۱۳۹۸ مرداد ۱۸, جمعه

تحقّق آرزو زیگموند فروید


تحقّق آرزو  زیگموند فروید

خانم‌ها و آقایان، اجازه دارم بار دیگر مسأل‌ه‏اى را به شما یادآورى كنم كه اخیراً بدان پرداختیم؟ این‏‌كه زمانى‏‌كه آغاز كردیم روشِ‌مان را به‌كار بندیم، چگونه توانستیم بر تحریف در روءیاها (Distortion in Dreams) فایق آییم، این‌‏كه چگونه اندیشیدیم مى‏‌توانیم با كنار گذاشتن آن آغاز كنیم و اولین اطلاعات قطعى و مسلّم خود را درباره سرشت ذاتى رویاها از رویاهاى كودكان اخذ كنیم؟ این‏‌كه سپس چگونه درحالى‏‌كه مسلّح به آموخته‏‌های‌مان از این كندوكاو بودیم، مستقیماً به تحریف رویا   (Dream-Distortion) پرداختیم و امیدوارم گام‌به‌گام بر آن فایق شده باشیم؟ در هر حال ملزم هستیم بپذیریم كه چیزهایى كه از یك مسیر كشف كرده‏‌ایم، كاملاً منطبق بر آن‌هایى نیستند كه از مسیر دیگر به‌دست آمده‌‏اند. این وظیفه ماست كه دو مجموعه از یافته‏‌های‌مان را كنار هم‌دیگر قرار دهیم و با یك‌دیگر سازگارشان كنیم.
از این دو منبع دریافتیم كه كاركرد رویا (Dream-Work) اصولاً متضمن تغییر شكل افكار به تجربه‌‏اى توهّمى است. چگونه‌گى رخ دادن چنین امرى خود به اندازه كافى اسرارآمیز است. امّا این مسأله، مشكل روان‌شناسى عمومى است، كه در این‌جا دقیقاً مدّنظر ما نیست. از رویاهاى كودكان آموختیم كه هدف كاركرد رویا آن است كه به كمك تحققِ آرزو از محركى ذهنى خلاصى یابد، كه همان خواب ناراحت‏‌كننده است. مادام كه دریابیم چگونه رویاهاى تحریف شده را تعبیر و تفسیر كنیم، قادر نبودیم چیزهایى از این قبیل درباره‏‌شان بگوییم. امّا از آغاز انتظارمان این بود كه باید بتوانیم رویاهاى تحریف‌‏شده را در همان پرتو رویاهاى كودكان بنگریم. نخستین گواه بر چنین انتظارى با كشفِ این واقعیت بر ما عیان گشت كه تمام رویاها، رویاهاى كودكان‌‏اند و با همان مواد و مصالح كودكانه كار مى‏‌كنند، با همان تكانه‏‌ها (Impulses) و سازوكارهاى ذهنى كودكانه. اكنون كه معتقدیم به امر تحریف رویا واقف گشته‌‏ایم، باید در پىِ این پرسش برویم كه آیا بینشى كه رویاها را تحقق آرزو مى‌‏داند، در مورد رویاهاى تحریف‌‏شده نیز صدق مى‏‌كند. اندك زمانى پیش، مجموعه‌‏اى از رویاها را تعبیر و تفسیر كردیم، امّا مسأله تحقق آرزو را كاملاً از شرح خود حذف كردیم و كنار گذاشتیم. من اطمینان دارم كه شما به طور مكرر برانگیخته مى‏‌شوید كه از خود بپرسید: «امّا تحقق آرزو كجاست؟ چیزى كه بناست هدف و مقصود كاركرد رویا باشد.» این پرسش، پرسشى مهم است زیرا پرسشى است كه ناقدان معمولى ما آن را مطرح مى‏‌سازند. همان‏‌طور كه مى‌‏دانید آدمیان گرایشى ذاتى دارند كه از پذیرش امور بدیع و تازه فكرى سر باز زنند، یكى از راه‌هایى كه طى آن چنین تمایلى آشكار مى‌‏شود، فروكاهیدن بلاواسطه امر تازه و بدیع به كوچك‌ترین اجزاى آن است، آن هم در صورت امكان با خلاصه كردن آن به تكیه‏‌كلامى جمع و جور. تحقق آرزو بدل به تكیه‏‌كلام نظریه جدید رویاها شده است. آدم معمولى مى‏‌پرسد «تحقق آرزو كجاست؟» و از آن‌جا كه شنیده است رویاها تحقق آرزوها هستند، در خود عمل طرح سوال بلافاصله به پرسش پاسخى منفى مى‏‌دهد. او بى‏‌درنگ به تجارب بى‏‌شمار شخص خودش با رویاها مى‏‌اندیشد، كه در این تجارب رویا با انواع احساسات (از احساسات ناخوشایند گرفته تا اضطراب شدید) همراه است. بنابراین گفته‏‌هاى نظریه رویاهاى مربوط به روان‌كاوى به نظر او كاملاً غیرممكن مى‏آید. ما از این بابت مشكلى نداریم كه پاسخ دهیم كه در رویاهاى تحریف‌‏شده، تحقق آرزو نمى‌‏تواند هویدا باشد، بلكه باید در پى آن بود. بنابراین نمى‏‌توان آن را نشان داد مادام كه رویا تعبیر و تفسیر شود. همچنین مى‏‌دانیم كه آرزوهاى موجود در این رویاهاى تحریف‌‏شده، آرزوهایى منع شده‌‏اند (كه سانسور آن‌ها را رد كرده است) كه وجودشان دقیقاً علّت تحریف رویا و سبب مداخله سانسور رویاست. اما دشوار است به ناقد معمولى بفهمانیم كه پیش از آن‏كه رویا تعبیر و تفسیر گردد نمى‏‌توان در باب تحقق آرزوى مستتر در آن تحقیق كرد. او مدام این موضوع را به دست فراموشى خواهد سپرد. ردّ نظریه تحقق آرزو از جانب او عملاً چیزى نیست جز پیامدى از سانسور رویا كه جایگزینى است براى ردّ آرزو؛ رویاهاى (Dream-Wishes) سانسور شده و شاخه‌‏اى است از آن.

البته، ما نیز خود حس مى‏‌كنیم لازم است براى خود شرح دهیم كه چرا رویاهایى با مضامین ناراحت‏‌كننده تعدادشان آن‏قدر زیاد است و خصوصاً چرا رویاهاى اضطراب‏‌آور(Anxiety-Dreams) وجود دارند؟ در این‌جا براى نخستین‌‏بار با مسأله حالات (Affects) در رویاها مواجه مى‌‏شویم؛ ممكن است براى شرح چنین چیزى لازم باشد رساله‌‏اى به آن اختصاص داد، امّا متأسفانه نمى‌توانیم در این‌جا بدان بپردازیم. اگر رویاها تحقق آرزوها باشند، وجود احساسات ناراحت‏ك‌ننده مى‏‌بایست در آن‌ها ناممكن باشد: ممكن است در این‌جا به نظر آید كه حق با ناقدان معمولى است. امّا باید سه نوع پیچیده‌گى را در نظر داشت كه (این ناقدان) به آن‌ها نیندیشیده‌‏اند.
اولاً، ممكن است كاركرد رویا موفق به خلقِ تحقق آرزو به‌طور كامل نشده باشد؛ بنابراین قسمتى از این حالات ناراحت‌‏كننده در اجزاى اندیش‌گونِ رویا (Dream Thoughts) یا در رویاىِ آشكار (Manifest Dream) باقى مانده است. در این حالت، تجزیه و تحلیل‌ها مى‏‌بایست نشان دهند كه این اجزاى اندیش‌گون رویا، از رویایى كه با آن‌ها ساخته شده است به مراتب ناراحت‏‌كننده‌‏ترند. تا به این حد را همواره مى‏‌توان به اثبات رساند. اگر چنین باشد، باید بپذیریم كه كاركرد رویا بیش‌تر از رویاى نوشیدن به هدف خود نرسیده است، رویایى كه براى پاسخ به محرك تشنگى شكل گرفته و موفق به رفع عطش تشنگى شده است. رویابین تشنه مى‌‏ماند و ناگزیر است بیدار شود تا آب بنوشد. به هر شكل چنین رویایى، رویاى اصیلى است و از تمام آن‌چه كه طبیعت اصلى رویا را شكل مى‌‏دهد چیزى كم ندارد. فقط مى‌‏توانیم بگوییم گرچه نیرو كم است، اراده درخور ستایش است. دست‌‏كم این نیت، كه به روشنى قابل درك است، باارزش است. چنین نمونه‏‌هایى از برآورده نشدن نادر نیستند. این حقیقت به چنین امرى كمك مى‏‌كند كه براى كاركرد رویا تغییر معناى حالات رویا بسیار دشوارتر از تغییر محتواى آن است. گاهى حالات بى‌‏اندازه پایدارند. آن‌چه سپس رخ مى‌‏دهد این است كه كاركرد رویا محتواى ناراحت‏‌كننده اجزاى اندیش‌گون رویا را به تحقق آرزو بدل مى‌‏سازد، درحالى‌‏كه حالت ناراحت‏‌كننده بدون تغییر باقى مى‏‌ماند. در رویاهایى از این نوع، حالت كاملاً با محتوا هم‌خوانى ندارد و ناقدان مى‏‌توانند بگویند كه رویاها چنان از تحقق آرزو بودن به دورند كه رویایى با محتواى بى‌‏ضرر مى‌‏تواند چونان رویایى ناراحت‏‌كننده احساس شود. مى‏‌توانیم براى پاسخ به این اظهارنظر سخیفانه، چنین بگوییم كه مشخصاً در چنین رویایى است كه هدف تحقق بخشیدن به آرزو كه از آنِ كاركرد رویا است به روشن‌ترین شكل عیان مى‌‏شود، چرا كه این رویاها جداى از دیگر رویاهایند. خطا از آن‌جا به وجود مى‌‏آید كه كسانى كه با روان‏‌نژندی (neuroses) ناآشنایند، پیوند بین محتوا و حالت را آن‌چنان نزدیك مى‌‏پندارند كه ناگزیر نمى‌‏توانند تصور كنند كه محتوا تغییر یابد بدون آن‏‌كه تجلّى حالت، كه وابسته به آن است، به طور هم‌زمان تغییر كند.
دومین عامل كه بسیار مهم‌تر و گسترده‌‏تر است، امّا باز هم فرد معمولى به‌طور برابر آن را نادیده مى‌‏گیرد از این قرار است. تردیدى نیست كه تحقق آرزو باید خوشى به همراه آورد. امّا این پرسش مطرح مى‏‌شود كه “براى چه كسى؟” البته، براى كسى كه آن آرزو را دارد. امّا، همان‏‌طور كه مى‌‏دانیم رابطه فرد رویابین با آرزوهایش رابطه‏‌اى كاملاً خاص است. او منكر آن‌هاست و آن‌ها را سانسور مى‏‌كند؛ سخن كوتاه او آن‌ها را دوست ندارد. بنابراین نه فقط تحقق این آرزوها هیچ خوشى‏‌اى به او نمى‏‌دهند، بلكه درست عكس آن است؛ و تجربه نشان مى‏‌دهد كه این تضاد به شكل اضطراب بروز مى‏‌كند، واقعیتى كه هنوز جا براى تبیین دارد. بنابراین نسبت رویابین با آرزوهایش در رویا را فقط مى‌‏توان با تركیبى از دو آدم مجزّا قیاس كرد كه نوعى عامل نیرومند مشترك آن‌ها را به هم پیوند داده است. به جاى بسط دادن این موضوع حكایت آشنایى را به خاطرتان مى‌‏آورم كه در آن تكرار همین وضعیت را درمى‏‌یابید. پرى مهربانى به زن و شوهرى فقیر قول مى‏‌دهد سه آرزوى اول‌شان را برآورده كند. آن‌ها شاد مى‏‌شوند و تصمیم مى‌‏گیرند به دقت سه آرزوى خود را انتخاب كنند. امّا بوى سوسیس‌هایى كه در كلبه همسایه سرخ مى‌‏شوند زن را چنان تحریك مى‏‌كند كه دو سوسیس آرزو كند. سوسیس‌ها در یك‌آن ظاهر مى‏‌شوند و این نخستین تحقق آرزو است. امّا مرد خشمگین مى‏‌شود و حین خشم خود آرزو مى‏‌كند سوسیس‌ها روى دماغ زنش آویخته شوند. چنین چیزى هم اتفاق مى‏‌افتد؛ و سوسیس‌ها از جاى جدیدشان جدا نمى‏‌شوند. این دومین تحقق آرزو است؛ امّا آرزو، آرزوى مرد است و تحقق آن براى زن او كاملاً ناخوشایند است. شما خود بقیه داستان را مى‌‏دانید. از آن‌جا كه آن دو یعنى زن و شوهر در حقیقت یكى‌‏اند، سومین آرزو به ناچار این است كه سوسیس‌ها مى‏‌بایست از دماغ زن جدا شوند. ممكن است این افسانه در موارد دیگر مورد استفاده قرار گیرد؛ امّا در این‌جا فقط براى روشن ساختن این امكان به كار مى‌‏رود كه چنان‌چه دو آدم با یك‌دیگر هم‏‌رأى نباشند تحقق آرزویی از یكى از آن‌ها مى‌‏تواند براى دیگرى ناخشنودى به همراه آورد.
اینك برای‌مان دشوار نخواهد بود كه به فهمى باز هم بهتر از رویاهاى اضطراب‏‌آور برسیم. ما نكته دیگرى را متذكر مى‌‏شویم و سپس تصمیم مى‏‌گیریم فرضیه‌‏اى را بپذیریم كه به نفع چیزى است كه درباره آن باید بسیار سخن گفت. این نكته از این قرار است كه رویاى اضطراب‏‌آور اغلب داراى محتوایى به كلّى تحریف نشده است، محتوایى كه به اصطلاح از چنگ سانسور گریخته است. رویاى اضطراب‌‏آور، اغلب تحقق نامستور آرزویى است؛ البته نه آرزویى پذیرفتنى، بلكه آرزویى انكار شده. ظهور اضطراب جاى سانسور را مى‏‌گیرد. در حالى كه درباره رویاى كودكانه مى‌‏توانیم بگوییم كه چنین رویایى تحقق آشكار آرزویى مجاز است و در باره رویاى تحریف‌‏شده معمولى مى‏‌توانیم بگوییم كه چنین رویایى تحقق نامستور آرزویى سركوب‌‏شده است. یگانه فرمول مناسب براى رویاى اضطراب‌‏آور این است كه چنین رویایى تحقق آشكار آرزویى سركوب شده است. اضطراب نشانه‌‏اى است از این‌‏كه آرزوى سركوب‏‌شده، خود را به شكلى نیرومندتر از سانسور نمایانده و این‏‌كه به رغم سانسور به آرزویش تحقق بخشیده یا در حال تحقق بخشیدن به آن است. آن‌چه ما درك مى‏‌كنیم این است كه آن‌چه براى آرزوى سركوب‏‌شده تحقق رویا است فقط مى‌‏تواند براى ما (كه طرفدار سانسور هستیم) موجب احساسات ناراحت‏‌كننده و همچنین احتراز از آرزو گردد. اگر این‏‌گونه مى‏‌پسندید، اضطرابى كه در رویا ظهور مى‏‌كند اضطرابى است به شدت آرزوهایى كه در حالت عادى نادیده گرفته مى‌‏شوند. این را كه چرا چنین احترازى به شكل اضطراب ظهور مى‌‏كند نمى‌‏توان از بررسى رویاها به تنهایى فهمید. اضطراب را باید به وضوح در جاى دیگرى بررسى كرد.
ممكن است گمان كنیم آن‌چه درباره رویاهاى اضطراب‏‌آور تحریف‏‌نشده صدق مى‏‌كند براى آن دسته از رویاهاى اضطراب‏‌آورى كه تا اندازه‌‏اى تحریف شده‌‏اند نیز به‌كار مى‏‌رود، كه در آن‌ها احساسات ناراحت‏‌كننده محتملاً با نزدیك شدن به اضطراب تناظر دارند. رویاهاى اضطراب‏‌آور بنا به قاعده همچنین رویاهایى بیداركننده‌‏اند. ما معمولاً از خواب مى‌‏پریم پیش از آن‏‌كه آرزوى سركوب‌‏شده در رویا به رغم سانسور به طور كامل محقق گردد. در چنین حالتى كاركرد رویا شكست خورده است، امّا سرشت فطرى‌‏اش با این عمل تغییر نمى‏‌كند. ما رویاها را با نگهبان شب یا محافظ خواب مقایسه مى‌‏كنیم، كسى كه مى‏‌كوشد از آشفته‌گى خواب‌مان جلوگیرى كند. نگهبان شب نیز ممكن است به جایى برسد كه آدم خوابیده را بیدار كند و این در حالى است كه احساس كند او به تنهایى ضعیف‌تر از آن است كه از پس خطر برآید. با این همه ما گاهى حتى وقتى كه رویا مخاطره‏‌آمیز است و آهسته آهسته به اضطراب بدل مى‌‏شود، موفق مى‌‏شویم به خواب‌مان ادامه دهیم. در خواب به خود مى‏‌گوییم «دست آخر این فقط رویا است» و به خواب ادامه مى‌‏دهیم.
چه وقت اتفاق مى‌‏افتد كه آرزو در رویا در موقعیتى قرار گیرد كه بر سانسور چیره گردد؟ ممكن است شرط لازم براى چنین امرى با آرزو در رویا و یا به طور برابر با سانسور رویا تحقق یابد. ممكن است آرزو به دلیلى نامعلوم در برخى مواقع بیش از اندازه قدرتمند باشد، امّا این احساس به‌وجود مى‏‌آید كه اغلب، رفتار سانسور رویاست كه مسبب این جابه‌‏جایى قوّت‌هاى نسبى آن‌هاست. پیش از این دیدیم كه سانسور در هر مورد خاص با شدّتى متغیر عمل مى‌‏كند. بدین‏‌معنا كه با هر عنصرى از رویا با درجات متفاوت از جدّیت رفتار مى‌‏كند. اینك مى‌‏توانیم فرضیه دیگرى را بدین منظور بیفزاییم كه سانسور عموماً بسیار متغیر است و همیشه سخت‌گیرى یك‌سانى را نسبت به همان عنصر ناخوشایند اعمال نمى‏‌كند. اگر وضعیت به شكلى ظاهر شود كه در برخى مواقع سانسور خود را در برابر آرزو، رویایى كه سانسور را با موقعیت غیرمترقبه‌‏اى روبه‌‏رو مى‌‏كند ناتوان حس كند، به جاى تحریف، از آخرین ترفند باقیمانده استفاده مى‏‌كند و وضعیت خواب را بر هم مى‏‌زند و در همان حال اضطراب به وجود مى‌‏آورد.
در این حال ما باز با شگفتى روبه‏‌رو هستیم كه چرا هنوز اطلاعات چندانى از دلیل این موضوع نداریم كه چرا آرزوهاى سركوب‏‌شده شرور دقیقاً در شب فعال مى‏‌شوند و ما را در حین خواب‌مان آشفته مى‏‌سازند. تقریباً مسلّم است كه پاسخ، به برخى فرضیه‌‏هایى بستگى دارد كه به سرشت وضعیت خواب بازمى‌‏گردند. به هنگام روز وزن سنگین سانسور روى این آرزوها مى‌‏افتد و بنا به قاعده، این امر را براى آن‌ها ناممكن مى‏‌سازد كه خود را به هر شكلى بروز دهند. در شب این سانسور، مانند تمامى علقه‏‌هاى دیگر زندگى ذهنى، احتمالاً به نفع یگانه آرزو كه همان خوابیدن باشد، كنار مى‌‏كشند یا دست‏‌كم به میزان زیادى تقلیل مى‌‏یابند. آرزوهاى منع‌‏شده باید براى دوباره فعال شدن خود در شب از این كاهش سانسور در شب هنگام سپاس‌گزار باشند. برخى بیماران روان‏‌نژند وجود دارند كه قادر نیستند بخوابند و به ما قبولانده‌‏اند كه بى‏‌خوابى‏‌شان در اصل امرى عمدى است. این بیماران جرأت ندارند بخوابند زیرا از رویاهای‌شان مى‌‏ترسند؛ ترسى كه از نتایج تضعیف سانسور است. در هر حال به سادگى خواهید دید كه به رغم این امر، پس كشیدن سانسور به معناى هیچ‌‏گونه بى‏‌قیدى فاحشى نیست. وضعیت خواب قدرت‌هاى انگیزشى ما را فلج مى‌‏سازد. اگر مقاصد شرورانه ما برانگیخته شوند، دست‌‏آخر نمى‌‏توانند كارى كنند مگر آن‏‌كه دقیقاً مسبب رویایى شوند كه از دیدگاه عملى بى‏‌خطر است. همین ملاحظه تسكین‏‌بخش است كه بنیان گفته كاملاً معقول كسى است كه به خواب فرو رفته است. البته واقعیت این است كه در شب گفته مى‏‌شود امّا قسمتى از حیات رویا را شكل نمى‌‏دهد: “دست آخر این فقط رویاست. پس بگذار آن را به حال خود گذاریم و بگذار به خواب خود ادامه دهیم.”
اگر در سومین مورد شما ایده ما را به یاد آورید كه رویابینى كه با آرزوهاى خودش مى‌‏جنگد مى‌‏بایست با دو آدم جداگانه كه از برخى جهات كاملاً به یك‌دیگر مرتبط‌‏اند مقایسه شوند، امكان دیگرى را درك خواهید كرد. زیرا امكانى وجود دارد كه تحقق آرزو مى‏‌تواند منجر به چیزى بسى بعید از خوشى گردد؛ یعنى مجازات. در این‌جا بار دیگر مى‏‌توانیم حكایت سه آرزو را به عنوان مثال به كار بریم. سوسیس‌هاى سرخ‏‌شده در بشقاب، تحقق مستقیم آرزوى شخص اوّل یعنى زن بود. سوسیس‌هاى روى دماغ زن، تحقق آرزوى شخص دوم یعنى مرد بود، امّا در عین حال مجازاتى بود براى آرزوى احمقانه زن. (در روان‌‏نژندی انگیزه آرزوى سوم، آرزوى پابرجا در حكایت را خواهیم فهمید.) رفتارهاى مجازات‏‌كننده بسیارى از این دست در زندگى ذهنى انسان‌ها وجود دارند كه بسیار قدرت‌مندند، و ممكن است این رفتارها را مسبب برخى از رویاهاى ناراحت‌‏كننده بدانیم. اینك شاید بگویید كه به این‏‌گونه چیزى از مقوله تحقق آرزوى مشهور باقى نمى‌‏ماند. امّا اگر دقیق‌تر بنگرید خواهید پذیرفت كه در اشتباهید. در برابر این چیزهاى چندگانه‌‏اى كه رویاها مى‌‏توانند باشند (كه بعداً متذكر خواهم شد) بر طبق بسیارى از قدرت‌هایى كه عملاً موجودند، راه‏‌حل‏‌هاى ما یعنى تحقق آرزو و تحقق اضطراب و تحقق مجازات، راه‌‏حل‏‌هایى بسیار محدودند. مى‏‌توانیم اضافه كنیم كه اضطراب نقطه مقابل آرزوست، در تداعی‌ها این تضادها به شكلى خاص به یك‌دیگر نزدیك‌‏اند و در ناخودآگاه با هم‌دیگر متحدند. و باز مى‌‏توان افزود كه مجازات تحقق آرزو نیز هست، تحقق آرزوى فردى دیگر، یعنى فرد سانسوركننده.
پس در مجموع، من با اعتراض شما به نظریه تحقق آرزو هیچ مصالحه‌‏اى نكرده‏‌ام. گرچه این وظیفه ماست كه قادر باشیم تحقق آرزو را در هر رویاى تحریف‌‏شده‌‏اى كه ممكن باشد به آن برخوریم نشان دهیم، و قطعاً از زیر این وظیفه شانه خالى نخواهیم كرد. اجازه دهید به رویاى سه بلیط تئاتر به قیمت یك‌و‌نیم فلورین بازگردیم كه قبلاً آن را تعبیر و تفسیر كردیم؛ رویایى كه از آن بسیار آموختیم. امیدوارم شما هنوز آن را به خاطر داشته باشید. خانمى كه شوهرش در طول روز به او گفته كه دوستش الیزه كه سه ماه از او كوچك‌تر است نامزد كرده، خواب مى‏‌بیند كه با شوهرش در تئاتر است. یك سمت لژ تقریباً خالى است. شوهر خانم به او مى‌‏گوید كه ایزه و نامزدش هم تمایل داشته‌‏اند به تئاتر بیایند امّا نتوانسته‌‏اند، فقط به این دلیل كه صندلی‌هاى بد جایى نصیب‌شان شده؛ سه صندلى به قیمت یك‌و‌نیم فلورین. خانم فكر مى‏‌كند كه اگر آن‌ها مى‌‏آمدند خیلى اذیت نمى‏‌شدند. ما درمى‏‌یابیم كه اجزاى اندیش‌گون رویا (Dream-Thoughts) به خشم خانم از ازدواج بسیار زودهنگام و به نارضایتى او از شوهرش مرتبط‌‏اند. ممكن است كنجكاو باشیم به كشف این‏‌كه چگونه این افكار تیره و تار به شكل تحقق آرزویى بدل شده‌‏اند كه ردّ پایى از آن را مى‌‏بایست در محتواى آشكار رویا یافت. پیش از این مى‌‏دانستیم كه جزءِ «خیلى زود، با عجله» را سانسور از رویا حذف كرده است- لژ خالى به این امر اشاره مى‏‌كند. اینك به كمك سمبولیسمى كه با آن آشنا گشتیم، «سه جا به قیمت یك‌و‌نیم فلورین» اسرارآمیز برای‌مان مفهوم‌تر مى‏‌شود. در واقع به معناى یك مرد، یا شوهر، است و عنصر آشكار را به سهولت مى‏‌توان ترجمه كرد: «خرید شوهر با جهیزیه زن.» (من مى‌‏توانستم با جهیزیه‏‌ام شوهرى ده برابر بهتر خریدارى كنم.) «ازدواج كردن» به روشنى جایگزین «رفتن به تئاتر» شده است. «گرفتن زودهنگام بلیط تئاتر» بى‏‌شك جایگزینى فورى براى «ازدواج زودهنگام» است. به هر تعبیر این جایگزینى عملكرد تحقق آرزو است. رویابین ما قبلاً به اندازه روزى كه خبر نامزدى دوستش را شنیده از ازدواج زودهنگامش ناراحت نبوده است. او زمانى از ازدواج خود خرسند بوده و به خاطر آن خود را ممتازتر از دوست خود مى‌‏پنداشته است.
مشهور است كه دختران ساده‌‏اندیش پس از نامزد كردن اغلب ابراز خرسندى و شادمانى مى‌‏كنند؛ شادى از این‌‏كه به زودى مى‏‌توانند به تئاتر و به تمامى نمایشنامه‏‌هایى بروند كه تاكنون برای‌شان ممنوع بوده است و به زودى اجازه مى‌‏یابند همه چیز را ببینند. بى‏‌شك باید به لذت دیدن یا كنجكاوى‌‏اى كه در این‌جا نمایان مى‌‏شود به عنوان تمایلى جنسى براى تماشاباره‌گى (Scopophilia) نگاه كرد كه معطوف به ماجراهاى جنسى و خصوصاً متوجه والدین دختر است، و بنابراین به انگیزه قدرتمندى بدل مى‏‌شود براى این‏‌كه دختران را وادار به ازدواج زودهنگام كند. بر همین سیاق، رفتن به تئاتر به شیوه‌‏اى تمثیلى جایگزین آشكار ازدواج كردن مى‌‏شود. بنابراین رویابین در خشم آنى خود از ازدواج زودهنگامش به یاد وقتى مى‏‌افتد كه این ازدواج زودهنگام تحقق آرزویى بوده است، زیرا تماشاباره‌گىِ او ارضا شده و با راهنمایى این تكانهِ آرزومندانه قدیمى، رفتن به تئاتر را جایگزین ازدواج مى‏‌كند.
نمى‏توان مرا متهم ساخت كه مخصوصاً ساده‌‏ترین مثال‌ها را به عنوان گواهى براى تحقق آرزوى پنهان انتخاب كرده‌‏ام. این روش مى‌‏توانست در مورد دیگر رویاهاى تحریف‌‏شده نیز به همین شكل باشد. من هم‏‌اكنون نمى‏‌توانم این موضوع را براى شما اثبات كنم و فقط اعتقاد خود را بیان مى‏‌كنم كه این روش همیشه مى‏‌تواند به شكل موفقیت‌‏آمیزى به انجام رسد. با این همه در این نكتهِ نظرى اندكى بیش‌تر درنگ مى‌‏كنم. تجربه به من آموخته كه {نظریه تحقق آرزو} در كلّ نظریه رویاها در معرض بیش‌ترین حملات است و سوءتفاهم‌ها و تضادهاى بسیارى از آن منبعث شده‌‏اند. جداى از این ممكن است شما تحت‏‌تأثیر این امر باشید كه پیش از این از بخشى از ادعایم صرف‌‏نظر كردم كه مى‌‏گوید رویا آرزوى تحقق‏‌یافته و یا چیزى خلاف آن، یا اضطراب و یا مجازاتى تحقق یافته است؛ و ممكن است بیندیشید كه این فرصت، فرصتى است براى آن‏‌كه مرا مجبور به تعدیل‌هاى بیش‌ترى كنید. از این گذشته من به سبب این امر سرزنش شده‌‏ام كه نكاتى را كه به نظر خودم بدیهى مى‏‌آیند، به شیوه‌‏اى بسیار موجز و در نتیجه متقاعدنكننده مطرح كرده‌‏ام.
هنگامى كه كسى ما را تا مرحله تعبیر و تفسیر رویاها همراهى كرده باشد و تمامى چیزهایى را كه تا این‌جا در مورد این موضوع مطرح شده پذیرفته باشد، اغلب اتفاق مى‌‏افتد كه در مورد تحقق آرزو دچار تردید شود و بگوید: «گیریم كه رویاها همواره معنادارند، و این‌‏كه آن معنا با روش‌هاى روان‌كاوانه كشف مى‌‏شود، امّا چرا آن معنا برخلاف تمامى شواهد بدون انعطاف به زور در فرمول تحقق آرزو گنجانده مى‏‌شود؟ چرا نباید معناى این اندیشه‏‌هاى شبانه مانند معناى اندیشه‏‌هاى روزانه انواع بسیارى داشته باشد؟ بدین‏‌معنا كه چرا رویا كه زمانى با تحقق آرزو متناظر است، نباید زمانى دیگر همان‏‌طور كه خود شما گفته‌‏اید با چیزى ضدّ آن یا ترسى تحقق یافته و زمانى با تجلّى قصد و نیتى یا اخطارى یا تأملى كه مبتنى بر “طرفدارى” و “ضدّیت” است یا سرزنش یا عذاب وجدان یا كوشش براى آماده ساختن امرى و جز آن مربوط باشد؟ چرا رویا دیدن همواره باید آرزو باشد یا در نهایت ضدّ آن؟
ممكن است فكر كنید اختلاف‏‌نظر درباره این موضوع اهمیت ندارد اگر كسى با سایر موارد موافق باشد. ممكن است بگویید براى ما كافى است كشف كنیم معناى رویاها و راه بازشناسى آن چیست؛ این‏‌كه به نظر آید كه ما این معنا را به شكلى بسیار محدود تعریف كرده‌‏ایم اهمیت كم‌ترى دارد. امّا چنین نیست. كج‌‏فهمى این موضوع اساس یافته‌‏های‌مان را درباره رویاها متأثر مى‏‌سازد و ارزش آن‌ها را براى فهم روان‏‌نژندی به مخاطره مى‌‏افكند. افزون بر این، مصالحه‌‏اى از این دست -چیزى كه گمان رود در زندگى مالى امرى “به‌جا” است- نه تنها جایش در امور علمى نیست بلكه زیان‌بخش است.
نخستین پاسخ من به این پرسش كه چرا رویاها نباید به شكل مذكور داراى معناهاى گوناگون باشند در مواردى از این قبیل همان پاسخ همیشه‌گى است: «من نمى‌‏دانم چرا رویاها نباید معناهاى دیگرى داشته باشند. من اعتراضى به این امر ندارم. تا آن‌جا كه به من مربوط است مى‏‌تواند این‌‏گونه باشد. در سر راه این دیدگاه موجه‌‏تر و گسترده‌‏تر از رویاها فقط یك نكته وجود دارد و آن هم این‌‏كه در واقعیت چنین نیست.» دومین پاسخم مى‌‏تواند این باشد كه این فرضیه كه رویاها به مجموعه‌‏اى از شیوه‏‌هاى فكر كردن و عملیات عقلانى مرتبط‏‌اند، براى من شخصاً امرى دور از ذهن نمى‌‏نماید. یك بار در یكى از شرح‏‌حال‌هاى مریضانم رویایى را گزارش دادم كه طى سه شب متوالى تكرار و سپس متوقف شده بود. من این اتفاق را با این واقعیت شرح دادم كه این رویا به یك نیّت مرتبط بوده است، و پس از تحقق نیت تكرار آن لزومى نداشته است. سپس رویایى را منتشر كردم كه یك اقرار بود. پس چگونه مى‌‏توانم خود را نفى كنم و ادعا كنم كه رویاها هرگز چیزى نبوده‌‏اند به جز آرزویى تحقق یافته؟
من این كار را مى‏‌كنم زیرا نمى‌‏خواهم اجازه دهم سوءِتعبیر سخفیانه‌‏اى بتواند ما را از رسیدن به ثمرات تلاش‌های‌مان بازدارد -سوءِتعبیرى كه رویا را با اجزاى اندیش‌گون رویاى نهان اشتباه مى‏‌گیرد و به اولى چیزى را نسبت مى‌‏دهد كه فقط در مورد دوم كاربرد دارد. زیرا كاملاً درست است بگوییم كه هر چیزى كه پیش از این برشمردید مى‌‏تواند به جاى رویا بنشیند و آن را بازنمایى كند- نیت، هشدار، تأمّل، آمادگى، كوششى براى حلّ مسأله، و جز آن. امّا چنان‌چه به درستى بنگرید، خواهید دید كه تمامى این‌ها فقط شامل حال اجزاى اندیش‌گون رویاى نهان مى‏‌شود، اجزائى كه به رویا بدل شده‌‏اند. از تعبیر و تفسیرهاى رویا مى‌‏توان دریافت كه اندیشه‏‌ورزى ناخودآگاه مردم متوجه این نیت‌ها، آمادگی‌ها، تأملات و جز آن‌هاست؛ چیزهایى كه سپس كاركرد رویاها را از آن‌ها مى‌‏سازد. چنان‌چه در این لحظه شما به كاركرد رویا علاقه‌‏مند نباشید بلكه به میزان زیاد به فعالیت فكرى ناخودآگاه مردم علاقه‌‏مند باشید، كاركرد رویا را حذف مى‌‏كنید و در مورد رویا چیزى را اظهار مى‏‌كنید كه در عمل كاملاً صحیح است، این‏‌كه رویا به هشدار، نیت و جز آن مربوط است. چیزى كه اغلب در فعالیت روان‌كاوانه رخ مى‌‏دهد این است كه كوشش‌هاى ما عمدتاً به نادیده گرفتن شكل رویا و قرار دادن اندیشه‌‏هاى پنهان در پس‏‌زمینه، به رغم آن شكل، معطوف‌‏اند. اندیشه‏‌هاى پنهانى كه رویاها از آن‌ها ساخته مى‌‏شوند.
بنابراین به طور كاملاً اتفاقى ما از بررسى اجزاى اندیش‌گون رویاى پنهان مى‏‌آموزیم كه تمامى این عملكردهاى ذهنى بسیار پیچیده‌‏اى را كه نام بردیم مى‌‏توانند به شكل ناخودآگاهى رخ دهند؛ دست‌اوردى كه همان‏‌قدر كه بغرنج و گیج‏‌كننده است، حیرت‏‌انگیز هم هست.
با توجه به آن‌چه گذشت شما فقط تا به آن‌جا در راه صحیح گام برمى‌‏دارید كه به روشنى واقف باشید كه از نوع خلاصه‌‏شده‏‌اى از بیان استفاده كرده‏‌اید و تا آن‌جا كه باور نداشته باشید امرى چند بُعدى‌‏اى كه شرح مى‏‌دهید باید به سرشت ذاتى رویاها مرتبط شود. هنگامى كه از “رویایى” سخن مى‏‌گویید باید یا مقصودتان رویاى آشكار باشد -كه محصول كاركرد رویا، یا حداكثر همان خود كاركرد رویا نیز هست- یعنى همان فرایند روانى‌‏اى كه رویاى آشكار را از اجزاى اندیش‌گون پنهان شكل مى‌‏دهد. هر استفاده دیگر از این واژه به منزله خلط كردن ایده‌‏هاست و فقط مى‏‌تواند سرانجام بدى داشته باشد. اگر درباره اندیشه‏‌هاى نهان در پس رویاها گزاره‌‏اى صادر مى‏‌كنید، این كار را با صراحت و دقت انجام دهید و مسأله رویاها را با شیوه شلخته سخن گفتن تیره و تار نسازید. اجزاى اندیش‌گون رویاى پنهان مصالحى‌‏اند كه كاركرد رویا آن‌ها را به شكل رویاى آشكار تغییر شكل مى‏‌دهد. چرا باید بخواهید كه مصالح را با فعالیتى كه آن‌ها را شكل مى‏‌دهد خلط كنید. اگر چنین كنید امتیازى بر كسانى نخواهید داشت كه فقط محصول فعالیت را مى‏‌شناسند و نمى‌‏توانند تبیین كنند كه این محصول از كجا آمده یا چگونه ساخته شده است.
یگانه موضوع پُر اهمیت در باره رویاها، كاركرد رویایى است كه مصالح اندیشه را تحتِ ‏تأثیر قرار مى‌‏دهد. ما هیچ حقى نداریم كه در نظریه‌‏مان از آن چشم بپوشیم، حتى اگر در وضعیت‌هاى عملى خاص بتوانیم آن را به كنار بگذاریم. علاوه بر این، مشاهدات تحلیلى نشان مى‌‏دهند كه كاركرد رویا هرگز خود را به ترجمه این افكار به شكل بیانى كهن یا واپس‏‌گرایانه كه برایِ‌تان آشناست محدود نمى‏‌كند. افزون بر این، كاركرد رویا معمولاً بر چیز دیگرى چنگ مى‌‏اندازد كه بخشى از اندیشه‏‌هاى پنهان روز قبل نیست، بلكه نیروى محرك اصلى براى برساختن آن رویاست. این ضمیمه حیاتى به شیوه‌‏اى برابر آرزوى ناخودآگاهى است كه براى تحقق آن محتواى رویا شكل نوِ خود را بروز مى‏‌دهد. پس رویا مى‌‏تواند هر چیزى باشد، مادام كه شما فقط افكارى را كه این رویا مى‌‏نمایاند به حساب آورید؛ هشدار، نیت، آمادگى و جز آن؛ امّا همچنین رویا همیشه تحقق آرزویى ناخودآگاه است و چنان‌چه شما آن را به عنوان محصول كاركرد رویا در نظر بگیرید، چیزى بیش از این نیست. بنابراین رویا هرگز فقط نیت یا هشدار نیست، بلكه همواره نیت و جز آن است كه به كمك آرزویى ناخودآگاه به شیوه كهن اندیشه ترجمه شده است و تغییر‌شكل یافته تا آن آرزو را تحقق بخشد. یك خصیصه یعنى تحقق آرزو عنصر تغییرناپذیر است. خصیصه دیگر مى‌‏تواند تغییر كند، كه بار دیگر مى‏‌تواند آرزویى باشد كه در این حالت، رویا -به كمك آرزویى ناخودآگاه- آرزوى پنهان روز پیش را به عنوان چیزى تحقق یافته بازنمون خواهد كرد.
من مى‌‏توانم تمامى این جریان را به روشنى بفهمم، امّا نمى‌‏توانم بگویم كه آیا توانسته‌‏ام آن را به همین شكل به شما تفهیم كنم. همچنین در اثبات آن براى شما دچار مشكل هستم. این كار بدون تحلیل دقیق شمار بسیار زیادى رویا ممكن نیست و از سوى دیگر این نكته را كه در دیدگاهِ‌مان درباره رویا مهم‌ترین و انتقادی‌ترین است نمى‌‏توان به شكلى قانع‏‌كننده بدون رجوع به آن‌چه از این پس مى‏‌آید باز نمود. ناممكن است این‏‌گونه فرض كنیم كه چون همه چیزها كاملاً به هم مرتبط‏‌اند، آدمى بتواند عمیقاً در سرشت چیزى غور كند بى‌‏آن‏كه خود در چیزى دیگر كه سرشت مشابه دارد تفحص كرده باشد. از آن‌جا كه ما هنوز درباره نزدیك‌ترین خویشاوندان رویاها یعنى نشانه‌‏هاى روان‏‌نژندى هیچ نمى‌‏دانیم، باید بار دیگر از رسیدن به همین نقطه‌‏اى كه در آن هستیم خشنود باشیم. من فقط براى شما مثال روشن‌‏كننده دیگرى مى‌‏آورم و بررسی‌هاى دیگرى را پیشِ رویِ‌تان مى‏‌گذارم.
اجازه دهید بار دیگر به رویایى بپردازیم كه اغلب به آن رجوع كرده‌‏ایم: رویاى سه بلیط تئاتر به قیمت یك‌و‌نیم فلورین. مى‌‏توانم به شما اطمینان دهم كه من اصلاً این مثال را بى‌‏هیچ نظر خاصى انتخاب كرده‌‏ام. شما اجزاى اندیش‌گون رویاى پنهان را مى‌‏شناسید: خشم از تعجیل در ازدواج كه هنگامى سر برآورد كه آن خانم خبردار شد دوستش اخیراً نامزد كرده است، شوهرش را كم‌‏ارج شُمرد و برایش این فكر پیش آمد كه اگر دست نگاه داشته بود مى‏‌توانست شوهر بهترى بیابد. ما قبلاً از آرزویى كه از این اندیشه‏‌ها رویا ساخت اطلاع داریم كه همین میل به نگاه كردن و توانایى به تئاتر رفتن است كه به احتمال زیاد نتیجه‌‏اى فرعى از كنجكاوى دیرینه زن براى این است كه سرانجام كشف كند وقتى كسى ازدواج مى‏‌كند واقعاً چه اتفاقى مى‏‌افتد. همان‏‌طور كه مى‌‏دانیم این كنجكاوى همان كنجكاوى است كه توجه كودكان را به طور منظم به زندگى جنسى والدین‌شان معطوف مى‏‌دارد: چنین كنجكاوى‌‏اى مادام كه بعدها نیز باقى بماند كنجكاوى‌‏اى كودكانه است و بعدها نیز كماكان تكانه‌‏اى غریزى است با ریشه‌‏هایى كه به دوران طفولیت بازمى‌‏گردند. امّا اخبارى كه رویابین در آن روز دریافت مى‏‌كند امكان بیدار كردن چنین میلى به نگاه كردن را نمى‏‌دهد، بلكه فقط خشم و حسرت را بیدار مى‏‌كند. این تكانه آرزومند در لحظه اول به اجزاى اندیش‌گون رویا ربطى نداشت و ما قادر بودیم كه نتیجه تعبیر رویا را در تجزیه و تحلیل‌مان دخیل كنیم بدون آن‏‌كه شرحى از آن تكانه به دست دهیم. امّا خشم فى‏‌نفسه نمى‌تواند چنین رویایى را خلق كند. رویا نمى‌‏تواند از این اندیشه نشأت گیرد كه “ازدواج زودهنگام امرى پوچ و بى‌‏معناست” مادام كه آن اندیشه‌‏ها آن آرزوى قدیمى را كه براى دیدن این‏‌كه در درازمدت چه چیزى در ازدواج رخ مى‏‌دهد بیدار كنند. این آرزو به محتواى رویا شكل خود را -كه تحقق آرزویى قدیمی‌تر بوده است- مى‏‌بخشد، آن هم با نشاندن ازدواج به‌جاى رفتن به تئاتر: «بله! اینك مى‌‏توانم به تئاتر بروم و هر آن‌چه را كه ممنوع است ببینم و تو نمى‌‏توانى! من ازدواج كرده‌‏ام و تو باید صبر كنى!» این‌‏گونه رویابین موقعیت را به گونه‌‏اى توصیف مى‏‌كند كه انگار به عكس خود تغییر شكل یافته است، پیروزى قدیم به جاى شكست اخیر نشانده مى‏‌شود و اتفاقاً رضایت تماشاباره‌گى آن خانم با رضایت حس رقابت جوى خودپسندانه او در هم مى‏‌آمیزد. این رضایت سپس محتواى آشكار رویا را معین مى‏‌كند، كه در آن وضعیت عملاً چنین بود كه زن در تئاتر نشسته در حالى كه دوستش نمى‏‌تواند اجازه ورود به آن‌جا را بگیرد. آن بخش‌هایى از محتواى رویا كه در پس آن اجزاى اندیش‌گون رویاى پنهان هنوز نهان مانده‌‏اند، به این وضعیت مبتنى بر رضایت به عنوان تعدیل جابه‌‏جا شده و نافهمیدنى آن تحمیل مى‏‌شوند. تعبیر و تفسیر رویا باید تمام چیزهایى را كه در خدمت بازنمون تحقق آرزویند فرو گذارد و باید اجزاى اندیش‌گون رویاى پنهان ناراحت‏‌كننده را از این اشارات مبهم باقى‏مانده دوباره تثبیت كند.
بررسی‌هاى تازه‌‏اى را كه امید دارم پیش روی‌تان گذاشته باشم به منظور آن است كه توجه شما را به اجزاى اندیش‌گون پنهانى جلب كنم كه اكنون در معرض توجّه ما هستند. خواهشمندم فراموش نكنید كه در درجه نخست، این‌ها براى فردِ رویابین ناخودآگاه‏‌اند و ثانیاً كاملاً عقلانى و منسجم‌‏اند به گونه‌‏اى كه مى‌‏توانند به عنوان واكنش‌هایى طبیعى به علل وقوع رویا فهمیده شوند. ثالثاً آن‌ها مى‏‌توانند معادل با هر تكانه ذهنى یا فعالیت فكرى باشند. اینك چنین اندیشه‏‌هایى را با تأكید بیشترى از قبل به عنوان «پس‏‌مانده‌‏هاى روز» توصیف مى‏‌كنم، خواه رویابین به آن‌ها اعتراف بكند خواه نكند. اینك بین پس‌‏مانده‌‏هاى روز و اجزاى اندیش‌گون رویاى پنهان تمایز مى‏‌گذارم و در سازگارى با كاربرد اولیه‌‏تر، هر آن‌چه را قبلاً در تعبیر و تفسیر رویا آموختیم، به عنوان اجزاى اندیش‌گون رویا متصور مى‏‌شوم، درحالى‏‌كه پس‌‏مانده‌‏هاى روز فقط بخشى از اجزاى اندیش‌گون رویاى پنهان‌‏اند. پس دیدگاه ما این است كه چیزى به پس‏‌مانده روز اضافه شده است، چیزى كه بخشى از ناخودآگاه بوده است، تكانه آرزومندانه قدرتمند امّا سركوب‏‌شده. فقط این امر است كه برساختن رویا را ممكن مى‏‌سازد. تأثیر این تكانه آرزومندانه بر پس‌‏مانده روز قسمت بعدى اجزاى اندیش گون رویا را مى‌‏سازد و از آن‌جا كه از زندگى زمان بیدارى ناشى شده است لازم نیست عقلانى و قانع‏‌كننده به نظر آید.
من از مقایسه رابطه بین پس‌‏مانده‏‌هاى روز با آرزوى ناخودآگاه استفاده كردم و فقط مى‌‏توانم آن را در این‌جا تكرار كنم. در هر كارى باید سرمایه‏‌دارى وجود داشته باشد كه هزینهِ آنتروپرونورى {Entrepreneurship هوشیاری و گوش به زنگ بودن نسبت به فرصت‌های کسب سود خالص، جوهر اصلی فعالیت‌های انتروپرونری است} را تأمین كند كه ایده دارد و مى‏‌داند آن ایده را چگونه به سرانجام برساند. در برساختن رویاها نقش سرمایه‏‌دار را آرزوى ناخودآگاه به تنهایى بر عهده دارد و انرژى روانى براى برساختن رویا را فراهم مى‌‏كند. آنتروپرونور، پس‏‌مانده‏‌هاى روز است كه تصمیم مى‏‌گیرد چگونه این سرمایه تخصیص یابد. البته ممكن است اتفاق افتد كه خود سرمایه‌‏دار ایده و دانش تخصصى داشته باشد، یا خود آنتروپرونور سرمایه داشته باشد. این امر وضعیت عملى را ساده مى‏‌كند امّا فهم نظرى آن را دشوار مى‏‌سازد. در اقتصاد، فردى واحد دائماً بین دو نقش سرمایه‏‌دار و آنتروپرونور در نوسان است و این امر وضعیتى اساسى را ایجاد مى‏‌كند كه مقایسه ما مبتنى بر آن است. در برساختن رویا همین دگرگونی‌ها رخ مى‌‏دهند و من شما را به حال خود مى‏‌گذارم كه در پى آن روید.
بیش از این نمى‏‌توانیم پیش‌تر رویم زیرا احتمالاً دیرزمانى است كه شكّى شما را آزار مى‏‌دهد كه لازم است به نداى این شك گوش سپرید. خواهید پرسید: «آیا پس‌‏مانده‌‏هاى روز واقعاً به همان معنا خودآگاه‌‏اند كه آرزویى ناخودآگاه كه باید به آن‌ها ضمیمه شود تا آن‌ها را قادر به تولید رویا كند؟» شكِّ‌تان به‌جاست. این امر نكته چشم‌گیر كلّ ماجراست. آن‌ها به یك معنا ناخودآگاه نیستند. آرزو ـ رویا به ناخودآگاهى متفاوت تعلق دارد، ناخودآگاهى كه پیش از این آن را به عنوان چیزى بازشناخته‌‏ایم كه در كودكى ریشه دارد و مجهز به مكانیسم‌هاى خاصى است. شاید كاملاً به‌جا باشد كه این دو ناخودآگاه را به نام‌هایى متفاوت بشناسیم، امّا ترجیح مى‌‏دهیم درنگ كنیم تا زمانى كه با حیطه پدیده‏‌هاى روان‌‏نژندى آشنا شویم. مردمان ناخودآگاهى واحد را به عنوان چیزى خیالى و شگفت‌‏انگیز مى‌‏شناسد؛ چه خواهند گفت هنگامى كه اقرار كنیم نمى‌‏توانیم بدون این دو ناخودآگاه تغییر و تحولى ایجاد كنیم.
اجازه دهید همین‌‏جا رشته كلام را قطع كنیم. بار دیگر شما فقط چیزى را شنیدید كه كامل نبود. امّا آیا امیدى نیست كه بگویم این دانش ادامه‌‏اى خواهد داشت كه ما یا مردمانى دیگر آن را به بار خواهند نشاند؟ و آیا ما خودمان به اندازه كافى نیاموخته‌‏ایم كه این دانش بدیع و حیرت‏‌انگیز است؟
این مقاله ترجمه‌‏اى است از فصل چهاردهم كتاب زیر :
“Wish-fulfilment”, in Introductory Lectures on Psychoanalysis, Sigmund Freud, Penguin Books, 1975.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر