۱۴۰۲ تیر ۱۷, شنبه

روانشناسی اجتماعی که دارای 6 بخش مختلف و آموزنده از دست ندهید


 

روانشناسی اجتماعی که دارای 6 بخش مختلف و آموزنده  از دست ندهید

تعریف و تمجید‌های فریبنده انسانها را به گمراهی میکشاند

 بخش اول1
تعریف و تمجید‌های فریبنده انسانها را به گمراهی میکشاند

گو اینکه هر انسانی‌ نیاز به تعریف و تمجید دارد، ولی‌ اگر این تعریف و تمجیدها از حد متعادل خود بگذرد و بصورت چاپلوسی در آید انسان را به گمراهی میکشاند.


اکثر افراد هنگامی که مورد ستایش قرار میگیرند بررسی نمیکنند که آیا درجه این ستایشها با کاری که انجام داده‌اند همخوانی دارد یا نه و با تمام وجود به این ستایش‌ها دل‌ می‌‌بندند.

اما اشکال کار در اینجاست که پس از مدتی‌ به این ستایشهای افراطی عادت کرده و تمام مدت دنبال کسانی می‌‌افتند که بازار چاپلوسی را اداره می‌‌کنند و از آنها طلب محصول مورد نیاز خود را دارند. 

آنها در حقیقت با دو دست خود قرار داد بردگی خود را امضا کرده‌اند.  البته این یک قراد داد دو طرفه است که در یک طرف تمجید کننده و در طرف دیگر تمجید شونده قرار دارد.

تعریف و تمجید‌های مبالغه آمیز داد و ستدی است که هر دو طرف باید خواسته‌های همدیگر را بر آورده نمایند.

وابستگی به این نوع تعریف و تمجید ها چنان در وجود افراد نیازمند نفوذ می‌کند که حاضرند تمام عقل و منطق خود را به شخص، سازمان، فرقه و هر نهادی که به آن وابسته هستند تقدیم کنند.

اینگونه افراد خیال میکنند که با این کار امنیت آینده خود را بدست آورده و اجازه میدهند که اربابانی که خود ساخته اند در کلیه شئون زندگی‌ آنها دخالت کنند.

اما سوال اساسی‌ در این است که چگونه خیلی‌ از اشخاص، مجذوب این تعریف و تمجید‌های بی‌ مرز و پیکر شده و به آنها معتاد میشوند.

اگر به زمان بچگی‌ بر گردیم، به خاطر می‌آوریم که پدر و مادر‌ها برای کنترل فرزندان خود از دو وسیله مهم که کار برد اساسی هم داشت استفاده میکردند یکی‌ ستایش و دیگری نکوهش.

زمانی‌ که بچه مطیع بود، مورد ستایش و زمانی‌ که از دستورات سر پیچی‌ میکرد مورد نکوهش قرار می‌گرفت.

شیوه‌های گوناگون برای این ستایش‌ها بکار میبردند که به اختصار به آنها اشاره می‌‌کنیم.

 

۱- ستایش مبهم

مثلا بچه کاری را انجام داده و آن را به پدر و یا مادر خود نشان میدهد و آنها نگاهی‌ سریع به کار او انداخته و می‌‌گویند «بسیار عالی‌ است، آفرین!». خوب این نوع تحسین بسیار کلی‌ و مبهم است و بچه نمیداند که کجای کار او مورد ستایش قرار گرفته است.

 

۲- ستایش افراطی

بچه  یک نقاشی کشیده و به  والدین خود نشان میدهد ،آنها میگویند: «آفرین! ما تا حالا نقاشی به این زیبایی ندیده‌ایم، تو بهترین هستی‌». اگرچه این نوع تمجید‌های افراطی میتواند به صورت ظاهر مورد استقبال بچه قرار گیرد، اما در او اضطرابی بوجود آورد که باید تمام کارهای او بهترین باشد چرا که در غیر این صورت او به عقب رفته و برایش یک شکست است.

 

۳- ستایش دائمی

بچه هر کاری بکند مورد ستایش قرار می‌‌گیرد، این جاست که بچه به تحسین و تمجید دائمی معتاد میشود و در بزرگ سالی‌ هم این اعتیاد را به دنبال خود می‌‌کشاند و مدام دست گدایی برای شنیدن تعریف و تمجید دراز خواهد کرد.

اگر برای انجام کاری مورد ستایش قرار نگیرد تبدیل به فردی افسرده و غمگین خواهد شد.

این سه نوع ستایش که به آن اشاره شد به طریقی اثرات منفی‌ بر روی بچه‌ها میگذارد که این اثرات جای پای خود را در بزرگ سالی‌ بجای خواهد گذاشت.

اما یک نوع تحسین هم وجود دارد که دقیق  و مشخص می‌‌باشد و در رابطه مستقیم با کاری است که انجام گرفته است.

فرض کنید فرزند شما اتاق خود را مراتب کرده اگر به او بگویید « آفرین بچه خوب» بجای اینکه در باره کار او قضاوت کنید، در باره شخص او قضاوت کرده‌اید. یعنی‌ اگر او اتاقش را مراتب نمیکرد بچه بدی بود.

اما اگر او را در مورد کارش مورد تحسین قرار دهید و به طور مثال بگویید: «فرزندم کار بسیار خوبی‌ انجام داده‌ای چون نتیجه مرتب کردن اتاقت این است که حالا هر چه که میخواهی‌ در اتاقت پیدا کنی‌ زود تر و سریع تر پیدا خواهی‌ کرد‌.»

هر چه ستایش و تحسین کردن مشخص تر و در رابطه با نتیجه کار انجام گرفته باشد ارزش تحسین برای بچه‌ها بالاتر خواهد بود و به آنها امکان میدهد تا با اتکا به خویش از اعتماد و حرمت نفس والاتری بر خوردار باشند.

آنها خواهند توانست افرادی مستقل و به دور از نگرانی از قضاوت این و آن به زندگی‌ خود ادامه دهند و در بزرگ سالی‌ خود را از قید و بند تعریف و تمجید‌های افراط گرایانه رها سازند.

2  بخش دو سایکوپاتیکی و جامعه ستیزی

روانپریش ضد جامعه چیست؟

خب ، می توان بسیاری از افراد جامعه ستیز را در جامعه دید

روان پریشی چیست؟

مذهبیون افراطی که در خیابانها به زنان حمله میکنند به علت نداشتن حجاب در اصل روانپریشان  جامعه  ستیز هستند.  که تحت تاثیر مذهب قرار گرفته اند از راه شستشوی مغزی و طوری آموخته اند در این تفکر هستند که از  ایده و تفکری که آنها ازش پیروی میکنند  بهتر از آنچه آنها آموخته اند وجود ندارد.

بله افراد مذهبی افراطی دارای اختلالات شخصیتی هستند و سایکوپاتیک و جامعه ستیز هستند و برای امنیت و آرامش جامعه خطرناک هستند.

روانپریش فردی است که توانایی همدلی را ندارد و بدون وجدان است. روانپریشی یک اختلال شخصیتی است که تشخیص آن دشوار است. اغلب افراد مبتلا به این اختلال می دانند که با جمعیت عادی متفاوت هستند. با این حال ، آنها معمولا خود را بیمار نمی دانند ، بلکه در این فکر هستند که  باهوش تر از اطرافیان خود هستند.

 آنها اغلب معتقدند که قوانین اجتماعی بازی که در یک جامعه اعمال می شود برای همه به جز خودشان اعمال می شود.

روانپریش می داند چگونه به طور موثر از نقاط ضعف محیط پیرامونشان بهره برداری کنند.

زیرا اصطلاح روانپریشی اغلب با اختلال شخصیت منفی همراه است. این کلمه به عنوان یک کلمه منفی برای افرادی که با آنها در تضاد هستید استفاده می شود. بیشتر افرادی که به طور عامیانه به عنوان روانپریشان شناخته می شوند از روانپریشی رنج نمی برند.

 

طبق برخی ادبیات ، حدود 4 درصد از جمعیت دارای اختلال شخصیتی هستند که می توان آن را روانپریشی توصیف کرد. کاملا ثابت نشده که روانپریشی به چه دلیل است. شایع ترین توضیح این است که این بیماری به دلیل آسیب مغزی درمان ناپذیر است.

 

احساسات مانند همدلی بسیار پیچیده هستند و نیاز به همدلی زیادی دارند ، یک روانپریش فاقد این توانایی است. با این حال ، روانپریش می داند که "بازی" اجتماعی بین مردم چگونه کار می کند و استاد بازی در این بازی است. به همین دلیل ، درک فوری اینکه آیا فرد دچار اختلال روانی است یا خیر بسیار دشوار است.

---------------------------------------------------------

جامعه ستیز  چیست؟

 

یک جامعه فرد جامعه ستیز  همان ویژگی های دارد که  یک روانپریش را دارد. جامعه ستیز آسیب دوران کودکی  است و در بزرگسالی نیز پذیر است (خشونت ، سوء استفاده ، ناامنی و غیره). این به او شخصیتی داده است که با آنچه معمولا طبیعی تلقی می شود متفاوت است.

 

 

جامعه ستیز همان رفتار یک روانپریش را نشان می دهد. جامعه ستیز  و همچنین روانپریش خود را بالاتر یا بهتر از دیگران می بینند. او خود را قادر می داند که از دیگران تحسین و احترام ویژه ای بخواهد.

برخی از نویسندگان که در مورد جامعه ستیزی و روانپریشی تحقیق کرده اند ، سوال می کنند که آیا آنها دو اختلال شخصیتی متفاوت هستند. ممکنه همون مزاحمت باشه در مواردی که تروما در دوران کودکی منجر به رفتار جامعه ستیز شد ، همچنین می تواند در این مورد به دلیل آسیب مغزی باشد.

 

نظریه دیگری که مطرح می شود این است که یک رفتار جامعه ستیز می تواند به دلیل محیط ناسالم و نا امن که فرد در آن رشد کرده تاثیرگذار بوده و  در طول پرورش و همچنین آسیب مغزی باشد. یعنی تربیت مشکل ساز در ارتباط با اختلال در مغز با هم باعث ایجاد بیماری می شود جامعه ستیز در عین حال زن ستیز است چون دارای حسادت بیمارگونه است آن کسانی که با جامعه ستیز دوست هستند او دوست ندارند با کسانی دیگر ارتباط داشته باشند..

 

همین نظریه بیان می کند که اگر تربیت بدون آسیب اجتماعی طبیعی بود ، فرد رفتار اجتماعی خود را توسعه نمی داد.

بخش سوم 

تحقیقاتی بر افراد هذیان گو و عادت به غیبت کردن

 پشت سر دیگران و توهمگرا.

این امراض یک حالت ذهنی  تمامأ با توهمات ذهنی و اختلالات هیستریای میباشد که فرد با این نیات که دیگران را بد نام کند و خود را جلو به برد دست به هذیان گویی باطل و دور از واقعیت که از معده ذهن مریض  خویش آن را میسازد دست  به آن میزند.

چه جیزهای باعث میشود که افرادی پشت سردیگران بدگوی کنند؟

1 این افراد در زمان کودکی توام با خشونت زندگی کرده اند دردها و رنجهای در درون این افراد کاشته شده است بنابر این باید برای خالی کردن دردهای درون خویش دست به بدگوی پشت سر دیگران بزنند تا دردها ورنجهای که درون این اشخاص را آزار میدهند برای چند روزی تسکین و آرام بشود.

2 عمل نژادپرستی برای نمونه اگر کسی که پشت سر تو بدگوی میکند نژادش با نژاد تو فرق میکند دردها و رنجهای نژادپرستی بر دورن این شخص فشار وارد میکند تا پشت سر دیگری بدگوی کند.

3حسادت میتواند سبب دوم باشد که یا از او خوش تیپ تری و یا پولدار تری و یا با سواد تری این هم میتواند سبب بشود که برای تخریب شما در مرهم گذاشتن روی دردهای درونش پشت سر دیگری بدگوی کنند.

4 تجاوز به عنف در زمان کودکی و این درد میتواند فرد را دچاره عصبی جنون آمیز کند که برای آرامش درونش دست به بدگویی پشت سر دیگران بزنند.

5 مشکلات روحی و روانی از نوع جنون دوقطبی و جنون حاد عصبیت سبب میشود که هر کسی را اسمش را بداند پشت سرش بدگوی کنند.

6 کمبود عاطفی  و ضعف درونی  که یک نوع جنون پوشیده است سبب میشود باز اگر درت برخورد فیزیکی با طرف نداشته باشد حد اقل تلاش میکنند تا پشت سرشان بدگوی کنند.

افرادی که عادت دارند که پشت سر دیگران دست به هذیان گویی میزنند آن یک نوع انباشته شده امراض توهمات درونی و ذهنی میباشد که بیشتر این افراد به اسکیزوفرنی مبتلا هستند و باز به هیستریای درونی این انباشته ها کاری میکنند که فرد را به هذیانگویی وادار بشود برای خالی کردن توهمات و غرایزهای درونی و ذهنی خود  به  هذیانهای توهمگرایی دست به غیبت کردن پشت سردیگران چیزهای نادرست و دور از راستی و باورنکردنی درست میکنند.

اگر چنانچه این افراد روانی دست به هذیانگویی پشت سر دیگران نزنند به احتمال زیاد دچار آزار  درونی و ذهنی بشوند که شاید به سکته قلبی و مغزی منجر بشود البته این موضوع برمیگردد به محیطی که افراد زمانی دراز مدت در آن زندگی نموده اند و این امراض توهمات خیالی را از آنجا با خود آورده اند به اینجاو این مرض خودش یک نوع هیستریای درونی و لبریز شده میباشد که فرد برای خالی نمودن این غریزه و این کینه ها دیگر هر کسی که باشد فرقی نمیکند که هر کی باشد هر کسی به ذهنشان برسد برای خالی نمودن این غریزه و این کینه دست به هذیانگویی میزنند پشت سرش.

این مرض نوعی مردم آزاری میباشد که اسم ساده ان سادیسم میباشد ما چند نوع سادیسم داریم  سادیسم خود آزاری و سادیسم مردم آزاری که نوعی عصبیت میباشد که برای تسکین نمودن این عصبیت دست به هذیانگویی میزنند و برای دیگران توهم وا تهام درست میکنند این بیشتر برای خالی کردن انباشته های درونی و ذهنی خویش میباشد این افراد هنگامیکه پشت سر دیگران دست به بدگویی و هذیان گویی میزنند خود را خوشحال و شاداب میبینند اما این شادابی و خوشحالی وقتی میباشد که در یک زمان کوتا عود میکند آزارهای درونی و ذهنی این افراد.

یکی از اخلالات رفتاری و کرداری این افراد که به ان عادت دارند فتنه انگیزی میباشد و درست کردن دروغهای شاخدار و حرف این برای آن بردن میباشد  که بیشتر میخواهند از این راه برای بدست اوردن پولی دست به هذیانگویی میزنند و دنبال حرفی میباشند که به مقسد خودش برسانند برای مثال امروز من به حرفهای مسعود رجوی اشاره نمودم که گفته بود اگر کسی حتی اگر چپ باشد بر ضد ما باشد بدان دست پرورده وزارت اطلاعات رژیم میباشد و یا میخواهد خود را در خدمت وزارت اطلاعات قرار بدهد بلافاصله طرف بدو بدو رفت برای اینکه این حرف را به مقسد برساند خود را به سنتروم رساند و این حرف را منتقل نمود.

این افراد روانی که به اختلالات رفتاری مبتلا هستند خیال میکنند که زیرک و زرنگ هستند که وقتی میگویند یک سر دارند و هزار زبان اما در روز و مکان خودش ضربه خود را میخورند ضربه وروانی بیشتر هرچی که کردار و رفتار این افراد روانی  روشنتر بشود بیشتر خود را ضربه پذیر میدانند.

ضربه پذیری از نظر روحی و روانی و بدخیم شدن در میان مردم و بی اعتماد شدن در میان مردم اینها چون مبادی و قوانین کرداری و رفتاری اجتماعی را از دست داده اند بدنبال همرنگی خویش میباشند ان کسانی که مریض هستند دوست دارند همه مثل انها مریض باشند اینها مریضهای روانی و میکروبهای جامعه هستندوبا هنجاری اجتماعی همخوانی ندارند.

این اصول و پایه ی این اصول اجتماعی را از دست داده اند فرزندانشان معتاد به مواد مخدر هستند و مردم آزاری میکنند و دزدی میکنند خودفروشی میکنند و اینها بر ضد قوانین شناخته شده اجتماعی میباشد که اینها انجام میدهند.

هر چی به ذهنشان زد فوری میروند به مقسد میرسانند  این افراد بیشتر ذهنی و خیال باف هستند و همه چیز را بر اساس ذهنی مریض خویش مورد تحلیل و بررسی قرار میدهند  توان بیان واقعیت را ندارند  ترسو و بزدل هستند و دروغگو بیشتر انچه بیان میکنند با رفتارشان مغایرت دارد به هیچ عنوان توان بیان آنچه در ذهنشان میباشد در داخل اجتماع ندارند.

دروغگو کاذب و فقط در بین دو الی یک نفر توان حرف زدن دارند و بیشتر دنبال مشکل تراشی و اشکال تراشی هستند برای دیگران چرا چون خودشان رفتارشان و کردارشان پر از ضعف میباشد و این ضعفها بر اساس ذهنیت کثیف و مریضشان بنا شده است.

این افراد در اسل ضد جامعه هستند و تفکر ضد دموکراتیک و ضد آزادی دارند  میتوان گفت حرکات . ورفتار آنها ضد مبادی و قوانین اجتماعی هستند چرا چون ضد اجتماعی بار آمده اند و میتوان گفت میکروبی بیش نیستند برای اجتماع.

وجود این نوع افراد در جامعه ضد اجتماعی میباشد برای مهار کردن این افراد فقط از راه دکتر روانکاو با تجربه میتوان افکار و رفتار این افراد را مهار کرد.

رفتار با چنین افرادی که ذهنیتی هستند و همه چیز بر اساس ذهنیت قلت و توهمات دور از راستی  خطرناک است برای افراد سالم  حتی کردار و رفتار این نوع افراد  افراد روانی هذیان گو و ذهنیتی مریض بر تفکر انسانهای سالم تاثیر گذار میباشد و خطرناک است.

از دست دادن و از کنترل خارج شدن و مهار نشدن رفتارهای ضد اجتماعی فقط از راه دکتر روانکاو میتوان کنترل وضع این افراد روانی را بدست گرفت.

من با یک شخص رفتار نموده دام به 3 نوع مرض روانی مبتلا میباشد که در زیر به ان اشاره میکنم.

و در یک ویدئو کلیپ به زبان کردی در باره آن شرح میدهم.

Schizomania and schizophreni

Manic- depressive bipolar he has also paranoid

این اشخاص چون مریض هستند و به خاطر بغزهای درونی شان و برای خالی کردن دردها و رنجهای درونیشان دست به هذیانگویی پشت سر دیگران میزنند و حتی این اشخاص بتنهای به خود اکتفا نه نموده اند و رفته اند زن و بچه هایش نیست فرستاده است تا پشت سر دیگران و بخصوص شخص من دست به بدگویی و هذیان گویی بزنند این شخص که اصول مبادی اجتماعی را از دست داده است برای ترمین این از دست دادنها دست به هذیان گوی و مزه خرف گوی میزند پشت سر دیگران.

و در عین حال این شخص به مرض اوهام گرای و توهمگرای مبتلا میباشد که رفتار با چنین اشخاصی با این مرضهای کشنده و بی امان هیچ دردیدرمان نمیکند.

به مدارکی گرانبها دست یافته ام که یکی از این اشخاص دست به لجنپراکنی و هذیانی میزند علیه شخص من  و طبق همین مدارک میتوانم شخص را جریمه کنم.

خوب این مدارکها میماند تا روز خودش که در موقع خود به خورد این افراد روانی داده میشود.

 

با تشکر ساموئیل کرماشانی

12/6/2010

بخش چهارم

بیماریهای عقلی افرادی که بیسواد بوده اند و در زیر دست مذهبیون بزرگ شده اند و یک دفعه دست به خواندن کتابهای کمونیستی و یا غیر مذهبی  زده اند دچاره جنگ اعصاب شده و از درون بر صحت و عدم صحت با خود درگیر شده و اگر به متخصصین مراجعه نکنند دچاره زوال عقل شده و در نهایت توان حل این مشکلات ناتوان مانده و در دوراه قرار گرفته و مغز شخص قفل کرده و نه برگشت دارد و نه پیشرفت.


علت 

  این بیماری عقلی به علت عدم توانی حل بحران درونی و مغزی افرادی

که گزار از یک تفکر به تفکری دیگر هستند چون سواد کافی نداشته اند چون بیشتر زندگیشان در دهگدها گذرانده اند چون توانانی هضم چنین تفکری را ندارند دچار اختلالات عقلی میشوند

بیماریهای عقلی افرادی که بیسواد بوده اند و در زیر دست مذهبیون بزرگ شده اند و یک دفعه دست به خواندن کتابهای کمونیستی زده اندکه عقل و مغز آنها توان هضم چنین تفکری را نداشته و همیشه بخاطر عدم باور به دومی و رها نشدن از اولین دچار جنگ اعصاب شده اند و نهایتا دچار درگیری درونی میشوند و به بیماری روانی مزمن از نوع اسکیزوپاتیکی و اسکیزوفرنی مبتلا میشوند که میتوان گفت به جنون مزمن دوقطبی هم مبتلا میشوند این افراد چرا چون انرژیهای این افراد بیشتر صرف درگیری درونی مغزی و ناتوانی در هضم چنین تفکری و برون نزدن این بغزها و این دردها فرد را به بیماریهای روانی مبتلا میکند که در سیستم اعصابش اختلالات بوجود می آید.

13/7/2011این مقاله ادامه دارد با تشکر ساموئیل کرماشانیپ

 

بخش پنجم 
نیروی تجسم ذهنی‌

تجسم ذهنی،یعنی‌ اهداف و آرزوها را در ذهن خود مجسم کرده و مانند یک فیلم سینمایی که خود کارگردان آن هستید از ذهنیت خود بگذرانید. این کار در شما انرژی ایجاد کرده و شتاب لازم برای رسیدن به اهدافتان را بوجود میاورد.طبق نظریه پژوهش گران، رفتار انسان همان چیزی است که در تصویر ذهنی‌ خود ساخته است. به دیگر سخن، مغز انسان فرقی‌ بین تصورات ذهنی‌ و دنیای واقعی‌ خود نمیگذارد.تجسم کاربرد مغز را بیشتر می‌کند. بدین جهت اغلب ورزش کاران قبل از مسابقه همیشه برنده شدن خود را تجسم میکنند که بطور مثال به گردن خود مدال قهرمانی آویزان دارند و بر روی کرسی پیروزی ایستاده اند. این کار چنان انگیزه‌ای به آنها میدهد که در حال استراحت در ذهن خود به تمرین‌های خود ادامه میدهند.تجسم به شیوه‌ای در مغز برنامه ریزی می‌کند که ذهنیت تبدیل به واقعیت میشود و هر چه را که در ذهن خود پرورانده اید به انجام میرسانید.کار دیگر که تصویر ذهنی‌ برای شما انجام میدهد ایجاد انگیزه است که شما را و‌ا میدارد که با تلاش و کوشش به اهداف خود برسید.تجسم،هنگامی که تمرکز خود را بر روی اهداف شما قرار دهد، دریچه مغز را به روی چیزهای دیگر بسته و فقط اطلاعاتی‌ را به درون خود راه میدهد که برای رسیدن به این اهداف سودمند باشند.به دیگر سخن وقتی در فکرتان کاری برای انجام شدن وجود دارد، مغز تمام نیروی خود را برای اطلاعات لازم بسیج می‌کند.تجسم کردن، به کلمات توجه چندانی ندارد، توجه او بیشتر به تصویر است. روند تجسم کردن کار زیاد مشکلی‌ نیست، باید چشمان خود را بسته ونتیجه مقاصد و کارهای خود را مجسم کنید.مثلا اگر هدف شما خریدن خانه‌ای در کنار دریا است، چشمان خود را به بندید و تجسم کنید که در منزل دلخواه خود قدم میزنید. تمام جزئیات ممکن را در تصویر ذهنی‌ خود به گنجانید. بیرون خانه، گل کاریها، اتاق پذیرایی، اتاق خواب، تابلوهای نصب شده و مبلمان خانه را به صورت شفاف تجسم کنید تا در شما انگیزه لازم برای رسیدن به خانه تان فراهم شود

کارهای مهم و اهداف خود را بر روی صفحه کاغذی نوشته و هر روز آنها را مرور کنید. هر کدام از کارها را با صدای بلند خوانده، سپس چشمان خود را به بندید و تصور کنید که کارها انجام گرفته سپس نتیجه آن را مجسم کنید. این کار را هر شب قبل از خوابیدن و هر روز صبح پس از بیدار شدن از خواب انجام دهید.تمام روند کار شاید بیش از ۲۰ دقیقه از وقت شما را نگیرد اما میتواند عزم و اراده شما را برای انجام دادن این کارها محکم تر کرده و نیروی لازم را بوجود آورد.برای اینکه این تصویر ذهنی‌ را جذابتر و سازنده تر کنید به آن نیز یک نیروی صوتی اضافه کنید. بطور مثال اگر آرزوی شما داشتن خانه ای در کنار دریا است، صدای امواج دریا را به تصویر ذهنی‌ خود بیفزایید.اصولاً یک تصویر بیشتر از کلمات در ذهن انسان میماند. بدین جهت بعضی‌ از فیلم‌های سینمایی که در زمان بچگی‌ و یا نو جوانی‌ دیده ایم هنوز در ذهن ما باقی‌ مانده و فراموش نمی‌شود.باید توجه داشت که تجسم کردن باید توام با هیجان و شوق باشد تا بتواند به حقیقت به پیوندد. زمانی‌ این شور و شوق را بوجود میاورید که به آن باورمند باشید. بنابرین تجسم ذهنی‌ فقط محدود به نظاره کردن نیست، باید در آن نقش فعال خود را حس کنید و از آن لذت ببرید.توجه داشته باشید که بین تجسم کردن و تخیل فرق اساسی‌ وجود دارد. در تخیل، شما فقط در حال نظاره کردن هستید و نقشی‌ ندارید. افکار شما پراکنده است و هیچ رابطه ای بین آنها نمیتوان پیدا کرد. خیال کردن مانند خوابی‌ است که شب دیده و صبح پس از بیداری فراموش می‌‌کنید. در عوض تجسم ذهنی‌ مانند فیلمی است که شروع و انتهای آن معلوم و خود کارگردان آن هستید.اگر فکر می‌‌کنید که تصویر ذهنی‌ شما خیلی‌ بزرگتر از آنست که به مرحله اجرا گذاشته شود، آن را به قطعه های  کوچکتر تقسیم کرده و با آنها شروع کنید. هر زمان که یک قطعه به اتمام برسد، متوجه خواهید شد که در شما اعتماد به نفس قابل توجهی‌ بوجود آمده که در شما توانمندی لازم را برای اتمام مراحل بعدی فراهم می‌کند.کاربرد دیگر تجسم ذهنی‌ در این است که موانع رسیدن به اهداف را شناسائی کرده و آنها را از سر راه بر میدارد، و جاده موفقیت را برای شما صاف و هموار میسازد.

بخش ششم.

بر اساس تحلیل و تحلیل روزمره که سعی می کنید با آن مقابله کنید اگه با خودت حرف بزنی ، عجیب نیستی ، در واقع یه نابغه ای. ما دو نکته از افرادی داریم که با خودشان صحبت می کنند آنها می خواهند چیزهای روزانه خود را بدون کمک دیگران حل کنند.

بسیاری از اساتید و کارشناسان روانشناس کسانی را که با خود صحبت می کنند بررسی می کنند.

آنها سعی می کنند بدون کمک دیگران کارهای روزمره خود را به تنهایی حل کنند ، آنها نابغه هستند.

کسانی که با خود صحبت می کنند اساسا با خود تمرین می کنند و مغز خود را به دو قسمت جداگانه تقسیم می کنند ، در این تعادل آنها برای راه حلی برای زندگی با شخص خود گفتگو می کنند.

بنابراین ، همه مردم توانایی انجام چنین کار و تفکر را ندارند ، تعداد بسیار کمی از آنها در جهان وجود دارد. این افراد اساسا نابغه هایی هستند که برای حل مشکلات روزانه با خود صحبت می کنند.

/////

با خودت حرف ميزني؟ پس تو یه نابغه ای! گاهی اوقات شما نمی خواهید شخص دیگری در امور خصوصی شخص درگیر شود و با خود فکر کند تا راه حل واقعی پیدا کند.

 

وقتی در خانه مرتب می شوید با خودتان صحبت می کنید ؟ وقتی می نویسی یا کار می کنی ؟ آیا شما فقط با صدای بلند صحبت می کنید تا به خودتان یادآوری کنید و گاهی اوقات وقتی همه چیز آهسته است ، تشویق کنید ؟ تبریک میگم تو دیوونه نیستی ، تو یه نابغه ای مطالعات اخیر نشان داده است که صحبت کردن با خود مزایای زیادی دارد - و این می تواند به این معنی باشد که شما کمی باهوش تر از دیگران هستید. در اینجا سه دلیل مهم وجود دارد که چرا باید با خودتان صحبت کنید:

 

1. حافظه شما را تحریک می کند

به یاد آوردن و تازه نگه داشتن چیزها در ذهن با صحبت کردن با خودتان آسان تر خواهد بود زیرا در این صورت می توانید آنچه را که در ذهن شماست همزمان انجام دهید. کلمات و اعمال تبدیل به یک می شوند.

 

2. تمرکز کردن راحت تر میشه

همچنین تمرکز بر کاری که در حال حاضر انجام می دهید با صحبت کردن با خودتان در مورد کاری که انجام می دهید و گام بعدی آسان تر می شود.

 

3. به مرتب کردن و روشن تر کردن افکار کمک می کند

سر همیشه پر از افکار است. افکار معقول با ایده های عجیب ، هوی و هوس های خود به خود و تفکراتی که به همان سرعتی که ظاهر می شوند ناپدید می شوند ، مخلوط می شوند. بسیاری از اوقات دشوار است بدانید که چگونه با افکار مقابله کنید - و کدام یک از آنها برای سرمایه گذاری زمان و انرژی در توسعه. مطالعات متعددی نشان داده اند که مرتب سازی و شکل دادن افکار به چیزی مشخص و تصمیم گیری آسان تر می شود اگر افکار خود را با صحبت با خود به کلمات تبدیل کنید.

 

صدای خواننده

"من دوست دارم که کتاب خیلی گسترده است. خواننده می تواند در مورد امور مالی ، در مورد عشق ، در مورد چگونگی یافتن شغل ، نحوه زندگی ، نحوه مراقبت از خود - هر چیزی که برای تبدیل شدن به یک بزرگسال مستقل مهم است ، یاد بگیرد. عاشقشم!”

کرستین جوهانسون

 

اگه با خودت حرف بزني ، عجيب نيستي ، در واقع يه نابغه اي.

 

وقتی می شنوم مردم در مترو یا خیابان با خودشان صحبت می کنند ، اغلب فکر می کنم که همه آنها باید کمی دیوانه باشند. سپس خودم این کار را انجام می دهم. "فراموش نکنید که قهوه ساز را خاموش کنید" ، " ماشین را کجا پارک کردم؟""من دوباره چه چیزی می خرم؟"من اغلب با صدای بلند می گویم تا دیگران بتوانند بشنوند. اما اکنون ثابت شده است. صحبت کردن با خود نشانه نابغه بودن است. مثلا آلبرت انیشتین با خودش صحبت کرد. Einstein.org می نویسد که او جملات را برای خودش تکرار می کرد. در اینجا 5 اثبات وجود دارد که چرا باید بیشتر با خود صحبت کنید.

 

1. اگر با خود صحبت کنید مغز شما کارآمدتر عمل می کند.

مطالعه روانشناسان دانیل سوئیگلی و گاری لوپیان که در مجله سه ماهه روانشناسی تجربی منتشر شده است نشان می دهد که صحبت کردن با خود در واقع مثبت است.

 

https://www.newsner.com

 

سويگلي و لوپيا روي 20 نفر آزمايش ميکنن آنها به آنها نام یک شی را می دهند تا در یک فروشگاه مواد غذایی پیدا کنند. در طول بخش اول آزمایش ، شرکت کنندگان اجازه صحبت نداشتند ، اما در طول بخش دوم آزمایش ، از آنها خواسته شد که نام شی را هنگام جستجوی آن تکرار کنند.

 

ورودی ها

طبق گزارش Live Science ، شرکت کنندگان وقتی با خودشان صحبت می کردند ، این شی را راحت تر پیدا می کردند. صحبت کردن با خود به حافظه کمک می کند. هدف رو مشخص تر ميکنه

 

2. صحبت کردن با خود تنها زمانی کمک می کند که بدانید چه می خواهید.

 

گفتن نام شی با صدای بلند فقط در صورتی کمک می کند که بدانید شی چگونه به نظر می رسد. اگر نمی دانید به دنبال چه چیزی هستید ، فقط گیج خواهید شد. به گفته گاری لوپیان:

 

اگر نمی دانید به دنبال چه چیزی هستید ، گفتن آن با صدای بلند کمکی نمی کند ، ممکن است فقط حواس شما را پرت کند. اما اگر می دانید موز زرد است و شکل خاصی دارد ، با گفتن "موز"می توانید عملکرد بصری مغز را با صدای بلند فعال کنید و برای یافتن موز کمک بگیرید".

 

3. به عنوان یک کودک ، اگر با خودتان صحبت کنید ، بیشتر یاد می گیرید.

کودکان با گوش دادن به بزرگسالان و تقلید از آنچه می گویند ، صحبت کردن را یاد می گیرند. ما باید صدای خودمان را بشنویم تا یاد بگیریم از آن استفاده کنیم.

 

به گزارش "لایو ساینس" ، کودک می تواند با بلند صحبت کردن ، خود را در رفتارهای مختلف راهنمایی کند ، مثلا هنگام بستن بند کفش ، و به او یادآوری کند که روی کار مورد نظر تمرکز کند.

 

به تمام کودکانی که می شناسید فکر کنید. مطمئنا شما آنها را دیده اید که هنگام بازی با اتومبیل یا با حیوان خوش پوش مورد علاقه خود با خود صحبت می کنند ؟

 

کودک می تواند با صحبت کردن در مورد مشکل خود تمرکز کند. به عنوان مثال ، اگر پسری بگوید "ماشین کوچک در گاراژ قرار می گیرد اما ماشین بزرگ بیش از حد بزرگ است" ، پسر سپس آزمایش می کند که کدام ماشین در گاراژ قرار می گیرد.

 

کودک با تمرین آنچه فکر می کند یاد می گیرد ، باعث می شود دفعه بعد به یاد بیاورند که چگونه مشکل را حل کرده اند. با صدای بلند صحبت کردن به آنها کمک می کند تا جهان را کنترل کنند.

 

4. صحبت کردن با خود به شما کمک می کند تا افکار خود را سازماندهی کنید.

به گفته روانشناس لیندا ساپادین ، صحبت کردن با خود می تواند به شما در تصمیم گیری های مهم کمک کند. "این به شما کمک می کند تا افکار خود را جمع آوری کنید و تصمیم بگیرید که چه چیزی مهم است."

 

همه میدونن که بهترین راه حل

 

همه می دانند که بهترین راه برای حل یک مشکل صحبت کردن در مورد آن است ، پس چرا با خودتان صحبت نکنید چون مشکل خودتان است؟

 

5. صحبت کردن با خود به شما کمک می کند تا به اهداف خود برسید.

تهیه لیستی از چگونگی دستیابی به اهداف می تواند بسیار دشوار باشد. در عوض ، صحبت کردن در مورد اهداف بسیار موثرتر و راهی بهتر برای رسیدن به آنها است. اگر قدم به قدم از آنها عبور کنید ، هر مرحله راحت تر و مشخص تر به نظر می رسد.

همه چیز ناگهان ممکن خواهد شد و شما کمتر نگران مشکلات آینده خواهید بود.

 

همانطور که ساپادین می گوید ؛ " با بلند گفتن هدف خود ، توجه خود را جلب می کنید ، پیام را تقویت می کنید ، احساسات خود را کنترل می کنید و حواس پرتی ها را از بین می برید."

 

با صحبت کردن با خود مستقل تر می شوید. مثلا ، آلبرت انیشتین ، که بسیار با استعداد بود و از استعدادش در اوایل استفاده می کرد. افرادی که با خودشان صحبت می کنند بسیار ماهر هستند و فقط به خودشان اعتماد دارند تا بفهمند چه می خواهند.

 

پس تو اتاق هاي عمومي به حرف زدن ادامه بده ، اين فقط ثابت ميکنه که تو يه نابغه اي!

0764216803

قسمت دوم حقیقات متخصصین در خصوص با خود مشورت کردن.

با خود حرف زدن دیوانه نیستید بلکه نابغه هستید.

قسمت دوم اگه با خودت حرف بزني ، عجيب نيستي ، در واقع يه نابغه اي. بر اساس تحلیل و تحلیل روزمره که سعی می کنید مدیریت کنید اگه با خودت حرف بزني ، عجيب نيستي ، در واقع يه نابغه اي

نابغه ها همیشه از مغزشان برای حل مشکلاتشان استفاده می کنند، آنها مغزشان را به دو قسمت تقسیم می کنند و با خودشان مشورت می کنند تا مسائلی را که باید حل کنند یا مشکلاتی که هر روز مردم با آن مواجه هستند را حل کنند.

در خاورمیانه اگر کسی با خودش حرف بزند به او می گویند دیوانه اما این ها اینطور نیستند بلکه خود آن  فرهنگ دیوانه است فرهنگی عقب افتاده و آمیخته با خرافات نادرست و  نه مردمی که با خودشان حرف می زنند. همه این اتفاقات ناشی از ناآگاهی و بی سوادی است که جامعه را به این فکر انداخته است

وقتی می شنوم مردم در مترو یا خیابان با خودشان صحبت می کنند ، اغلب فکر می کنم که همه آنها باید کمی دیوانه باشند. سپس خودم این کار را انجام می دهم. "فراموش نکنید که قهوه ساز را خاموش کنید" ، " ماشین را کجا پارک کردم؟""من دوباره چه چیزی می خرم؟"من اغلب با صدای بلند می گویم تا دیگران بتوانند بشنوند. اما اکنون ثابت شده است. صحبت کردن با خود نشانه نابغه بودن است. مثلا آلبرت انیشتین با خودش صحبت کرد. می نویسد که او جملات را برای خودش تکرار می کرد. در اینجا 5 اثبات وجود دارد که چرا باید بیشتر با خود صحبت کنید.

1. اگر با خود صحبت کنید مغز شما کارآمدتر عمل می کند.

مطالعه روانشناسان دانیل سوئیگلی و گاری لوپیان که در مجله سه ماهه روانشناسی تجربی منتشر شده است نشان می دهد که صحبت کردن با خود در واقع مثبت است.

سويگلي و لوپيا روي 20 نفر آزمايش ميکنن آنها به آنها نام یک شی را می دهند تا در یک فروشگاه مواد غذایی پیدا کنند. در طول بخش اول آزمایش ، شرکت کنندگان اجازه صحبت نداشتند ، اما در طول بخش دوم آزمایش ، از آنها خواسته شد که نام شی را هنگام جستجوی آن تکرار کنند. طبق گزارش Live Science ، شرکت کنندگان وقتی با خودشان صحبت می کردند ، این شی را راحت تر پیدا می کردند. صحبت کردن با خود به حافظه کمک می کند. هدف رو مشخص تر ميکنه

 

2. صحبت کردن با خود تنها زمانی کمک می کند که بدانید چه می خواهید.

گفتن نام شی با صدای بلند فقط در صورتی کمک می کند که بدانید شی چگونه به نظر می رسد. اگر نمی دانید به دنبال چه چیزی هستید ، فقط گیج خواهید شد. به گفته گاری لوپیان:

اگر نمی دانید به دنبال چه چیزی هستید ، گفتن آن با صدای بلند کمکی نمی کند ، ممکن است فقط حواس شما را پرت کند. اما اگر می دانید موز زرد است و شکل خاصی دارد ، با گفتن "موز"می توانید عملکرد بصری مغز را با صدای بلند فعال کنید و برای یافتن موز کمک بگیرید".

3. به عنان یک کودک ، اگر با خودتان صحبت کنید ، بیشتر یاد می گیرید.

 

کودکان با گوش دادن به بزرگسالان و تقلید از آنچه می گویند ، صحبت کردن را یاد می گیرند. ما باید صدای خودمان را بشنویم تا یاد بگیریم از آن استفاده کنیم.

به گزارش "لایو ساینس" ، کودک می تواند با بلند صحبت کردن ، خود را در رفتارهای مختلف راهنمایی کند ، مثلا هنگام بستن بند کفش ، و به او یادآوری کند که روی کار مورد نظر تمرکز کند.

به تمام کودکانی که می شناسید فکر کنید. مطمئنا شما آنها را دیده اید که هنگام بازی با اتومبیل یا با حیوان خوش پوش مورد علاقه خود با خود صحبت می کنند ؟

کودک می تواند با صحبت کردن در مورد مشکل خود تمرکز کند. به عنوان مثال ، اگر پسری بگوید "ماشین کوچک در گاراژ قرار می گیرد اما ماشین بزرگ بیش از حد بزرگ است" ، پسر سپس آزمایش می کند که کدام ماشین در گاراژ قرار می گیرد.

کودک با تمرین آنچه فکر می کند یاد می گیرد ، باعث می شود دفعه بعد به یاد بیاورند که چگونه مشکل را حل کرده اند. با صدای بلند صحبت کردن به آنها کمک می کند تا جهان را کنترل کنند.

 

 

4. صحبت کردن با خود به شما کمک می کند تا افکار خود را سازماندهی کنید.

به گفته روانشناس لیندا ساپادین ، صحبت کردن با خود می تواند به شما در تصمیم گیری های مهم کمک کند. "این به شما کمک می کند تا افکار خود را جمع آوری کنید و تصمیم بگیرید که چه چیزی مهم است."

همه می دانند که بهترین راه برای حل یک مشکل صحبت کردن در مورد آن است ، پس چرا با خودتان صحبت نکنید چون مشکل خودتان است؟

 

5. صحبت کردن با خود به شما کمک می کند تا به اهداف خود برسید.

 

تهیه لیستی از چگونگی دستیابی به اهداف می تواند بسیار دشوار باشد. در عوض ، صحبت کردن در مورد اهداف بسیار موثرتر و راهی بهتر برای رسیدن به آنها است. اگر قدم به قدم از آنها عبور کنید ، هر مرحله راحت تر و مشخص تر به نظر می رسد.

 

همه چیز ناگهان ممکن خواهد شد و شما کمتر نگران مشکلات آینده خواهید بود.

همانطور که ساپادین می گوید ؛ " با بلند گفتن هدف خود ، توجه خود را جلب می کنید ، پیام را تقویت می کنید ، احساسات خود را کنترل می کنید و حواس پرتی ها را از بین می برید."

 

با صحبت کردن با خود مستقل تر می شوید. مثلا ، آلبرت انیشتین ، که بسیار با استعداد بود و از استعدادش در اوایل استفاده می کرد. افرادی که با خودشان صحبت می کنند بسیار ماهر هستند و فقط به خودشان اعتماد دارند تا بفهمند چه می خواهند.

پس تو اتاق هاي عمومي به حرف زدن ادامه بده ، اين فقط ثابت ميکنه که تو يه نابغه اي

5. صحبت کردن با خود به شما کمک می کند تا به اهداف خود برسید.

تهیه لیست در مورد چگونگی دستیابی به اهداف شما می تواند بسیار دشوار باشد. در عوض ، صحبت کردن در مورد اهداف بسیار موثرتر و راهی بهتر برای رسیدن به آنها است. اگر قدم به قدم از آنها عبور کنید ، هر مرحله راحت تر و مشخص تر به نظر می رسد.

همه چیز ناگهان ممکن خواهد شد و شما کمتر نگران مشکلات آینده خواهید بود.

 

همانطور که ساپادین می گوید ؛ " با بلند گفتن هدف خود ، توجه خود را جلب می کنید ، پیام را تقویت می کنید ، احساسات خود را کنترل می کنید و حواس پرتی ها را از بین می برید.”

 

با صحبت کردن با خود مستقل تر می شوید. مثل آلبرت انیشتین ، برای مثال ، که بسیار با استعداد بود و از استعدادش در اوایل استفاده می کرد. افرادی که با خود صحبت می کنند بسیار ماهر هستند و فقط در مورد یافتن خواسته های خود به خود متکی هستند.

 

پس در فضاهای عمومی به حرف زدن ادامه دهید ، این فقط ثابت می کند که شما یک نابغه هستید

ساموئیل کرماشانی   روانشناس بالینی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر