۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

آیا افرادی که مذهب را دنبال میکنند وجدان دارند آیا به نفس خویش ایمان دارند این افراد؟

آیا افرادی که مذهب را دنبال میکنند وجدان دارند آیا به نفس خویش ایمان دارند این افراد؟


آیا افرادی که مذهب را دنبال میکنند وجدان دارند آیا به نفس خویش ایمان دارند این افراد؟ من میگویم نه افراد مذهبی نه وجدان دارند و نه حیثیت ونه کرامت چرا چون انرژیهای آنها بیشتر صرف خرافات میشود چیزی که وجود ندارد یعنی میتوان گفت به چیزی باور دارند که وجود ندارد بر این اساس است از زور استفاده میکنند اگر باورهای آنها مورد انتقاد قرار گرفت بیشتر مسلمانان از دیدن قرآن وحشت زده میشوند و با ترس به قرآن نزدیک میشوند چرا چون پیروان قرآن با زور شمشیر بذر وحشت در درون انسانها کاشته اند و اگر نترسند و بخوبی قرآن را بخوانند و معنائی آن را درک کنند بعدأ با شنیدن صدای کسی که قرآن میخواند به خنده می افتند خیلیها این باور نادرست را دنبال میکنند بدون اینکه بدانند این چی است


در هر جایکه فقر فکری و فقر علمی باشد دین مثل میکروب در جای رشد میکند که مثل درخت خورما  میماند باید پئین و شاش گاو و گوسفند باشد تا رشد کند آخوند و امامان هم در جای رشد میکنند که تفکر وجود نداشته باشد فقر فکری بالای صفر باشد.
آیا قوانینی که در دین اسلام آمده است جان در مقابل جان و خون در مقابل خون کلام خدا میباشد؟ یا اینکه برگرفته از کتاب حمورابی که این قوانین در زمان زمامداریش در بابل عراق امروزی آن را پایه ریزی نمود که اگر بخوبی قرآن را دنبال کنید برای شما روشن میشود که به هیچ عنوان کلام خدا نیست بلکه بر گرفته از کتابهای یهودیان کتاب بودا و کتاب اوستا و کتاب حمورابی که در زمان ابوبکر و عثمان نوشته شده است که به هیچ عنوان کلام خدا نیست و نباید مردم گول این چرت و پرتها را بخورند که آخوندهای فریبکار دست به آن میزنند بخورند. در این باره من مشغول نوشتن یک مقاله هستم و با اثبات و اسم کتابهای که قرآن از آنها به عربی ترجمه شده است
این قوانینی که امروز در ایران حاکم است یک قوانین بربریت 3800 سال پیش توسط حمورابی  نوشته شده وطرحش ریخته شد و مسلمانان رفتند آن را بنام کلام الله در قرآن به عربی ترجمه نمودند و اسمش است سن مقابل السن و عین مقابل العین دم مقابل الدم این قوانین بربریت کثیفی مباشد و باید در این سرزمین برچیده بشودبیشتر بخوانید و نه خدا وجود دارد و نه بهشت این خیالی باطل این نوعی بت پرستی است در دین اسلام من از دوستان خواننده درخواست میکنم به خوبی در باره مذاهب گوناگون مطالعه کنند دین کثیفترین میکروب برای جامعه بشری میباشد.
 در زمام زمامداری حمورابی هر کسی توسط کسی دیگر کشته میشد چند نفر از اعضای آن خانواده کشته میشد حمورابی آمد یک قوانین وضع نمود که هر کسی هر کس دیگر را بکشد باید خود قاتل کشته بشود فقط و حمورابی  این قوانین در زمان خودش نوعی عدالتی بشمار رفته است در آن زمان.
آیا خدا انسان را آفریده است یا انسان خدا را در ذهن خویش بر اساس یک تخیل باطل ساخته است؟
آیا چیزهای که وهابیها اسم ازش میبرند یا مسلمانان تحت نام جن دیو یا هر و دعباو چیز دیگری وجود دارد؟  این باز مثل تخیلبازی و دور از حقیقت میباشد و به هیچ عنوان نه جن وجود دارد و نه دیو این یک نوع ترس ذاتی درونی انسانها میباشد که برای خود این تخیلهای هیچ و پوچ را میسازند تحت عنوان دیو دارد جن دارد.
جن وهم میباشد انسانهای که دارای وهم هستند اسم این دعبا در مغز خویش میپرورانند و با وهم و توهم زندگی میکنند.
وهابیهای کارلستاد این تخیل را پیش خودشان درست نموده اند که یکی از برادران این وهابیها به ایران سفر نموده است و عضو حزب دربست عارف بابجانی میباشد اسم این شخص در آینده منتشر میشود که کریمی نام دارد.
این توهمات باطل و خیالی بیشتر پیش افرادی ساده لوح و آلوده به مذهب و فساد نادانی درست و بزرگ میشود که مثل افراد خودناباور مذهبی تخیلی این توهمات باطل درست میشود.
افراد الوده به حماقت و نادانی در هر دو بخش وجود دارند چه مذهبی و چه غیر مذهبی مثل فرد روانی که من با او در ارتباط بودم بعدأ فهمیدم که باید دست ازش بکشم.



موضوع در باره مذاهب گوناگون و بدانیم مذهب یعنی چه و مذهب چیست؟ آیا مذهب خیالی است و یا حقیقت؟. مذهب خیالی بیش نیست. بهشتی پس از مرگ به هیچ عنوان وجود ندارد انسان از خاک بوجود آمده است و دوباره خاک میشود و انسان از نسل میمون میباشد.
میمون هم از خاک بوجود آمده است و دوباره به آغوش خاک بازمیگردد.
نگاهی به مذاهب گوناگون. مذهب ترز تفکر و افکار آن کسی بوده است که آن را بنیان نهاده است و هیچ مدرکی دال بر اینکه از سویی اللههی آمده باشد و آیا اینکه الله هی وجود دارد یا نه؟ اما به نظر خیلی از متفکرین و روشنفکران و پژوهشگران مذهب یک تفکر کاملا شخصی میباشد . هیچ ربطی به خدا و یا آنچه نامش میگذارند ندارد. یک تفکر است که بر اساس حسادت و گمانه زنی به زنها و خانواده بوجود آمده است و خدا به هیچ عنوان وجود ندارد و خیالی بیش نیست انسانها خدا را درست نموده اند و خدا خیالی بیش نیست .
مذهب یک تفکر شخصی میباشد که افکار و روش تفکر آن کسی میباشد که آن مذهب را بنیانگذاری نموده است.
آن کسانی که به خدا و به مذهب باور دارند در اصل کمبود و فقدان جهش عقلی میباشند و عقل خویش را زندانی میکنند 
مذهب تفکر و اندیشه یک شخص میباشد و بوده است به هیچ عنوان کلمات خدا و یا الله هی نیست و خدا به هیچ عنوان وجود ندارد.
و مذهب باز نمیتواند با فلسفه و علم آمیخته بشود علم و پژوهش یک اندیشه دیگری میباشد.
در باره مذهب در چین
در قرن ششم پیش از میلاد مسیح در هند بودا مهاویرا داریم و در چین کنفوسیوس و لاوتسه پیدا شدند و در ایران زراتشرا و یا زردشت بود و در جزیره یونانی ساموس فیثاقورث زندگی میکرد که شاید هر یک از این اسامیها را قبلا و بمناسبتهای مختلف شنیده باشید شاگردان عبادی مدارس تصور میکنند که فیثاقورث یک آدم مزاحمی بوده است که مسائل هندسه را بوجود آورده است و حال این پسران و دختران بیچاره که به مدرسه میروند باید آنها را بیاموزند و حفظ کنند این مسائل در باره مربعات چهار گوشه ها و مثلثهای قائم الزاویه راست گوشه ها است و در هندسه معمولی که بنام اقلیدس مشهور است و یا در کتاب هندسه دیگر دیده میشود.
اما فیثاقورث علاوه بر آنکه در هندسه کشفیاتی کرد ظاهرأ یک متفکر و فیلسوف بزرگ هم بوده است که توانست بود مسائل هندسه را کشف کند و روش زندگی مردما ن آن زمان را تغیر بدهد به نحوی احسنی و ما در باره او چه فکر میکینم امروز مذهب شده است میکروب برای اجتماع و برای جامعه خیلیها تپل انسانی از زاویه مذهب میزنند و علیه بشریت جرم مرتکب میشوند.
در باره زردشت.
گفته میشود زردشت که در ایران پیدا شده بنیانگذار زردشتی است و ملیت او از نسل مادها میباشد و کرد بوده است در ناحیه ی اورامان بدنیا آمده است و او بنیانگذار آئین زردشتی است بعضی شواهد نشان میدهد که او از نسل کردها بوده است و کتابهای ویی با زبان اورامی میباشد (هورامانی) معلوم است که او متولد اورامان است.
بنظر من بهتر است که بگویم که او در ترز تفکر و مذهب قدیم ایرانی و یا مادها یک نهضت جدید به وجود آورده و به آن شکل تازه ای بخشیده مدتهاست که این مذهب در ایران تقریبأ وجود دارد پارسیها که از چندین قرن پیش از ایران به هند مهاجرت کردند این مذهب را از آنجا همراه خود به هند بردند و در هند محفوظ داشتند و هنوز هم به آن عمل میکنند در چین در آن دوران دو مرد بزرگ زندگی میکردند یکی کنفوسیوس و دیگری لائوتسه در واقع اسم صحیح کنفوسیوس را باید کونگ فوتسه نوشت هیچ یک از این دو مرد بزرگ چینی به معنی عادی کلمه یک مذهب به وجود نیاوردند و بنیان نگذاشته اند آنها یک نوع روشهای اخلاقی و دستورات اجتماعی وضع کرده اند.
زردشت
که زردشت ظاهرأ در قرن هشتم پیش از میلاد زندگی میکرده است یادداشت مولفه از کتاب جوهرنهرو)) اما تاریخ قدیم ژنتیک انسانی حاوی مجموعه شگفت انگیز از عقاید نادرست و امیخته به خرافات و مشاهدات فریبنده است که در خاورمیانه حاکم میباشد خلاصه برتری طلبی در میان مذاهب گوناگون باعث شده که مردمانی که از آن مذاهب پیروی میکنند به صورت خود خواه و برتری طلبی به بار آیند خود را در برابر مذهب هیچ و پوچ بدانند این هم به سبب شستشوی مغزی در نوجوانان کودکان صورت میگیرد از سوی ملاهای فریبنده و بصورت تنگ فکری و عدم تحمل دیگران و زود عصبانی شدن بصورت روانی و دگماتیکی به بار آیند که جامعه را در خطری جدی قرار میدهند و زندگی مردمان عادی را روز بروز به مخاطره میاندازند.
در باره کنفوسیوس و لائوتسه
مردم چه باید بکنند و چه نباید بکنند اما پس از مرگ ایشان معابد متعددی برای تجلیل خاطره ایشان در چین بناشد و کتابهای آنها به همان اندازه که وداها برای هندوها و اوستا برای زرتشتیان و قرآن برای مسلمانان و انجیل برای مسیحیان و تورات برای یهودیان عزیز و محترم شمرده شده است یکی از نتایج تعلیمات کنفوسیوس آن بوده است که گفته است مردم چین متواضحترین و مئودب ترین و خوشرفتارترین و با فرهنگترین مردم جهان هستند و هند هم در آن زمان مهاویرا و بودا بودند که مهاویرا مذهب چین را آغاز کرد که هنوز هم هنوز وجود دارد اسم واقعی او اردامانا بود مهاویرا لقب احترام آمیز بوده است ( دین اعراب هم میگوید العرب هو احسن امه فی الارض یعنی عربها بهترین انسانهای هستند بر روی زمین اما خلق کنند جرم و جنایت هستند علیه بشریت) اما پیروان آنها و کسانی که بعدها پس از ایشان آمده اند اغلب از بزرگی و نیکی بدور بوده اند ما اغلب در تاریخ می بینیم که مذهب هر چند که برای تکامل ما از بهتر ساختن ما و نجیبانه ترین یا بهتر شدن رفتار ما بوده است عملأ مردم را بصورت حیوانات پست در آورده است بجای آنکه در مردم روشن بینی بوجود آورند اغلب آنها را در تیرگی نگاه داشته است بجای آنکه وسعت ذهن و فکر در آنها ایجاد کند اغلب موجب تنگ فکری و کوته نظری و تحمل نکردن دیگران شده است با کمک مذهب کارهای بسیار عالی بزرگ انجام گرفته است اما بنام و از راه مذهب نیز هزاران هزار و میلیونها نفوس بشری کشته شده اند و جنیایت مهیب و تصور ناپذیر صورت گرفته است و دارد میگیرد و زنان را از حق و حقوق خود در میان مذهب محروم میباشند و تحت نام مذهب زنان را سنگسار میکنند میکشند و سرکوب میکنند زنان را در این دین ناب خیالی و پوشالی پس آیا تکلیف ما با مذهب چیست؟ برای بعضی اشخاص مذهب به معنی یک دنیای دیگر است دنیای پس از مرگ بهشت و دوزخ چیزی که به هیچ عنوان وجود ندارد یا هر چه اسمش را بگذاریم میباشد اینها به امید اینکه پس از مرگ به بهشت بروند مذهب را دنبال میکنند و بعضی مراسم و اعمال را انجام میدهند این اشخاص مرا به یاد کودکانی می اندازند که به امید دریافت نقل و شیرینی سعی میکنند خود را مئودب و معقول جلو دهند اما اگر کودکی همیشه با امید دریافت پاداش و شیرینی خوشرفتار و مئودب باشد و همیشه فکرش به دنبال این پاداشها باشد به یقین تو او را مئودب نمیشماری آیا آنطور نیست مسلمأ تو روش دختران و پسرانی را هرکاری را به امید شیرینی و دریافت آن و یا دریافت شیرینی یا پاداش انجام میدهند تائید نمیکنید بدینقرار آیا در باره مردمان بالغ و بزرگی که به این امید که شکل کوکانه فکرو عمل میکنند چه باید گفت؟ زیرا بالاخره میان آن نقل و شیرینی که به کودکان وعده میشود و بهشتی که در آخرت وعده داده شده است تفاوت اساسی و عمده ای ندارد آنچه تفاوت دارد در میان وعده نقل و شیرینی به کودکان این است نقل و شیرینی یک چیز ماده است وجود دارد اما بهشت وجود ندارد و خیالی بیش نسیت هر کسی که خارج از خود فکر کند و به مذهب ایمان داشته باشد به این معنا میباشد او و یا آن کس کمبود دارد همه ما کما بیش خودخواه هستیم اما میکوشیم که کودکان خودرا به شکلی پرورش دهیم که حتی المقدور کمتر خودخواه باشند بهر حال آرزوها و ایدالهای ما باید بکلی از خودخواهیها پاک و مبری باشد و باید بکوشیم که زندگی خودرا با چنین آرمانهای عالی منطبق سازیم تا راحت زندگی کنیم بدون ترور و وحشت از قتل بدست مذهبیون توحش نجات یابیم.
سئوال این است آیا بهشتی وجود دارد؟ اما به نظر صاحب نظران مدرکی دال بر اینکه بعد از مرگ چیزی بنام بهشت وجود داشته باشد وجود ندارد چرا چون تابحال چندین سال است که مذهب به گوش مردم میخوانند که بعد از مرگ به بهشت میروید اگر این کار را بکنید و یا نکنید اما تا بحال به هیچ عنوان ماده نکرده اند آیا این خیالپردازی و دروغ پردازی تا کی بهشت به هیچ عنوان وجود ندارد و خیالی بیش نیست
باور های خرافاتی به معنای خودناباوری است اعتقاد به خدا و باور بخدا داشتن و دنبال نمودن مذهب بمعنای به زنجیر کشیدن مغز خویش و اسیر نمودن فکر و تفکر خویش میباشد باور به خدا و خارج از خود باور داشتن به معنای زندانی نمودن  عقل خویش میباشد و کسانیکه خارج از خود باور دارند و به نفس خویش باوئر ندارند و به چیزی باور دارند که وجود ندارد به  معنای کور نمودن ذهن خویش میباشد.
این از راه شستشوی مغزی کودکان به خورد مردم میدهند مذهبیون و کودک هم مثل یک هارد دیسک کامپیوتر میباشد که خالی میباشد این بستگی دارد آدم چطوری برنامه ریزی این دستگاه کامپیوتری را بکند یا برنامه ریزی کند این کودکان را طوری شستشوی مغزی میدهند که حاضر هستند برای رفتن به بهشت خیالی خود را فدای فلان امام و یا فلان کسی کنند تا شاید او برای آنها دوعا کند تا به بهشت بروند.
راستی اگر فلان امام امام است چرا برای خودش دوعا نمیکند چرا مثل بشر میشاشد بعضی اوقات هم شکم شور میگیرد خود را خراب میکند اما توان شفای خود را ندارد خوب چقدر مردمان ما بدبخت هستند واقعأ که مذهب خیالی را دنبال میکنند.
من میگویم مذهب خراب است اما زیاده روی کردن خرابترش میکند مثل موادمخدر میباشد مذهب هر کسی به آن معتاد بشود بدبخت میشود امنیت و زندگی مردم در جامعه را برهم میزنند کسانی که به مذهب معتاد میشوند میکروب میشوند برای جامعه.
حال در باره خدا آیا خدا واقعأ وجود دارد و یا اینکه انسانها به خاطر ناتوانی و به خاطر اینکه دیگران دلشان به حالشان بسود خدا را بوجود آورده اند؟
تا بحال این خدای که مذهبیون ازش نام میبرند دیده شده است و یا اثبات شده است که خدا وجود دارد؟
آیا خدا یعنی چه و خدا چیست؟
شکلش چطوری میباشد این خدا؟
آیا خدا واقعأ وجود دارد؟ خوب چرا روزی در این سالهای درازی که اسم بردن از خرافات چیزی ثابت نشده است دال بر اینکه خدا وجود داشته باشد؟
آیا قرآن انجیل و تورات کلمات خدا هستند؟ نه اینطوری نیست اگر تکنولوژی و ماهواره وجود نداشت صدام حسین و خمینی برای خودشان هر یک کتابها و آیه های میساختند و پیامبر عصر میشدند مگر اینطور نیست و خدا به هیچ عنوان وجود ندارد منظورم آن خدای میباشد که مذهبیون ازش نام میبرند. خدای انسان زمین و آب و هوا میباشد که آب زمین را خیس میکند و نان به وجود می آورد.
در باره حجاب آیا انسان در روزی که متولد میشود با لباس متولد میشود؟
آیا در باره میبارزه با بد حجابی کلمات خدا میباشد؟ مطمئنم نه اینها کلمات آدمهای روانی میباشند میبارزه با بدحجابی کتابهای اتیغه درسهای شیطانی.
خلاصه با گول زدن مردم برای اینکه مردم را سر کار بگذارند میگویند مهدی میآید آیا این مهدی راست است یا دروغ؟ مسلمأ دروغ میباشد مهدی کجا است این همه برای گول زدن مردم میباشد مهدی خیالی و خیالهای پوشالی.
مذهب تولید کننده تبعیض خونریزی و قتلعام انسانها میباشد انسانها قربانی مذهب شده اند. زنان دیگر قربانی اصلی مذهب شده اند و مذهب از زمان بوجود آمدنش ضد زن بوده است.
مذهب به مرد اجازه میدهد تا دست به هر کاری بخواهد بزند اما زن این اجازه را ندارد که مردان دارند.
قرآن جمع آوری شده از کتاب حمورابی و کتابهای مجموعه قوانین اجتماعی یهودیان و بخشی از آن جمع آوری شده است از کتاب بودا  و کتاب اوستا  کتابهای زرتشتی و کتابهای ایرانی که در جنگ  به قنیمت گرفته بودند و بخشی از قرآن برگرفته از انجیل چونکه قرآن در زمان محمد نوشته نشده است بلکه در زمان ابوبکر صدیق و عثمان نوشته شده است یعنی بعد از پیروزی در جنگها و تصرف چندین امپراطوری مثل امپراطوری آن زمان ایران امپراطوری بابل و بدست آوردن کتابهای زیادی و سوزاندن کتابخانها تا آثاری از آن کتابها نماند که رمز و راز قرآن را کشف بشود برای مردم عادی.
دین اعراب که به آئین اسلام شناخته شده با دروغ نیرنگ و فریبکاری و زور چماق و تهدید و ارعاب بنا شده است و در عین حال آئین اسلام ضد زن و زن ستیز میباشد.
در آئین اسلام مخالف را باید کشت هیچ کسی حق انتقاد از رفتار پیروان این آئین را ندارد اگر چنانچه کسی از این آئین انتقاد کند با مرگ روبرو میشودو الله هم دستور مرگ را صادر میکند و تحت نام محارب با خدا تفکر گوناگون را به مرگ میسپارند بنام آیه های قرآن سر میبرند و الله اکبر میگویند و خود را خوشحال میدانند که یک همنوع خویش را کشته اند تحت نام خرافات و چیزی که وجود ندارد دین خشونت  دین زن آزاری دین کودک آزاری دین تهدید و ارعاب دین انسان کشی دین ضد زن و زن ستیز  دین اسلام میباشد و
تمامی کسانی که از قرآن پیروی میکنند از ترس  و هراس از قرآن پیروی میکنند چرا چون دین اسلام با زور شمشیر و با تهدید و ارعاب به مردم تحمیل شده است این تحمیلی بصورت ترس و هراس باقی مانده است یعنی اگر کسی مخالف فکرشان باشد محکوم است به مرگ خوب وقتی که مرگ و زندگی در کار است پیروی نمودن از قرآن اجباری میباشد و یعنی دین اسلام دین جبر و خشونت است.
 در آئین شیعه برای گول زدن مردم از آمدن مهدی خیالی حرف میزنند و مردم را به این شیوه خیالی باطل گول میزنند و عقل خیلیها در این باره قفل نموده اند و در انتظار آمدن  این مهدی خیالی هستند مثل انتظار آمدن خمینی که ملت ایران و تاریخ را را به لجن کشاند قبرستانها را پرکرد از آزادیخواهان و نسل جوان را به نابودی کشاند دگر اندیشان را یا کشت و یا حتی به آنها تجاوز جنسی شد به دستور خود خمینی 37 هزار نفر را در یک روز اعدام نمود و دسجمعی همه را کشتند با دستور این امامی که او را در ماه دیده بودند.
برای اینکه بخوبی در باره اسلام و خشونت بدانید به سایت مریوان هه لبجه ای مراجعه کنید و در آنجا همه چیز وجود دارد در این باره.
www.xwdakan.com
مذهب میکروب کشنده ای میباشد که جامعه بشری را ملتهب نموده است نمونه آن کودکان عراقی میباشد که چه بر سرشان آمده است عربها از کودکان سواستفاده جنسی میکنند و در هنگام ظهر به مسجد میروند و نماز میخوانند بعداز ظهر دوباره به کودک آزاری میپردازند.
این است اصل و اصول مذهب جنایت علیه بشریت
افرادی که مذهبی هستند روانی هستند وهابیها و پیروان این میکروب روانی هستند آئین اسلام و پیروان این ائین مبتلا به جنون مذهبی شده اند..
با قدیم احتراماتم امو
بعضی از اطلاعات مهم در باره دین اسلام در این نوشته برگرفته از کتاب جواهر نهرو.
از این بابت که اگر اشتباهی در نوشتهای بنده پیدا بشود معذرت میخواهم از خوانندگان عزیز.
/////////////////////////
من در این باره لازم دانستم که کمی در باره اینکه آخوند چیست در زیر یاداشت کنم البته این نوشته در یک ماه پیش نوشته ام که در زیر مشاهده میکنید تحت نام آخوند چیست؟
آخوند در اصل یعنی مرضهای روانی درس آخوندی یعنی کور کردن مردم و جوانان.
آخوند چیست؟
آخوند موجودیست که بجای استفاده از عقل از دهن استفاده میکند یعنی مطابق است با خر البته میان خر و آخوند یک چیز خیلی کوچک وجود دارد آنهم آخوند مثل انسان میخورد و میخوابد اما عر عر کردنشان هم شبیه است.
آخوند موجودیست مریض و روانی که به همه چیز حسادت نشان میدهد دوست ندارد شادی و خوشی مردم را به بیند.
آخوند موجودیست کاملأ خطرناک که تشنه به خون و کیسه ی گنده و تشنه سکس و موجودیست که تمام جامعه بشری را به مخاطره انداخته است.
آخوند موجودیست خطرناک که تولید کنند انواع هروئین و تریاک مباشد.
آخوند موجودی است فساد و دائم به فکر سکس هستند
یعنی همیشه گمانه زنی میکنند خیال میکنند همه زنان دنیا فاسد هستند و باید مسائل جنسی با آنها داشت.
آخوند میکروبی است که سرتاسر جامعه بشری را به مخاطره میاندازد.
آخوند تولید کنند ترور و وحشت است در جامعه.
آخوند میمون نیست اما از میمون کمی پیش قدمتر است.
آخوند موجدی گرسنه و تشنه بخون انسانها است از شادی و خوشی انسانها به وحشت می افتند.
آخوند موجودی است که در محیط های آلوده به فساد و ناآگاهی رشد مینماید و شکل ظاهری آن شباهتی نزدیک به انسان دارد .ولی روی کله شان مقدار زیادی پارچه سفید یا سیاه قرار گرفته؛ آنها هم مانند انسانها روی دو پا راه میروند .اما صورتشان با انسانها فرق دارد بدین ترتیب که صورت آنها پوشیده ازموهای زبر و دراز است! همچنین طرز پوشش آنها هم با آدمها کاملا متفاوت است ! چنانکه دارای جیبی بسیار بزرگ هستند که گنجایش مقادیر بسیار بسیار زیاد پول وثروت را دارد ! همچنین طرز صحبت کردن آنها نیز با آدمها فرق فراوان دارد ، آنها با زبانی صحبت مینمایند که گویا متعلق به دوران ماقبل تاریخ است . دارای اشتهایی سیری ناپذیری هستند .چنانکه هرگز و به هیچ وسیله ای سیر نمی شوند! و از دیدن خون به وجد می آیند ! تفاوت دیگری که با انسانها دارند این است که : انسان برای انجام کاری از دست و مغز استفاده مینماید ولی آخوند برای این کار تنها از دهانش بهره میجوید !از گریه وناراحتی دیگران به غایت لذت میبرد ، و برعکس شادی و خوشبختی انسان آنها را ناراحت مینماید !آخوند به هرآنچه مثل خودش نیست حمله مینماید .و در صدد نابودی آن برمی آید ! ومیخواهد همیشه هم خود را حق به جانب نشان دهد
انواع آخوند : آخوندها انواع مختلف دارند که همگی در صدد کسب قدرت هستند ! و چون به آن دست یابند به خطرناکترین موجود کره زمین تبدیل میشوند . نمونه بارز آن آخوندهای ایران میباشند .
امام :نوعی از آخوند است که خود را از تمامی کاینات برترمیپندارد تقریبا همطراز خدا ! ونیز بری ازهر گونه خطا میداند .
آیت الله : آخوندی است که حسرت امامت دارد ! و یک پنجم دارایی مردم را تصاحب مینماید !
حجت السلام : آخوندی است که دلالت بر حقانیت اسلام مینماید ! نوع کوسه ای آن از کوسه هم خطرناکتراست!
مرجع تقلید : نوعی از آخوند است که با میمونها سر و کار داردو مثل میمونها میباشند !
آخوندک : نوعی از آخوند است که دوران دگردیسی آن هنوز کامل نشده است !
..شرح آخوند
سامو کرماشانی
////////////////////////////////////////////////////////////////


فرهنگ روان‌شناسی و روان‌شناسی فرهنگی



هر روان‌شناسی که با مراجعه‌کنندگان ایرانی سر و کار دارد، حتماً با این پرسش روبه‌رو گشته است: «آقای (خانم) دکتر، شما که جز حرف زدن با من کار دیگری نمی‌کنید. چه طور می‌توان تنها با حرف زدن بهبودی یافت؟» چنین پرسشی حتی اگر از سوی مراجعه‌کننده به روشنی مطرح نشود، با این حال همیشه جایی در کنه ذهن او وجود دارد.
در فرهنگ ما ارتباط میان سخن گفتن و بازیابی سلامت روحی امری به خودی خود بدیهی قلمداد نمی‌گردد.
 البته منظورم این نیست که چنین پرسشی هرگز به ذهن یک اروپایی خطور نمی‌کند.
 روان‌شناس اروپایی نیز گاهی با چنین پرسشی روبه‌رو می‌گردد. با این حال طرح پرسشی واحد در دو فرهنگ متفاوت همیشه معنایی واحد ندارد.
به عنوان مثال روان‌درمان‌گر غربی، به ویژه اگر به روان‌کاوی فرویدی گرایش داشته باشد، طرح چنین پرسشی را غالبا بر «مقاومت» (résistance) ناخودآگاه بیمار در برابر روان‌درمانی تعبیر می‌کند. در این حالت و از نگاه روان‌کاو غربی، هدف از به پرسش گرفتن رابطه میان روان‌شناس و بیمار، کند و یا متوقف کردن روند روان‌‌درمانی و فرار از مواجه شدن با امیال ناخوشایند و ناخوداگاه تلقی می‌شود.
روان‌کاوی از همان بدو پیدایشش توسط فروید، با مقوله مقاومت خودآگاه در رویارویی با امیال سرکوب شده به خوبی آشنا بوده؛ روش‌های خاص خویش را نیز برای مقابله با آن به وجود آورده است.
روان‌کاو غالباً پرسش‌هایی را که به رابطه‌ی او و مراجعه‌کننده‌اش مربوط می‌شود، در کادر یکی از مهم‌ترین مفاهیم روان‌کاوی، یعنی «انتقال» (transfert) می‌فهمد. در واقع، بیمار با «انتقال» امیال ناخودآگاه و تجربیات مربوط به دوران کودکی‌اش به رابطه‌ای که اکنون با راونکاو دارد، آن‌ها را دوباره در کادر روان‌درمانی زندگی می‌کند.
با این حال چنین پرسشی از جانب بیمار ایرانی را نمی‌توان به سادگی در درون چنین خوانشی گنجاند. دلیل چنین امری نیز به تفاوت فرهنگی میان انسان غربی و انسان ایرانی برمی‌گردد. برای انسان غربی کنونی رابطه‌ای میان کلام (و یا اگر دقیق‌تر بگوییم میان گفتگو) و سلامت روحی از پیش در ذهن وجود دارد. در فضای فرهنگی چنین انسانی، یکی از ویژگی‌های گفتگو دست‌یابی به چیزی فراتر از آن، یعنی سلامت است.
رابطه میان گفتگو و سلامت روانی به شکلی که امروز در دنیای غرب از آن مراد می‌شود، با پیدایش روان‌کاوی در اوایل قرن بیستم و استفاده از آن جهت درمان بیماری‌های روحی گره خورده است.
زیگموند فروید نخستین کسی بود که از کلام به مثابه مهم‌ترین و تنها ابزار برای مداوای بیماران روحی استفاده نمود. همین نکته بود که باعث گشت تا آنا او (Anna O) یکی از اولین بیماران فروید که به دلیل انتشار جزئیات مراحل درمانش به یکی از معروف‌ترین بیماران فروید تبدیل گشت، بر روشی که فروید برای معالجه‌اش بکار بسته بود نام «talking cure» («درمان از طریق گفتگو») را برگزیند.
با این وجود رابطه میان گفتگو و مفهومی برگذارنده و برشنونده از آن (در اینجا «سلامت روحی») در فرهنگ غرب پدیده‌ای کاملاً تازه محسوب نمی‌شود.
در فرهنگ مسیحی – کاتولیک پدیده‌ای که از بعضی لحاظ به رابطه‌ی روان‌درمان‌گر و بیمارش شباهت‌هایی دارد «اعتراف» است. اعترافی که برای فرد مسیحی از دیرباز یکی از ارکان مهم مذهبش محسوب می‌شود.
در اعتراف، شخص مسیحی موظف است تا در برابر فردی واجد صلاحیت (کشیش) از خودش سخن بگوید. برای فرد کاتولیک اعتراف به گناهان، مهم‌ترین شیوه برای آمرزش گناهان و «نجات روح» است.
البته هدف از گفتگو در هر دو حالت (رابطه کشیش و اعتراف‌کننده از یک سو و رابطه روان‌کاو و فرد متفاضی از سوی دیگر) یکی نیست. با این وجود نکته مشترک مهمی میان این دو وجود ندارد و آن این است که در هر دو وضعیت هدف از گفتگو امری فراتر از خود گفتگو است:و مسائل روانکاوی با مذهب فاسله دارد و در روان‌کاوی هدف از گفتگو سلامت روان و در کاتولیسیسم نجات روح مذهب و خرافات  است یعنی این دو مقوله با هم خیلی فرق دارند و نمیشه با هم مقایسه نمود.
از چنین منظری می‌توان گفت که روان‌کاوی در نگاهش به ویژگی فراشوندگی گفتگو با  فرداتفاق نظر دارد. هر چند که با نشاندن علم بر جای الهیات، تنها به سلامت روان نظر دارد و نه امر نجات روح.
با در نظر نگاه داشتن چنین تفاوت بنیادینی، می‌توان همانندی‌های مهمی میان این دو موقعیت مشاهده کرد. در هر دو حالت، کادر گفتگو با دقت تعیین شده است. همچنین رابطه میان دو فرد در هر دو حالت رابطه‌ای نابرابر و مکمل است. در اینجا مراد از رابطه‌ی نابرابر، رابطه‌ای است که در آن شخصی متقاضی و شخص دیگر برآورنده آن تقاضا است.
در هر دو مورد آن که در مقام برآورنده نیاز دیگری قرار دارد (روان‌کاو و کشیش) برای چنین کاری تعلیم داده شده؛ از سوی مرجعی معتبر (جامعه‌ی روان‌کاوان و کلیسا) به رسمیت شناخته شده و سپس اجازه‌ی چنین کاری را دریافت کرده است.
بدین ترتیب در یک سوی رابطه متقاضی قرار دارد و در سوی دیگر آن، فردی که از دانش و کارآیی لازم برای پاسخ به متقاضی برخوردار است.
با این وجود در هر دو مورد، کارآیی فرد متخصص (روان‌کاو و کشیش) بدون برخورداری از «دانایی» فرد مراجعه‌کننده نمی‌تواند مؤثر واقع شود. دانایی فرد متقاضی به رازی مربوط می‌شود که در درونش وجود دارد. هدف اصلی از گفتگو، برملا شدن راز در تعامل میان دو شخص است.
در رابطه میان کشیش و مراجعه‌کننده‌اش، این راز به گناهان فرد اعتراف‌کننده مربوط می‌شود. آمرزش این گناهان فقط با بیانش در رابطه با کشیش است که ممکن می‌شود.
در رابطه میان روان‌کاو و بیمارش، البته این راز نه در خودآگاه فرد، بلکه در ناخودآگاه اوست که پنهان گشته است. با این حال در این جا نیز بهبودی بیمار به کشف راز و به ویژه بیانش در رابطه با روان‌کاو است که بستگی دارد.
وظیفه کشیش و روان‌کاو در هر دو حالت برقراری و سپس حفظ کادر رابطه و همین طور راهنمایی فرد متقاضی در مراحل مختلف تعامل است.
بدین ترتیب در هر دو مورد، کسب سلامت روانی یا نجات روح، تنها در صورتی امکان‌پذیر است که راز نهفته در رابطه با فردی که به همین منظور تعلیم دیده است، آشکار گشته و بر زبان آید. برملا ساختن راز در چنین شرایطی تنها در حالتی می‌تواند مؤثر واقع شود که در رابطه با فردی دیگر انجام گیرد.
در فرهنگ ما چنین رابطه‌ای میان گفتگو و امر سلامت یا نجات روح وجود ندارد. نه تنها گفتگو خاصیت فراشوندگی، به مثابه ابزاری برای دست‌یابی به نجات و یا سلامت روان ندارد؛ بلکه در بعضی از حوزه‌های فرهنگ ما به آن حتی به دیده‌ی ظن و تردید نگریسته می‌شود.
از همین منظر، در اینجا نگاهی خواهیم داشت به یکی از ویژگی‌های مهم فرهنگمان. یکی از سیاحان فرانسوی که در قرن نوزدهم به ایران سفر و از شهرهای بسیاری دیدن کرده بود، در خاطراتش اشاره‌ای دارد به یکی از خصاأل انسان ایرانی که در نگاه او، هم بسیار مهم می‌نماید و هم خاص مردم این مرز و بوم است.
او برای وصف این ویژگی، از واژه‌ی فارسی «کتمان» استفاده می‌کند. «کتمان» از نظر وی یعنی پنهان کردن امیال و خواسته‌های درونی از دیگران به وقت گفتگو، بدون آن که بتوان دلیلی روشن برای آن منظور کرد. از نگاه این سیاح فرانسوی انسان ایرانی در ضمن این که بسیار مهمان‌نواز و آداب‌دان است؛ از بیان افکار و امیال واقعی‌اش خودداری می‌کند.
حال اگر همین پدیده را از دریچه‌ی روان‌شناسی سیستمیک (systémique) که به امر مطالعه‌ی ارتباط میان انسان‌ها می‌پردازد، بررسی کنیم، می‌توان گفت که فرهنگ ایرانی به هنگامی که به موضوع ارتباط و تنظیم رابطه میان انسان‌ها نظر دارد، یکی از راهکارهای مهمش، برقراری مرزی عبورناپذیر است میان دنیای درون فرد با دنیای بیرونش.
فرهنگ از این نگاه، مهم‌ترین ابزاری است که یک جامعه برای سازمان‌دهی روابط میان اعضایش در اختیار دارد. در واقع این فرهنگ است که از طریق فرایند جامعه‌پذیری، کودک را برای حضورش در فضای عمومی آماده می‌سازد.
این خصوصیت فرهنگی که یکی از ویژگی‌های جامعه ما است موجب گشته تا بسیاری از رفتارهای مربوط به آداب و معاشرت در میان ما، از اصل جدایی میان دو دنیای درون و بیرون تبعیت کنند.
یکی از واحدهای معنایی و کلیدی در فرهنگ ما که به خوبی چنین خصلتی را به نمایش می‌گذارد، مجموعه کدهای کلامی و رفتاری است که ما آن را تحت عنوان «تعارف» می‌شناسیم. «تعارف» در فرهنگ ما هم‌زمان هنجاری اجتماعی نیز هست که به بخش عمده‌ای از روابط ما در فضای عمومی کادری معنادار و مشخص می‌دهد.
تعارف را همه کسانی که به این دایره فرهنگی تعلق دارند (البته با حفظ اختلاف‌هایی که بیش از آن که نشان‌دهنده شخصیت فرد باشد؛ بیان‌گر تفاوت‌های منطقه‌ای و یا طبقاتی میان افراد است) به کار می‌بندند. تجربه‌ی زندگی ایرانیان نسل اول در خارج از کشور و در این دوره اخیر، نشان‌دهنده‌ی پردامنگی، تغییرناپذیری و جان‌سختی این رفتار فرهنگی است.
نکته مهم اما در اینجا برای ما این است که در این هنجار اجتماعی، جدایی میان دو دنیای درون و بیرون امری بدیهی و حتی لازم به شمار می‌آید. مثالی بزنیم. موردی را در نظر آورید که در آن با اصرار از دوست و یا آشنایی که می‌خواهد منزل شما را ترک کند، می‌خواهید که مثلاً برای صرف شام خانه شما بماند.
اگر اصرار شما در کادر تعارف فهمیده شود، هم شما و هم طرف ایرانی مقابلتان، هر دو به خوبی می‌دانید که این رفتار الزاماً بیان‌کننده میل درونی شما نیست. اساساً در کادر تعارف، میل درونی از کوچک‌ترین اهمیتی برخوردار نیست. هدف از چنین رفتاری در درجه اول این است که گروه با توسل جستن به آن، رانش‌های پرخاش‌گرانه‌ی فرد را در روابط اجتماعی‌اش مهار می‌کند.
در واقع می‌توان گفت که یکی از مهم‌ترین عملکردهای تعارف، تنش‌زدایی از روابط و برقراری آرامش در مناسبات اجتماعی است. به همین دلیل نیز هست که بی‌توجهی به آن در روابط میان ما ایرانیان می‌تواند موجب سردی و یا حتی سوءتفاهم گردد.
نکته مهم دیگر در مورد تعارف این لست که میان نقش اجتماعی فرد و شخصیتش مرزی مشخص رسم کرده است. بدین معنا که در چنین نگاهی، نقشی که فرد در فضای عمومی بر عهده دارد، کاملاً مستقل از شخصیت فردی‌اش عمل می‌کند و از آن تأثیر نمی‌پذیرد.
به بیانی دیگر نقشی که فرد در اجتماع بر عهده دارد، امکانی برای بروز درونیات او فراهم نمی‌آورد و تماماً در خدمت تنظیم مسالمت‌آمیز روابط میان اعضای گروه قرار دارد. در حالی که یکی از هدف‌های مهم روان‌شناس غربی، نزدیک گرداندن و یا لااقل ایجاد هماهنگی میان خصوصیات درونی فرد با نحوه حضورش در میان جمع است.
میان چنین خواستی که در فضای بسته و خصوصی روان‌درمانی عمل می‌کند با مسیری که جوامع غربی در سطح کلان اجتماعی در پیش گرفته‌اند، هماهنگی لازم وجود دارد. بدین معنا که قواعد حضور در جمع در ضمن این که به حفظ هنجارها نظر دارد، هم‌زمان امکان بروز شخصیت فرد در روابطش را نیز مهیا می‌سازد.
در کنار قواعد و هنجارهای حضور در جمع، در میان ما ایرانیان که تعارف یکی از نمونه‌های آن است، در فرهنگ ما انگاره‌ها و نظام‌های فکری‌ای نیز وجود دارند که نه تنها میان گفتگو و امر نجات و یا پالایش روح، همیاری و نزدیکی نمی‌بینند؛ بلکه اساساً نقشی مخرب برای ارتباط قائلند.
عرفان در فرهنگ ما بیش از هر اندیشه‌ی دیگری چنین تفکری را نزد ما پرورانده و شایع ساخته است. اندیشه عرفانی خصومت خود را نسبت به ارتباط (نه تنها به عنوان وسیله‌ای برای کشف حقیقت خود و یا «ذات حق» بلکه حتی به مثابه ابزاری برای انتقال چنین دانشی از مرید به مراد) با نکوهش ناراستی‌های زبان به مثابه مهم‌ترین و رایج‌ترین وسیله برقراری ارتباط میان انسان‌ها، به نمایش می‌گذارد.
از نگاه عارفی همچون مولوی، گفتگو نه تنها کمکی به امر کشف حقیقت نمی‌کند، بلکه چهره و واقعیت آن را تحریف نیز می‌نماید.
جلال‌الدین همایی در کتب «مولوی‌نامه» و در بخش «فضیلت خاموشی و آفات زبان» شعر زیر را به جهت بیان این نکته نمونه می آورد:
«این سخن در سینه دخل مغزهاست
در خموشی مغز جان را صد نماست

چون بیامد بر زبان شد خرج مغز
خرج کم کن تا بماند مغز نغز

مرد کم‌گوینده را فکری است زفت
قشر گفتن چون فزون شد مغز رفت»
و یا:
«صبر و خاموشی جذوب رحمت است
وین نشان جستن نشان علت است

خامشی بحر است و گفتن همچو جوی
بحر می‌جوید تو را، جو را مجوی»
(مولوی نامه، جلال‌الدین همایی، آگاه، 1356، جلد اول، ص 33)
بدین ترتیب اگر در قواعد حضور در اجتماع، مرز میان دنیای درون و بیرون باید پابرجا بماند، در بخشی نیرومند از اندیشه تاریخی ما، اساساً عبور از چنین مرزی ناممکن و ادعای عبور از آن نیرنگ و فریب قلمداد می‌شود.
توجه به این نکته بسیار مهم است. چرا که میان بخش‌های گوناگون و ظاهراً مجزای فرهنگ پیوند ایجاد می‌کند و مثلاً در اینجا نشان می‌دهد که چگونه فرآوردهای فکری در یک فرهنگ (مانند عرفان) قراردادهای حضور در فضای عمومی در همان فرهنگ را (مانند تعارف) توجیه کرده؛ آن را به شکل امری بدیهی و اجتناب‌ناپذیر درمی‌آورد. از این دریچه عرفان در فرهنگ ما در خدمت توجیه، قوام و حفظ بخشی از هنجارهای رفتاری ما (از نوع «تعارف کردن») قرار می‌گیرد.
بدین ترتیب انسان ایرانی در ضمن این که در رفتارش مرز میان درون و بیرون را حفظ می‌کند، چنین تمایزی را هم‌زمان با توسل به بخش دیگری از تفکر تاریخی و فرهنگی‌اش (در اینجا عرفان) برای خویش موجه نیز می‌سازد. امری که هم‌زمان نشان‌گر نوعی هم‌خوانی میان بخشی از اندیشه عرفانی ما با بخشی از رفتار روزمره‌مان با دیگران است.
در این حالت میان فرآورده‌های فکری فرهنگ و قراردادهای اجتماعی که جهت برقراری ارتباط پیش بینی گشته‌اند، نوعی هماهنگی ارگانیک پدیدار می‌گردد.
چنین ویژگی فرهنگی در جامعه ما و تفاوت‌هایش با فرهنگ غربی که مهد گفتاردرمانی تلقی می‌شود، بی‌شک در نحوه‌ی کار روان‌شناس با مراجعه‌کنندگان ایرانی‌اش تأثیرگذار است.
این که روان‌شناس، در فضایی که برای انسان ایرانی یادآور فضای عمومی است، از او بخواهد تا در مورد خصوصی‌ترین امیال درونی‌اش سخن بگوید، به خودی خود فرد را در شرایطی قرار می‌دهد که برای او متناقض و ناآشناست.
در آینده و در گفتارهایی که از این پس به موضوع روان‌شناسی فرهنگی اختصاص خواهم داد، به جنبه‌های گوناگون این مسأله بیشتر خواهم پرداخت. در انتها تنها بگویم که از دید من توجه به چنین نکاتی برای روان‌درمان‌گرانی که با افرادی کار می‌کنند که در خارج از حوزه‌ی فرهنگی جوامع غربی قرار دارند، ضروری و در کار درمان، تعیین‌کننده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر