کدام علت خاص عصبانی می گردند در واقع فقط دیدگاه آنها رابیان می کنیم و از آنچه غیر ضروری می باشد بصورت اجمالی می گذریم .

افراد رقابتی، اینها همیشه باید برنده باشند، یا اول خط قرار بگیرند، یا حرف آخر را بزنند، یا بهترین نتایج از آنِ آنها باشد و …… و هر چیز غیر از این خشم آنها را بر می انگیزد. و خشم دیگران را نسبت به آنها.

افراد گیج و سردرگم ، احساس آشفتگی این افراد دیگران را نیز سراسیمه می کند. آنها قادر به تمرکز نیستند و احساس امنیت، استواری و نیرومندی قوی ندارند. و در وضعیت های بحرانی تر حتی ممکن است توان فکر و عمل را نیز از دست بدهند.

گاه بعضی از مردم احساس می کنند سردرگم بودن مانند احمق بودن است در صورتی که گیجی، سر آغاز گامهای مهم در اکثر برنامه های آموزشی است. درواقع نوعی بازی با افکار است. سردرگمی مانند تکه های به هم ریخته پازلی است که قرار است بدون داشتن نقشه اصلی سر هم بندی شود. گاهی هم به معنای در دست داشتن تمام قطعات نیست و داشتن تعداد زیاد الگوهای بالقوه می تواند باعث آشفتگی و عصبانیت گردد.

افراد سر سخت، (مخالف، یک دنده، ناسازگار و …..) وقتی می گوئیم بعضی ها صرفاً سر سخت هستند ، این یکی از جنبه های شخصیتی آنها نیست بلکه دقیقاً « خود آنهاست» آنها مخالف هر چیزی هستند و ما را نیز مخالف می کنند و از نظر روانشناسی وقتی این الگو میان 2 نفر برقرار باشد زبان بدنمان به طور غیر ارادی حالتی عصبی و نا آرام در ما نشان می دهد که آماده هر گونه نبرد هستیم – یک پیش بینی نا گزیرساز – در این حالت می توانیم ارزش های مغایر را به اشتراک بگذاریم چرا که مغایرت ارزش ها می توانند تأثیرات عمیق و اساسی از خود به جای بگذارد .

چه کسانی بیشتر ما را عصبانی می کنند ؟

افراد نا فرمان و متمرد: آنها می توانند آنچه را که شما می خواهید انجام دهند و کار خودشان را می کنند – چرا ؟ گاه حق دارند – شیوه گفتن « … نکنید» موجب توقف روند تفکر می گردد . یا اشکال دیگر گفتن مثل « بایست، صبر کن، چه کار می کنی و ….» اینها اشکال متوقف کننده فکر هستند – خب وقتی مغز از تفکر می ایستد لحظه ای به این فکر خواهد کرد که « خوب توقف کردم حالا چه کار کنم » بعد رفتار دیگری از او سر می زند که باز مخالف با فکر شماست .

افراد از زیر کار در رو، زرنگها، افراد کمرو و خجالتی، افراد فراموشکار، افراد بی طاقت و نا شکیبا، افراد دمدمی – نسنجیده، افراد ناتوان در تصمیم گیری، افراد بی اعتماد به نفس و نامطمئن، افراد ریا کار، دقیقه نودی ها، تأخیر دارها، انزواطلب ها، افراد بی نظم، دمدمی مزاج ها، ایراد گیرها، ترسوها، افراد خودخواه، پریشان فکرها، خود نماها ، افراد بی شور و حال، افراد ناکام، بی انگیزه ها، افراد غیر واقع بین، افراد بی اعتماد، افراد معتاد به کار، بله گوها

افراد متخاصم، (ناسازگار، معترض، ناسپاس، کار شکن، بی ادب، آشوب گر، کینه توز، انتقام جو، بی میل ).

اشکال گوناگونی از تخاصم وجود دارد. از خونسردی حساب شده گرفته تا رفتار غیر دوستانه و در نهایت، بی ادبی محض. این روحیه می تواند به صورت یک «آتمسفر» از فرد به کل گروه سرایت کند. ما وقتی با دیگران خصومت پیدا می کنیم که احساسات نامطلوب ناشی از یک اتفاق یا مجموعه ای از رویدادهایی که در گذشته رخ داده اند را به خاطر می آوریم و سپس اجازه می دهیم که این احساسات، رفتار کنونی امان را تحت تأثیر قرار دهند. ترس از بر ملا شدن درون در افرادی که عقده های حقارت دارند باعث خصومت و درنهایت خشم می گردد.

گاهی افرادی که به ندرت انرژی بدنی مصرف می کنند در نتیجه برای احساس زنده بودن نیاز به بالا بردن سطح انرژی های خود دارند . پس هر وقت توانستند با مشاجره انرژی خود را تخلیه می کنند .

افراد منفی نگر، بارها اتفاق افتاده که ما ایده خوبی داریم اما بقیه با 2 کلمه آنرا خراب می کنند – ( بله ….. اما ….. ). این موضوع خشم ما را بر می انگیزد ( زیرا انگار با فشار یک دکمه حذف کننده همه چیز را در مورد آن موضوع فراموش می کنیم و به یاد مشکلات بعد از اما می افتیم نه نکات بله قبل از آن .

افراد خود بزرگ بین ، برخی افراد احساس خاصی نسبت به جایگاه مردم دارند و یک جایگاه سازمانی عالی رتبه را با ارزش بالای یک فرد یکی می دانند . یک جایگاه سازمانی بالاتر ، صرفاً نشان دهنده سطح بالاتری از مهارت های ارزشمند است نه بازتابی از ارزش یک فرد بعنوان یک انسان .

افراد روان تنش

آنچه که سابقاً یک اختلال عصبی نامیده می شد ، امروزه اختلال استرس نام دارد و استرس دلیل اصلی تمایل به غیبت، از کار گریزی ، بیماری و …….. می باشد . این افراد تمایل شدیدی به خشم و پرخاشگری دارند .

مدیتیشن کنترل خشم

خشم، حس آرامش ما را بر هم می زند و بصورت یک مهمان ناخوانده ظاهر می شود تولید استرس کرده و اثرات ذهنی و روانی ناخوشایندی به بار می آورد. حتی باعث بالا رفتن فشار خون و برخی ناراحتی های جسمی نیز می شود. خشم معمولاً در اثر ناکامی بوجود می آید در این لحظه اگر با ثانیه ای توقف و سازماندهی فکر این حس را از خود دور کنیم، آرام می شویم. در واقع کنترل ذهنمان را بدست گیریم . گاهی دلیل منطقی بر خشم نیست و صرفاً یک موقعیت یا قرار گرفتن یک سری شرایط ناهماهنگ در کنار هم باعث خشم می گردند .

اما برای رهایی از این حس نا خوشایند راه حلی وجود دارد و در این راه حل یک حالت هماهنگی و هار مونی خاص که باعث حس تعادل درونی و شادی و آرامش می گردند .




مراقبه

می توان با کنترل دم و بازدم و توجه به تنفس خود – توجه خود را به افکارمان معطوف سازیم و موقعیتی که فکر می کنیم باعث عصبانیت ما گردیده – سپس کلیه راههای موثر برای از بین بردن آنرا در ذهنمان مرور می نماییم و خود را در حال انجام دادن آنها می بینیم سپس افکار و راه حلهای آن را در دفتری یادداشت کرده و در دفعه دیگر در موقع بروز خشم آنها را بیاد بیاوریم .

ماهیت عصبانیت

عصبانیت یک حالت هیجانی است که از لحاظ شدت می تواند خفیف، شدید یا ویرانگر باشد. همانند دیگر هیجانات. عصبانیت موجب تغییرات متعدد زیستی و فیزیولوژیکی می شود. مثل افزایش فشار خون، ضربان قلب، تنفس و همچنین افزایش میزان تولید انرژی از آدرنالین و نور آدرنالین، بر انگیختگی شدید فیزیولوژیکی مشخصه آن دسته از حالات هیجانی است که جانداران را برای عمل – فرار یا جنگ آماده می کنند .

تجلی عصبانیت

روش طبیعی و غریزی بیان عصبانیت، رفتار پرخاشگرانه است عصبانیت یک پاسخ طبیعی انطباقی در برابر تهدیدهاست و غالباً عصبانیت احساسات و رفتار ما را بر می انگیزد تا از خود در مقابل مهاجم دفاع کنیم یا با او بجنگیم بنابراین میزان معینی از عصبانیت برای ادامه حیات لازم است .

سه راه اصلی بیان احساس عصبانیت عبارت است از ابراز کردن ، باز داری و سکوت، جرئت ابراز عصبانیت البته نه به روش های پرخاشگرانه . پرخاشگری می تواند سرکوب شده آنگاه تغییر جهت داده یا در قالب جدیدی خود را آشکار سازد هدف از بازداری و سرکوبی آن است که رفتار سودمند تری داشته باشیم . و خطر سرکوبی آن این است که اگر بالاخره خود را آشکار نسازد می تواند تأثیرات درونی بر شما داشته باشد و خطری که متوجه درون است ممکن است موجب بالا رفتن ، فشار خون ، افسردگی و حتی سکته شود . عصبانیت های تخلیه نشده همچنین موجب مشکلات دیگری می شوند مثل خود خوری ، عیب جویی دائمی و رفتار پرخاشگری انفعالی .

به عقیده برخی روانشناسان – مثل اسپیلبرگر وقتی هیچ یک از سه راه فوق مؤثر واقع نشوند در این صورت به اشیا یا افراد آسیب وارد می شود .

چرا بعضی از مردم عصبانی ترند؟

طبق نظر دکتر جری دیفن با جر ، (Difen Bacher) بعضی از مردم واقعاً نسبت به دیگران بی پرواترند ، یا زودتر عصبانی می شود ، یا عصبانتیشان شدید تر است یا موجب جلب توجه نمی شوند اما بسیار تحریک پذیر و کج خلق اند – افرادی که به آسانی عصبانی می شوند ممکن است دشنام دهند – اشیاء را پرت می کنند ، قهر می کنند و…… سطح تحمل نا کامی در آنان پایین است . یکی از علل عصبانیت عوامل ارثی و مسائل فیزیولوژیکی است گر چه شواهد علمی کافی برای اثبات این موضوع وجود ندارد ولی مردها عصبانی ترند – علل دیگر ممکن است اجتماعی – فرهنگی باشند . بعضی از پژوهش ها زمینه خانوادگی را در این مورد موثر میدانند . برای نمونه افرادی که به آسانی عصبانی شوند متعلق به خانواده ای آشفته ، از هم گسیخته ، و خانواده های فاقد مهارت های ارتباطی و هیجانی اند . که معمولاً باید به عوامل بالا ، فقر اقتصادی و فقر فرهنگی را نیز افزود.

راههای غلبه بر عصبانیت

1-
آرمیدگی –( انجام تکنیک های آرامش )

2-
بازسازی شناختی – منظور اینست که هر فردی به راحتی می تواند افکارش را تغییر دهد .

3-
مسئله گشایی – شامل یادگیری و انجام دادن فعالیت هایی است که یا به محرک آزار دهنده یا به هیجانهای منفی مثل خشم و اضطراب ، ( که بوسیله محرک هایی که از طریق شراطی شدن به صورت  علامت خطر در آمده اند ) پایان دهد .

4-
ورزش – که نه تنها سلامت جسمی را بهبود می بخشد بلکه به تسکین اعصاب و سلامت روانی نیز کمک می کند .

5-
شوخ طبعی – نرمان کازنیز(1979) در کتاب خود با نام – آناتومی بیماری – خاطر نشان می کند که ده دقیقه خنده از ته دل اثر تسکینی قوی بر درد  و ناراحتی دارد. شوخ طبعی باعث خوش بینی می شود .

6-
اجتناب- دوری از عوامل عصبانیت زا

7-
داشتن شخصیت تیپ B– یکی از طبقه بندی های شخصیتی ، قرار دادن افراد در دو تیپ A , B می باشد . افراد تیپ A مبارزه جو ، بی حوصله ، رقابت پیشه و پرخاشگرند – تند را ه می روند ، تند حرف می زنند ، و کلاً از رفتار کند و افراد کند بدشان می آید.

افراد تیپ B زندگی را آسان می گیرند و بیشتر به کیفیت آن توجه دارند آنها کمتر جاه طلب ، کمتر بی حوصله ، و بیشتر منظم و محتاط اند . با تغییر شخصیت از A به B می تو ان از شدت عصبانیت کاست.

8-
تغییر محیط ، زمانی که عوامل محیطی – اجتماعی محرک عصبانیت اند راه حل تغییر محیط است .

9-
ارتباط بهتر – خونسردی در روابط از وقوع فاجعه جلوگیری می کند .

10-
زمان بندی – انسان همیشه در یک حالت ثابت روحی ، روانی نیست و افراد با یکدیگر متفاوتند بنابراین مسائل باید در زمان منا سب مطرح شوند تا نتیجه بخش باشند .

11-
آزمون مصون سازی – هدف از این روش که به  وسیله – مایکنبام ، مطرح شده ، ایجاد مهارتهای مقابله با موقعیت های استرس زا است .

نواکر (1975) این روش را برای کمک به افراد ، در کنترل خشم ، در موقعیت های مولد عصبانیت با موفقیت به کار بست .

12-
خود کنترلی بندورایی – که توسط بند ورا مطرح شده و دارای سه مرحله بوده :

الف – توجه ومشاهده اعمال و  رفتار خود

ب – قضاوت در مورد اعمال و رفتار خود

ج – پیامدهای شخصی

در این روش یادداشت دفعات عصبانیت در طول روز و مقایسه آن با روزهای بعد و پاداش یا تنبیه برای شدت و ضعف آن می توان موثر باشد.

اصل عصبانیت چیست ؟

دکتر چارلز اسپیل برگرعصبانیت را چنین توصیف می کند :

شرایطی مبتنی بر ا حساس که شدت آن از یک ناراحتی بی اهمیت تا یک عصبانیت و خشم شدید د رتغییر است .




آیا خشم خود را به گونه ای سازنده بروز می دهید ؟

هیچ خشمی بی دلیل نیست اما کمتر دلیل قانع کننده ای برای آن وجود دارد در تمامی  مکاتب و مذاهب – خشم – سمبل شر و آتش و  پشیمانی و ویرانگری معرفی شده است . پرخاشگری باید هدفمند و دارای بار تربیتی باشد. منطق درکلام همیشه پیروز است. حرف و عمل هر دو باید حق باشد چرا که با عمل زشت حرف حق به جایی نمی رسد . نقطه ضعف طرف مقابل را نباید به خود انتقال داد.

پرخاشگری خلاق

به دو دلیل خشم خود را به شکلی سازنده ابراز کنید . اول اینکه با این کار احساس ناراحتی خود را تخلیه می کنید . در غیر اینصورت ممکن است که منجر به اقداماتی تلافی جویانه شود . دوم اینکه می تواند روشی باشد که به اشخاص انگیزه بدهد تا رفتارشان را اصلاح کنند . اما وقتی خشم و پرخاشگری را با هم اشتباه می گیریم نمی توانیم احساسات خود را بروز دهیم .

دکتر جورج باخ – روانشناس کالیفرنیای و مشاور امور زناشویی با زوج هایی کار کرده که خشم خود را به شکلی مخرب ابراز می دارند و به این نتیجه رسیده که زوج هایی که نمی توانند خشم خود را به شکلی سازنده بروز دهند اغلب روابط بدی دارند . او و بسیاری از متخصصان معتقدند که احساساتی منفی از نوع خشم را می توان به شکلی مثبت جهت داد. آنها معتقدند که باید از روش پرخاشگری خلاق استفاده کرد. به این شکل که ابراز خشم باید به گونه ای باشد که به طرف مقابل احساس بدی ندهد و از عزت نفس او نکاهد .

هوش هیجانی

از پله پایین بیا – از تهدید و خشونت بپرهیز

تو باید از پله پایین بیایی تا آدم خوبی بشوی – نه برای تحسین دیگران – پایین بیا چرا که خشم ، زندگی ات را تباه می کند .

بسیاری از افراد عصبانی هر روز از خشم خود به عنوان راهنما استفاده
می کنند . اما قبل از اینکه برای همیشه در دنیای خشم گم شوند باید از شر آن خلاص شوند .




پایین آمدن از نردبان به راه خروج ختم می شود .

از کجا شروع کنی ؟ ساده است . اول از همه بدترین ها را متوقف کن . از بالای نردبان شروع کن و پله پله پایین بیا . قبل از اینکه خسارت بیشتری وارد کنی از پله ها پایین بیا و به خشونت پایان بده .

این مقاله به تو یاد می دهد که چطور از چهار پله نردبان پایین بیایی .

یازده قانون برای فرود از نردبان خشم

1-
برای متوقف کردن خشم صحنه را ترک کن

2-
اخم هایت را باز کن و آرام باش

3-
از کنترل دیگران دست بکش

4-
تفاوت ها را بپذیر

5-
در خواست کن – تحکم نکن

6-
پاداش بده – مجازات نکن

7-
آرام صحبت کن – توهین نکن

8-
مسئولیت حرفها و اعمالت را بپذیر

9-
با دیگران محترمانه رفتار کن

10-
به دیگران بگو از چه چیز ناراحت هستی روراست و بی پرده و مؤدب با ش

11-
از ضمیر « من » استفاده کن

قانون اول

خشم قابل پیش بینی است و علائم هشدار دهنده دارد و تو باید علائم هشداری مربوط به خودت را شناسایی کنی . علائم جسمانی مانند : تعرق ناگهانی ، خشک شدن گلو ، و بالا رفتن آدرنالین. یا افکاری مانند : بس است دیگر ، او حق ندارد و ….. یا اعمالی مانند : قدم زدن متوالی ، مشت های گره کرده و هوار کشیدن ، اگر متوجه شدی داری این کارها را انجام می دهی و نمی توانی فوراً جلوی خودت را بگیری بلافاصله صحنه را ترک کن .

قانون دوم

روش های وارهیدگی برای افرادی که مشکل عصبانیت دارند خیلی مهم است دلیلش ساده است جسم هم زمان نمی تواند هم بجنگد و هم وارهیده باشد بیشتر مردم عصبانی خودشان متوجه نمی شوند چه قدر تنش دارند اما دارند و تنش آنان مایه خشمشان است .

قانون سوم

هدف قدرت و سلطه جویی است وسیله هم خشم و خشونت است. خشونت همیشه به معنای از کوره در رفتن نیست اغلب از این و آن می شنویم که می گویند نمی دانم چه شد یک دفعه از خود بی خود شدم . قبل از اینکه بسوزی از محل صاعقه دور شو .

از تعقیب و گرفتن دست بردار …. دنبال کردن و گرفتن دو نوع خشونت است و حق خلوت و آزادی لحظه ای را از آدم می گیرد . تو باید یادبگیری حرفت را فقط یکبار بزنی و بعد بنشین سر جایت و آرام بگیر . اگر مردم را کلافه نکنی خیلی بهتر به حرفت گوش می کنند.

قانون چهارم

وقتش است واقعیت را بپذیری . مردم متفاوت با تو فکر می کنند کار و عملشان با تو فرق دارد . د رمقایسه با تو چیزی متفاوت از زندگی می خواهند تو باید همه را همان طور که هستند بپذیری نه آن طور که خودت دلت می خواهند باشند .

قانون پنجم

درخواست کن – دستور نده . بابت آنچه می خواهی بگیری خدا را شکر کن اما ، اگر هم جواب منفی شنیدی ، نزاکت را فراموش نکن .

قانون ششم

افراد عصبانی چیز زیادی از پاداش نمی دانند ، آنها بیشتر از تنبیه سر رشته دارند « این کار را بکن و گرنه وای به حالت »

که چه ؟ تو که تا ابد نمی توانی بدین منوال ادامه دهی . شاید تهدید و مجازات، افرادی را که دوستشان داری بترساند. فقط همین.




خلاصه :

پایین آمدن از نردبان خشم خیلی سخت است اما تا زندگی معقول هنوز فاصله است . پس از حالا دست نکش

و ….

من نمی دانم/ و همین درد مرا سخت می آزارد. که چرا انسان – این دانا – این پیغمبر –در تکاپوهایش چیزی از معجزه آن سوتر ! / ره نبرده است به اعجاز محبت! چه دلیلی دارد؟ چه دلیلی دارد که هنوز مهربانی را نشناخته است ؟! و نمی داند در یک لبخند چه شگفتی هایی پنهان است/ . من بر آنم که در دنیا
«
خوب بودن » به خدا سهل ترین کار است .

خداوندا

بگذار این حقیقت را بفهمم تا تجربیات منفی مرا آزار ندهند.

بخوان ، باور کن ، آرام باش

-
هر کس می تواند عصبانی شود. کار آسانی است. اما عصبانی شدن با فرد درست و به درجه و مقدار درست و در زمان درست و برای هدف مشخص و از راه درست، به هیچ وجه در توان هر کس نیست و کار آسانی به شمار نمی آید .

آریستوتل

-
عصبانیت باحماقت آغاز و به پشیمانی ختم می شود.

فیثاغورث

-
از عصبانیت فریب و اغفال نتیجه می شود و از فریب و اغفال کاهش حافظه، کاهش حافظه به از دست دادن قدرت تشخیص می انجامد و با از بین رفتن قدرت تشخیص ، هلاکت بوجود می آید.

گیتا « بخش دوم »

-
سه دروازه به جهنم باز می شود که موجب ویرانی و هلاکت روح است  شهوت ، آز و خشم

گیتا «بخش شانزدهم»

-
وقتی خشم و عصبانیت پدیدار شود ، تفکر از بین می رود .

کنفوسیوس




-
در آتش خشمی که برای دشمن خود می افروزید خود خواهید سوخت.

ضرب المثل چینی

-
خشم و بی طاقتی ، اغلب بیش از آنچه فرد را عصبانی کند ، مضر است .

مارکوس اورلیوس

-
عصبانیت خودکشی روحی است

سوامی شیوانا ندا

-
انسان تلاش می کند که وقتی با دلیل و عقل نمی تواند کاری انجام دهد با خشم و غضب آنرا به انجام رساند .

و.ر.آلگر

-
عصبانی شدن به معنی کینه توزی و انتقام از خطاهای دیگران است .

پوپ

-
حسادت و کینه و خشم و غضب عمر را کوتاه می کند

انجیل

-
خشم و غضب انسان را به حیوان شبیه می کند

ک.و.نارایان

-
فقط کسانی که نمی توانند افکار خود را بدرستی بیان کنند . عصبانی
می شوند

رابیند رانات تاگور

-
خشم و جنون لحظه ای است آتشی که همه چیز را به خاکستر تبدیل می کند .

مهاتما گاندی

-
وقتی که خشم به فروتنی تبدیل می شود . متکبر ترین فرد در مقابل آن سر تعظیم فرود می آورد .

سودارشان

-
اگر می خواهید خویشتن را حفظ کنید . خشم خود را مهار کنید . به بیان دیگر، عصبانیت ، فرد را ویران می کند

تیروکولو

افکاری که باعث رشد اندیشه می شود

-
اگر یکبار واقعیت های پنهان زندگی را ببینید دیگر به سادگی عصبانی نخواهید شد زیرا دروغ پنهان شده در پشت حوادث را به روشنی خواهید دید.

-
خنده کوتاهترین فاصله میان دو نفر است

-
کسی نمی تواند بدون رضایت شما ، احساس کوچکی و زبونی در شما ایجاد کند

-
حقیقت را نمی توان محاکمه کرد

-
آن کسی که حقیقت را نمی داند ، نادان است . اما آن کس که می داند و انکار می کند جنایتکار است .

-
انسانی که هیچ چیز در دنیا تکانش نمی دهد می تواند هر چیزی را در دنیا تکان دهد .

-
اگر می خواهی شخص بزرگی شود . چیزهای کوچک را نادیده بگیر

-
اگر برای بدست آوردن چیزی همه سعی خود را انجام داده اید و آنرا بدست نیاورده اید بدین دلیل است که به آن نیاز نداشته اید . اگر واقعاً به چیزی نیاز داشته باشید که در جهان وجود ندارد . و فقط در اختیار خداوند است . آنرا برای شما خلق خواهد کرد .

-
وقتی شروع به تغییر کردید در می یابید که جهان پیرامون نیز در حال تغییر است تغییر فقط از درون شروع می شود .

-
عصبانیت را خدمتکار خود بدان نه ارباب .


از همان اول قرن بیستم روان شناس ها گیر دادند به مفهوم کمال گرایی. البته آنها واژه ای را که برای این ویژگی در نظر گرفتند، مثل ترجمه فارسی اش این قدر مبهم و مثبت نما(!) نبود. شنیده اید استادان زبان وقتی که یک متن را خیلی خوب می خوانید، چی می گویند؛ perfect یعنی عالی بود؛ درست و بی عیب و بی نقص
روان شناسان معتقدند داشتن معیارهای بالا برای موفقیت و ترس از شکست سلامت روان را به خطر می اندازد.
«سنگ بزرگ نشانه نزدن است». نیاکان ما سال ها پیش با استفاده از عقل جمعی شان و آفریدن همین ضرب المثل، پرده از یک یافته قرن بیستمی روان شناسی برداشته اند.
دانشمندان علوم رفتاری دریافته اند که بعضی افراد جوری بزرگ شده اند که معیارهای موفقیت شان را دست بالا می گیرند. آنها اسم این ویژگی شخصیتی را گذاشته اند کمال گرایی. کمال گرایی بستری را آماده می کند که آنها اضطراب زیادی را تجربه کنند. گرفتید؟ قرار نیست با ۴ خط لید همه چیز را بگیرید که! مطلب را بخوانید.
از همان اول قرن بیستم روان شناس ها گیر دادند به مفهوم کمال گرایی. البته آنها واژه ای را که برای این ویژگی در نظر گرفتند، مثل ترجمه فارسی اش این قدر مبهم و مثبت نما(!) نبود. شنیده اید استادان زبان وقتی که یک متن را خیلی خوب می خوانید، چی می گویند؛ perfect یعنی عالی بود؛ درست و بی عیب و بی نقص.
روان شناس ها هم از همین واژه استفاده کردند و به این ویژگی گفتند Perfectionism؛ یعنی گرایش افراطی به بی عیب و نقص بودن. روان شناسان ایرانی اما واژه درست و درمانی در برابرش نداشتند؛ بعضی ها گفتند «کامل گرایی» که چندان مطلب را نمی رساند، بعضی ها هم گفتند «بی نقص گرایی» که یک ملغمه نازیبا از واژه های عربی و فارسی است.
این بود که همه، بی خیال وجه مذهبی، عرفانی و کلا وجه مثبت کلمه «کمال» شدند و الان کمال گرایی ترجمه جا افتاده Perfectionism است. اینها را گفتیم که «کمال عرفانی» یا پسر عمو کمالتان را با این کمال قاتی نکنید.
به هر حال اولین کسانی که روی کمال گرایی کار کردند آن را این جور تعریف کردند: «گرایش افراطی فرد به بی عیب و نقص بودن، کوچک ترین اشتباه خود را گناهی نابخشودنی پنداشتن و مضطربانه انتظار پیامدهای شوم شکست را کشیدن». همان طور که گفتیم، افراد کمال گرا معیار های خیلی خیلی بالایی را برای موفقیت در نظر می گیرند و اگر به آن اهداف بلندپروازانه نرسند، خود شان را شکست خورده می دانند.
آنها نسخه همه اتفاق های دنیا را با قانون «همه یا هیچ» می پیچند. برای کمال گراها نتیجه هر کاری یا شکست کامل است یا موفقیت کامل. دانش آموزی که موقع انتخاب رشته دانشگاهی، فقط دانشگاه تهران (فنی ها بخوانند صنعتی شریف) را وارد برگ انتخاب رشته می کند، ورزشکار یا مربی ای که همه مساوی گرفتن ها را یک شکست مفتضح می داند، نقاشی که آن قدر نمایشگاه برگزار نمی کند تا موزه هنرهای معاصر بیاید سراغش و روزنامه نگار جوانی که فقط نوشتن در همشهری جوان (آنها که شوخی سرشان نمی شود بخوانند لوموند) راضی اش می کند؛ همه و همه نمونه های افراد کمال گرا هستند.
ته تمام این آرمان های بالابلند، یک ترس ظریف از شکست خوردن خوابیده است؛ ترسی که موجب می شود فرد همیشه در حالت تنش و اضطراب باشد.
کمال گرایی از کجا آب می خورد؟
برای اینکه در روان یک آدم، یک ویژگی شخصیتی، حسابی پرورده شود و شکل بگیرد، از لحظه تولد تا بزرگسالی، چندین و چند عامل دست به دست هم می دهند. کمال گرایی هم طبق تعریف روان شناس ها، یک ویژگی شخصیتی است.
البته این به آن معنی نیست که کمال گراها تا آخر عمرشان نمی توانند هیچ تغییری در این ویژگی شان به وجود آورند؛ اگر این طور بود که ما مرض نداشتیم این مطلب را توی صفحه کاربردی موفقیت بنویسیم، فوقش می گذاشتیم قاتی یادداشت ها و از این جور آدم ها حسابی می نالیدیم! و اما مواد لازم برای طبخ یک کمال گرا:
۱) والدین قدرت طلب:
آدم هایی که بیش از حد کمال گرا هستند، در کودکی والدینی داشته اند قدرت طلب؛ پدر و مادری که توی کله بچه شان فرو کرده اند «همیشه ما درست می گوییم، همیشه حق با ماست و همیشه ما درست رفتار می کنیم». این والدین نه چندان محترم، تفاوت توانایی های خودشان و بچه های نازنینشان را درک نمی کنند، به همین خاطر سعی می کنند با تنبیه، کودکانشان را مجبور کنند به معیار های والایشان دست یابند؛ معیارهایی که آن قدر غیرواقع بینانه اند که در کمتر موردی بچه ای می تواند به آنها دست یابد. روان شناس ها به این سبک به اصطلاح «تربیت بچه» می گویند: «سبک والدینی قدرت طلبانه».
۲) والدین کمال گرا:
از قدیم و ندیم گفته اند «گندم از گندم بروید، کمال گرا هم از کمال گرا». غیر از والدین دیکتاتور، والدین کمال گرا هم بچه های کمال گرا تحویل جامعه می دهند. والدینی که خودشان کمال گرا هستند، نه تنها موفقیت های کودکانشان را کوچک می شمارند بلکه حتی موفقیت های خودشان را هم قبول ندارند. آنها یک شخصیت وسواسی و بیش از حد منظم دارند و کودکان این افراد به همین خاطر، هیچ وقت احساس خوبی نسبت به موفقیت هایشان ندارند و در نتیجه احساس خوبی نسبت به خودشان هم ندارند چون هیچ وقت نتوانسته اند والدینشان را خشنود کنند.
۳) باورهای فردی:
بعضی باورهای افراد که موجب کمال گرایی می شوند عبارتند از:
الف. نیاز به تایید؛ «همه افراد مهم زندگی من از جمله والدین، همسر، بچه ها و همکارانم باید مرا تایید کنند و دوستم بدارند».
ب) انتظارات بیش از حد از خود؛ «اگر من در همه زمینه ها با کفایت نباشم فرد بی ارزشی هستم».
ج) مستعد سرزنش؛ «اگر من نتوانم به پیروزی دست پیدا کنم، دیگران حق دارند مرا تنبیه کنند».
د) نگرانی بیش از اندازه؛ «چه موقعیت حساس باشد و چه نه، من باید به هر حال نگران باشم».
ه ) پرهیز از مشکلات؛ «فرار از مشکلات بهتر از درگیر شدن با آنهاست».
کمال گرایی خوب، کمال گرایی بد
البته همه نظر ها در طول سال ها معتدل تر می شود. روان شناس ها هم دیدند نه بابا، کمال گرایی هم خوب و بد دارد. در نیمه دوم قرن بیستم، روان شناسی به نام «هاماچک»، کمال گرایی را به بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد.
کسانی که کمال گرای بهنجار یا سازگارانه هستند، معیار های بالایی را برای خود در نظر می گیرند اما به جای اینکه رسیدن یا نرسیدن به آن معیار ها برایشان مهم باشد، نفس تلاش کردن برای رسیدن به هدف برایشان اهمیت دارد. کمال گرایان مثبت از کار و تلاش زیاد لذت می برند و وقتی که در انجام دادن یا ندادن کاری آزادند، سعی می کنند آن را به بهترین نحوی که می توانند انجام دهند.
کمال گرایی بهنجار نه تنها موجب مشکلی نمی شود بلکه باعث می شود که فرد استعداد های خود را شکوفا کند و به احساس رضایت شخصی بالایی دست یابد.
برخلاف این نوع کمال گرایی، کمال گرایی نابهنجار به همان تعاریف اولیه نزدیک است؛ کمال گرایان نابهنجار یا روان رنجور بیشتر در فکر آن هستند که مبادا اشتباهی از آنها سر بزند. آنها هیچ وقت کاملا احساس پیروزی نمی کنند. آنها حتی اگر از دیگران بهتر کار کنند، باز هم احساس رضایت نمی کنند. این افراد هرچقدر هم که به موفقیت دست پیدا کنند، راضی نیستند و خود را سرزنش می کنند و هدف بالاتری را در نظر می گیرند. آنها در این زنجیره بی انتها گیر می کنند و همیشه با خودشان درگیرند.
چه انواعی دارد؟
روان شناسان با توجه به علت های کمال گرایی ، ۳ نوع از آن را مشخص کرده اند:
۱) کمال گرایی خودمدار
این همان نوع است که در تعریف های اول مطلب هم رویش تاکید کردیم؛ یعنی خود فرد در مورد خودش توقعات بالایی دارد و از شکست می ترسد.
۲) کمال گرایی دیگرمدار
این نوع از افراد کمال گرا، معمولا نه تنها خودشان بلکه دیگران را نیز اذیت می کنند. تصور کنید که یک مربی یا یک کاپیتان کمال گرا، چطور عزت نفس اعضای تیم را له و لورده می کند یا یک استاد کمال گرا با دانشجویانش چه می کند.
۳) کمال گرایی القا شده توسط اجتماع
بعضی وقت ها درد در جامعه است؛ یعنی ارزش های جامعه القا می کند که همه افرادش باید به بهترین ها برسند. تصور کنید که موقعی که تیم ملی به جام جهانی می رود، همه مردم توقع داشته باشند و همه مطبوعات تیتر بزنند که «ما باید قهرمان جام جهانی شویم».
چه نسبتی با ورزش دارد؟
کمال گرایی خیلی به برد و باخت ربط دارد. برد و باخت هم اولین چیزی را که به خاطر می آورد ورزش است. می شود حدس زد که کمال گرایی در ورزشکاران خیلی شیوع داشته باشد. روان شناسان دانشگاه تورنتوی کانادا در تحقیقی که در مورد تاثیر کمال گرایی بر ورزشکاران انجام داده اند، به نتیجه های جالبی رسیده اند.
آنها که این پژوهش را در سال۲۰۰۶ انجام دادند، دریافتند که چه در ورزشکاران تفننی و چه در ورزشکاران حرفه ای؛
۱) انتظارات بالای جامعه، والدین و مربیان باعث می شود که آنها حالات غمگینی و افسردگی را تجربه کنند.
۲) اگر فقط و فقط مربی کمال گرا باشد، ورزشکاران حسابی تنش و اضطراب را تجربه می کنند.
۳) قضیه فقط در قالب یک دپرس یا مضطرب شدن معمولی که تمام نمی شود؛ توقعات بیش از حد جامعه، مربیان و والدین باعث می شود که ورزشکاران نسبت به ورزشکاران دیگر هم احساس خشم و خصومت کنند.
۴ گام برای تغییر کردن
خیلی سخت است، ما هم می دانیم تغییر دادن یک ویژگی شخصیتی که سال ها با آن زندگی کرده اید خیلی سخت است. برای همین ما چند توصیه به شما می کنیم، چند توصیه هم به آنهایی که در کمال گرا شدن شما مؤثر بوده اند:
۱) باور کنید که می شود تغییرش داد.
خیلی از آدم ها تا اسم «ویژگی شخصیتی» یا «بیماری روان شناختی» می آید و حس می کنند آن ویژگی یا بیماری را دارند، خیال خودشان را راحت می کنند و به عالم و آدم اعلام می کنند که «من این جوری ام و دیگه کاری نمی شه کرد». آنها رفتارشان را به بیماری یا شخصیت شان ربط می دهند و نه خودشان. تا وقتی این برچسب زدن ها ادامه داشته باشد، پیشگویی آنها درست از آب درمی آید؛ آنها تغییر نمی کنند چون باور دارند که تغییر نمی کنند.
۲) علت کمال گرایی تان را بشناسید.
همین که بدانید والدینتان دیکتاتور بوده اند یا کمال گرا، همین که ته ذهنتان معلم کلاس اولتان را به یاد بیاورید که فقط بچه هایی که ۲۰ می گرفتند را دوست داشت. همین دانستن ها، باعث می شود که بهتر خودتان و کمال گرایی تان را بشناسید و این کمک کننده است.
۳) باورهای غیرمنطقی تان را بازسازی کنید.
این گام در واقع شبیه این است که ما غذا را لقمه لقمه می کنیم تا بتوانیم آن را ببلعیم. ما که نمی توانیم چیز گنده و مبهمی مثل «کمال گرایی» را یکهو تغییر دهیم، پس می رویم سراغ باورهای تشکیل دهنده اش. یک بار دیگر بخش سوم علت های کمال گرایی را بخوانید؛ می بینید که تمام باورهایی که در آنجا نوشته شده اند از لحاظ منطقی درست نیستند اما چون افراد سال ها با آنها زندگی کرده اند در ناخودآگاه شان حک شده است.
این باورها وقتی که می خواهید یک کار- به گمان خودتان - بزرگ را انجام دهید یا وقتی که - باز هم به گمان خودتان - شکست می خورید، حسابی توی ذهنتان وول می خورند. آنها را شناسایی کنید. همان موقع یادداشت شان کنید و در مقابلش باوری را بنویسید که فقط ذره ای منصفانه تر است. تکرار این کار باعث می شود که کم کم ذهنتان یاد بگیرد خود به خود به همان باورهای منصفانه تر فکر کند و نه باورهای کمال گرایانه.
۴) والدین تان را آگاه کنید.
این گام احتمالا بیشتر وظیفه ما مطبوعات چی ها و روان شناس های خانواده است. اگر والدین آگاه باشند که تربیت کردن بچه هایشان به شیوه ارباب منشانه، تاثیری اینچنین ناخوشایند روی بچه هایشان دارد، احتمالا کمی خودشان را کنترل خواهند کرد.
این مطلب را می شود از طریق همان مشاوره های پیش از ازدواج یا در قالب مشاوره های روان شناختی هنگام بارداری یا بزرگ کردن بچه، آموزش داد؛ چیزهایی که ما هنوز به این شکل در ایران نداریم.
شمایی که کمال گرایید و الان جوان رشیدی شده اید می توانید لااقل به پدر و مادر احتمالا دیکتاتور یا کمال گرایتان بگویید که دارند با بچه های دیگرشان چه کار می کنند یا خودتان که پدر و مادرهای آینده اید بدانید که اگر این ویژگی را تغییر ندهید و همیشه از بچه هایتان ۲۰ بخواهید، چه نوع کودکانی را پرورش می دهید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر