۱۳۹۸ تیر ۱۸, سه‌شنبه

نظریه های مهم شخصیت


ساموئیل کرماشانی, [10.07.19 08:30]
نظریه های مهم شخصیت
از روانشناسان بنام


Personality

• شخصیت را می‌توان آن الگوهای معین و مشخصی از تفکر، هیجان و رفتار تعریف کرد که سبک شخصی فرد را در تعامل با محیط اجتماعی و مادی‌اش رقم می‌زنند.  به عبارت دیگر شخصیت شامل ویژگی‌های نسبتاً با ثبات و پایدار است که در توصیف آن‌ها از صفاتی همچون زودرنج، مضطرب، پر حرف، درونگرا و برون‌گرا و غیره استفاده می‌شود.



 تعریف شخصیت

• شخصیت یعنی «مجموعه‌ای از رفتار وشیوه‌های تفکر شخص در زندگی روزمره که با ویژگی‌های بی همتا بودن، ثبات (پایداری) و قابلیت پیش بینی» مشخص می‌شود.

  گوردن آلپورت، بهترین تعریف در مورد شخصیت ارایه داده است. او اشاره می‌کند که، شخصیت، سازمان بندی پویایی در درون فرد است و شامل آن دسته از نظام‌های روانی – فیزیکی که رفتار و تفکر او را تعیین می‌کند. از این تعریف چندین نکته قابل استنباط است.

بر پایه تعاریف بالا نکاتی دربارهٔ اصطلاح شخصیت روشن می‌شود:

i. بی همتایی و تفاوت: شخصیت یک فرد بی‌همتاست و در عین بعضی مشابهت‌ها، هیچ دو شخصیت یکسان و همسان وجود ندارد.
ii. ثبات داشتن (پایداری): اگر چه افراد در شرایط و محیط‌های گوناگون در ظاهر رفتار متضاد و مختلفی دارند، ولی در طول زمان (مثلاً چندین دهه) رفتار  و واکنش و همچنین شیوه تفکر آنها دارای یک در ثبات نسبی دائمی است.
iii. قابلیت پیش بینی: با توجه کردن و مطالعه رفتار و نوع تفکر اشخاص می‌توان سبک رفتاری و تفکری افراد را با احتمال زیاد پیش بینی کرد.  قابلیت پیش بینی رفتار با «ثبات در رفتار» رابطه متقابل دارد.

از تعریف گوردن آلپورت می‌توان دریافت:

i. شخصیت مجموعه‌ای از عناصر است و به عنوان یک نظام با یکدیگر در رابطه هستند. 
ii. شخصیت مفهومی روانی، در قالب یک کلیت فیزیکی دارد.
iii. علت تعامل انسان با جهان شخصیت است.
iv. تعامل فرد نتیجه ویژگی‌های شخصیتی و موقعیتی است. 
v. تجلی شخصیت به دو روش رفتار و تفکر است.

• شخصیت می‌تواند سازگار و یا ناسازگارانه باشد. 
o «ناسازگاری» زمانی مطرح می‌شود که افراد قادر نباشند تفکر و رفتار خود را با محیط و تغییرات آن تطبیق دهند. 
o سازگاری یا عدم سازگاری ارتباط نزدیکی با «انعطاف‌پذیری» دارد. 


یک شخصیت سالم با وجود ثبات و پایداری به میزانی از انعطاف‌پذیری بهره می‌برد.  اما افراد ناسازگار در برخورد با موقعیت‌هایی که واکنش به آنها مستلزم تغییرات و تصمیمات جدید است، تفکر و رفتار انعطاف‌ناپذیری از خود بروز می‌دهند؛  بنابراین، اختلال شخصیت یعنی «رفتارهای ناسازگار و انعطاف‌ناپذیر در برخورد با محیط و موقعیت‌ها».

روان‌شناسی شخصیت

• روان‌شناسی شخصیت، اندیشه‌ها، احساس‌ها و رفتار‌هایی را بررسی می‌کند که سبک منحصر به فرد تک تک انسان‌ها برای ارتباط با دنیا را تشکیل می‌دهند.  آن‌ها به تفاوت‌های شخصی علاقه مند هستند و تلاش می‌کنند تا همهٔ فرایندهای روان‌شناختی را با یکدیگر ترکیب و ادغام کنند و از کل شخص، یک توضیح منسجم را ارائه دهند.

• اختلالات شخصیت عبارتند از مجموعه اختلال‌های روان شناختی که ویژگی اصلی آن‌ها رفتارهای خشک و غیرقابل انعطاف است. 

این رفتارها به اشخاص آسیب می‌رساند، چون مانع سازگاری آن‌ها با الزام‌های زندگی روزانه می‌شود و روابط آن‌ها را با دیگران مختل می‌سازد.

• اختلال یا نابهنجاری بر اساس چهار خصیصه تعریف شده است که عبارتند از:

۱- پریشانی و تجربه عذاب هیجانی یا جسمانی، در زندگی متداول
۲- اختلال و کاهش توانایی فرد در انجام امور روز مره به طوری که نتواند کارهایش را به نحو مطلوب انجام دهد.
۳- به مخاطره انداختن خود و دیگران با کارهایی که انجام می‌دهند.
۴- از لحاظ اجتماعی و فرهنگی غیرقابل قبول باشد.

اشخاصی که به اختلال‌های شخصیتی دچار هستند، صفات شخصیتی ناسازگارانه دارند و این صفت‌ها آن‌قدر ژرف و عمیق حکاکی شده‌اند که در برابر هرگونه تغییر و دگرگونی مقاومت می‌کنند.  در بیشتر مواقع این اشخاص گمان می‌کنند دیگران باید تغییر کنند تا با آن‌ها مطابقت داشته باشند و نه بر عکس.

اشخاص مبتلا به اختلال‌های شخصیت خود و دنیا را به گونه‌ای تفسیر می‌کنند که برایشان به شدت ناراحت‌کننده است و یا توانایی آن‌ها را برای زندگی عادی از بین می‌برد. 
تجربه‌های ناسازگارانهٔ آن‌ها از خودشان و دنیا از کودکی و نوجوانی آغاز می‌شود و به‌تدریج و در همه جا بر زندگی‌شان تأثیر می‌گذارد. 
اختلال‌های شخصیت انواع مختلف دارد و اندیشه، احساسات، و رفتارهای مورد تجربهٔ شخص بسته به نوع اختلال شخصیت می‌تواند متفاوت باشد. 
شخصیت می‌تواند سازگار و یا ناسازگار باشد و این ارتباط نزدیکی با «انعطاف‌پذیری» دارد.

اختلال شخصیت یعنی «رفتارهای ناسازگار و انعطاف‌ناپذیر در برخورد با محیط و موقعیت‌ها»



عوامل به وجود آورنده شخصیت

ساموئیل کرماشانی, [10.07.19 08:30]
o شخصیت ساختهٔ وراثت و محیط است. 
o انسان با ویژگی‌های ژنتیکی خاصی به دنیا می‌آید، و از آن پس سر و کار او با محیط اطراف خود خواهد بود. 
o محیط نقش مهمی در شکل دهی شخصیت دارد.  نمونه‌های روشن برای تاًثیر محیط بر شخصیت، کودکانی هستند که به تصادف در جنگل‌ها یا در انزوا رشد کرده‌اند. 

برای مثال یک کشیش هندی به نام سینگ در جنگل‌های هندوستان دو دختر را یافت و آن‌ها را با خود به خانه برد. بر اساس گزارشِ سینگ این دو کودک در هنگام یافته شدن هیچگونه از رفتارهای انسانی را نداشتند.  چهار دست و پا راه می‌رفتند، زوزه می‌کشیدند، از اجتماع گریزان بودند، تحریک پذیری آن‌ها زیاد بود و روی هم رفته رفتار آن‌ها مانند محیط شان بود.

o آنچه در دنیای امروز تأکید بیشتری بر روی آن می‌گردد این است که تأثیر پذیری انسان‌ها از محیط بسیار قوی تر از تأثیر ژنتیکی است.

عوامل رفتار

i. ژنتیک
ii. آدمهای اطراف در محیط و تربیت
iii. تجربه‌های کودکی و نوجوانی
iv. سبک زندگی
v. جامعه – اجتماع
vi. تفاوتها – ویژگی‌ها
vii. ارزشها و باورها
viii. انگیزش
ix. استعداد و توانمندی
x. هوش – مزاج
xi. بحرانها – زمان
xii. رشد
xiii. ادراک – هوشیاری
xiv. احساس – هیجان
xv. تحصیل

شرح مختصری از رویکردها:

• روانکاوی Psychoanalysis و روان پویشی Psychodynamic

نخستین رویکرد درباره شخصیت در واپسین سال های قرن نوزده توسط فروید مطرح شد. 
نظریه پردازی های فروید چنان با اهمیت و گسترده بود که نه تنها در روانشناسی، بلکه در فرهنگ و جامعه نیز نفوذ پیدا کرد، بگونه‌ای که آن را یک انقلاب شبیه آنچه داروین با نظریه تکامل ارائه کرد دانسته‌اند.

تقریباً تمام نظریه‌های شخصیت که در سال های پس از فروید روی کار آمدند مدیون دیدگاه او هستند.

در واقع نظریه‌های بعدی شخصیت یا در مقام گسترش و پالایش نظریه او بوجود آمدند، نظیر نظریه‌های همچون یونگ ، آدلر ، هورنای و دیگران و یا در مقام مخالفت بوجود آمدند.

• رویکرد تیپ شناسی Type Theories

o صاحب نظران قدیمی‌ترین طبقه بندی تیپ شناختی را به بقراط و جالینوس از حکمای یونان باستان نسبت داده‌اند. 

بقراط جسم را دارای چهار نوع دموی ، بلغم ، صفرا و سودا تصور می‌کرد Four Temperaments و برای هر یک از آنها ویژگی‌هایی را تصور می‌کرد.

o در قرن بیستم و با گرایش روان شناسی به سوی علمی شدن کوشش‌هایی در کارهای کرچمر و شلدون Sheldon به عمل آمد تا این طبقه بندی جنبه علمی بخود بگیرد.  ولی با وجود تمام تلاش‌ها به سبب انتقادات صحیحی که به آنها وارد شد، اعتبار علمی آنها کاهش یافت.

• رویکرد رفتاری Behavioral

o رویکرد رفتاری که در کارهای اسکینر و به تبعیت از بنیان گذار آن واتسون منعکس شده است که توجه خود را با رفتار عینی قابل مشاهده و محرک بیرونی معطوف می‌دارد. 
اسکینر می‌کوشد تا شخصیت انسان را از طریق پژوهش در آزمایشگاه بجای درمانگاه مطالعه کند.  او مخالف روانکاوی است.

• رویکرد یادگیری اجتماعی Social Learning

o رویکرد یادگیری اجتماعی که بیشتر در کارهای آلبرت بندورا و جولیان راتر مشاهده می‌شود، بسط رویکرد رفتارگرایی اسکینر است. 

آنها نیز روان کاوی را رد و بر رفتار عینی تاکید می‌ورزند.

ولی نکته اختلاف آنها این است که به متغیرهای شناختی درونی نیز اعتقاد دارند، چیزی که در نظام اسکینر مطلقاً جایی ندارد.

• رویکرد تحلیل عاملی (صفات) Traits

o رویکرد تحلیل عاملی که بیشتر در کارهای آلپورت ، کتل ، آیزنک تجلی یافته است، بر این عقیده است که شخصیت شامل مجموعه‌ای از صفت‌ها یا کیفیات متمایز کننده یک شخص است که می‌توان آنها را از طریق تحلیل عاملی (نوعی روش آماری پیشرفته) مشخص نمود. 

با توجه به اینکه این نظریه‌ها بر نقش صفت‌های بنیادی در ساختار شخصیت تاکید دارند، به آنها نظریه‌های صفات نیز می‌گویند.

• رویکرد شناختی Cognitive

o رویکرد شناختی در شخصیت بر شیوه‌هایی که مردم توسط آنها به شناخت محیط و خودشان می‌پردازند، تاکید می‌ورزد. 

اینکه آنها چگونه ادراک می‌کنند، ارزیابی می‌کنند، تصمیم می‌گیرند و مسائل را حل می‌کنند. 

این رویکرد در کارهای بسیاری از روان شناسان شناخت گرا بخصوص در کارهای جورج کلی منعکس شده است.

• رویکرد انسان گرایی Humanistic

o رویکرد انسان گرایی بیشتر در کارهای آبراهام مزلو و کارل راجرز منعکس شده است. 

آنها با رویکردهای روان کاوی و رفتارگرایی مخالف بودند.  این رویکرد و نظریه پردازان آن بر فضایل و آرزوهای انسان، اراده آزاد آگاهانه و خود شکوفایی تاکید دارند. آنها تصویری زیبا و خوش بنیانه از انسان معرفی می‌کنند، برعکس روانکاوی.

• رویکرد حیطه محدود (نوار باریک) Narrow Band Theory

o نظریه پردازان شخصیت عموماً دستیابی به جامعیت یا کامل بودن را به عنوان یکی از هدفهای اصلی نظریه پردازی در نظر می‌گیرند.

ساموئیل کرماشانی, [10.07.19 08:30]
اما هیچ کدام از نظریه‌های موجود را نمی‌توان بدرستی جامع دانست.  به علاوه داشتن چنین هدفی می‌تواند غیر واقع بینانه باشد.

o برخی روان شناسان پیشنهاد می‌کنند که برای رسیدن به درک کاملتری از شخصیت نیاز داریم که تعدادی نظریه جداگانه وضع کنیم که هر کدام گستره محدودی داشته باشد و بر یک وجه محدود و باریک شخصیت تاکید ورزد.

o در حال حاضر این نوع گرایش بیشتر شده و در کارهای کسانی نظیر دیوید مک کللند David McClelland، ماروین زاکرمن Marvin Zuckerman و آرنولد باس Arnold H. Buss و رابرت پلامین Robert Plomin منعکس و قابل مشاهده است.

o نظریه دیوید مک کللند سه عامل انگیزشی را در انسان معرفی می‌نماید که هرکس می‌تواند درجات مختلفی از هرکدام را داشته باشد و در یکی غالب باشد.

نیاز به موفقیت: یعنی تلاش در به ثمر رساندن هر کاری محول شده و کسب موفقیت و درخشیدن. 
نیاز به موفقیت تقریباً ۸۰٪ نیروی محرک و انگیزشی تمام افراد است. 
افرادی که این نیاز در آنها غالب است، اهل قمار و برد و باختهای بزرگ نیستند و موفقیت خودرا بر پایه شانس قرار نمی‌دهند و تلاش می‌کنند تا مسئولیت امور را خود در اختیار داشته باشند هرچند از پذیرفتن کارهای ساده یا بسیار سخت یا شانسی اجتناب می‌ورزند.
نیاز به قدرت: نیاز به کسب اختیار و اقتدار. تمایل افراد برای کنترل بقیه به گونه‌ای خارج از تمایل آنها.
نیاز به ارتباطات: تمایل به ایجاد دوستی و کسب حمایت و ایجاد روابط صمیمی با دیگران. تمایل افراد برای ایجاد ارتباط متقابل و دوستانه با دیگران.

• نظریه زیست شناختی Biological Basis of Personality

o نظریه‌های زیست شناختی شخصیت Personality Biological Theories جایگاه ویژه ای در متون روان‌شناسی جهان دارد. 

اما به نظر می‌رسد در متون فارسی، توجه به شخصیت از دیدگاه‌ زیستی، به استثنای تلاش‌های پراکنده، همواره مورد غفلت بوده‌ است.

o گرایش ذهنی (به ویژه روان کاوی) در تحلیل رفتار آدمی، سال‌های متمادی گرایش غالب در میان روان شناسان جهان و ایران‌ بوده است.

هر چند این گرایش، در چند دهه اول قرن بیستم، در کشورهای غربی نیز بر حوزه علوم رفتاری سایه افکنده بود؛ اما پس از دهه‌های ۱۹۵۰-۱۹۶۰ به تدریج جای خود را به‌ گرایش‌های عینی داد.
o رویکرد زیست شناختی به شخصیت و نیز رفتار از جمله این گرایش هاست.

اینک نظریه‌های زیست شناختی‌ شخصیت بر پایه‌های علمی محکمی تکیه زده است؛ پایه هایی که‌ بدون تلاش و پافشاری افرادی مثل هانس آیزنک، جفری‌گری، نیومن، رابرت کلونینجر و دیگران نمی‌توانست شکل گیرد.

کدام ویژگی ها منتقل می شوند؟

o اما برای پاسخ به اینکه کدام ویژگی ها منتقل می شوند؟ برخی نظریه پردازان به سرشت رفتاری (تفاوت رفتاری) افراد پرداختند.

سه نوع سرشت مستقل؛ اجتماع پذیری، هیجان پذیری و سطح فعالیت می باشد که به آنها صفات، سرشت و یا سنخ گفته می شود.

o برخی از مولفان اذعان داشتند که «سرشت فراتر از تنها یک دسته نشانه های اولیه، به صورت مواد خام عمل می کنند که سرانجام شخصیت از آن بدست می آید»

o حتی فراتر از این می توان گفت که سنخ های سرشتی در واقع نقش «قالبی» را ایفا می کنند که ویژگی های شخصیتی را شکل می دهند.

o شواهدی تحقیقاتی نشان می دهد که سه طبقه شخصیتی فوق الاشاره از بدو تولد وجود دارد، در طی زندگی تداوم می یابد و بر امور گوناگون تاثیر می گذارد.

اجتماع پذیری:

o بر اساس این ویژگی، افراد در روی پیوستاری از اجتماع آمیزی و اجتماع گریزی قراردارند، که همان کودکان آسان و دشوار در برخورد در محیط اجتماعی می باشند، که با ویژگی برونگرایی و درون گرایی در بزرگ سالی همپوشی دارند.

o در یک مطالعه طولی در طی ۳۰ سال نشان داده شد که پسران خجالتی در مقایسه با همسالان خود دیرتر ازدواج می کنند، دیرتر به ثبات شغلی می رسند و دستاورد شغلی کمتری دارند.  دختران نیز در مقایسه با همسالان خود به احتمال کمتری الگوی معمول ازدواج، تربیت فرزندان و خانه داری را دنبال می کنند.

هیجان پذیری:

همان میزان و سطحِ برانگیختگی فیزیولوژیکی افراد در پاسخ به محرک هایِ محیطی (ترس ،خشم…) است.  سخت یا آسان برانگیختگیِ افراد ذاتی می باشد.

سطح فعالیت:

تحقیات صورت گرفته نشان از ارثی بودن سطح فعالیت افراد  دارد. 

افراد از لحاظ فعالیت و جنب و جوش متفاوت هستند. 

مطالعات نشان داده که احتمال پُر فعال شدنِ کودکانِ دارای والدین پُر فعال، ۱۰ برابر کودکانی است که چنین والدینی ندارند.

وراثت و شخصیت

امروزه، روشهای مختلفی برای تعیین سهم وراثت در شخصیت به کار برده می شود.

هدف تکنیک ها بررسی شباهت های ژنتیکی و مشترک در ارتباط های نسبی و ارائه مدل ریاضی برای ساختار توارثی انسان ها است.

ساموئیل کرماشانی, [10.07.19 08:30]
روش هایی مانند شجره نامه یک نفر از یک دودمان به عنوان فرد شاخص تعیین می شود، سپس اطلاعات تمامی بستگان جمع آوری می شود تا میزان ظهور ویژگی های فرد شاخص با دیگران را بدست آورند. 

دوقلوهای همسان که بیشترین الگو شباهت ژنتیکی را دارند و روش مطالعه فرزند خواندگی با والدین زیستی نیز دیگر روش بررسی تاثیر وراثت در شکل گیری شخصیت هستند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر