۱۳۹۷ فروردین ۱۳, دوشنبه

دیدگاه فروید درباره‌ی ساختار شخصیت که با نهاد، خود و فراخود شناخته می‌شود یکی از ارزشمندترین دستاوردهای زیگموند فروید در زمینه‌ی روانکاوی است که به پیشرفت دانش روان‌شناسی پیرامون شخصیت‌شناسی انجامید. فروید در سال ۱۹۳۳ با تعریف مفاهیم نهاد (Id)، خود (Ego) و فراخود (Super-ego) که به جنبه‌های گوناگون کنش انسان گفته می‌شود الگوی سازمان‌یافته‌ای برای رویکرد روانکاوی پدید آورد. فروید ساختار شخصیت را دارای ۳ بخش نهاد، خود و فراخود می‌دانست. در این نوشته به بررسی و توضیح پیرامون ساختار شخصیت از دیدگاه فروید می‌پردازم.


دیدگاه فروید درباره‌ی ساختار شخصیت که با نهاد، خود و فراخود شناخته می‌شود یکی از ارزشمندترین دستاوردهای زیگموند فروید در زمینه‌ی روانکاوی است که به پیشرفت دانش روان‌شناسی پیرامون شخصیت‌شناسی انجامید. فروید در سال ۱۹۳۳ با تعریف مفاهیم نهاد (Id)، خود (Ego) و فراخود (Super-ego) که به جنبه‌های گوناگون کنش انسان گفته می‌شود الگوی سازمان‌یافته‌ای برای رویکرد روانکاوی پدید آورد. فروید ساختار شخصیت را دارای ۳ بخش نهاد، خود و فراخود می‌دانست. در این نوشته به بررسی و توضیح پیرامون ساختار شخصیت از دیدگاه فروید می‌پردازم.

ساختار شخصیت از دیدگاه فروید:  نهاد (Id)، خود (Ego) و فراخود (Super-ego)
نهاد یا Id

نهاد یا Id بنیادهای زیستی انسان را بازنمایی می‌کند. نهاد یا Id از هنگام زایش انسان و حتی پیش از آن در هنگامی که در رحم مادر است وجود دارد. نوزاد را می‌توانیم نهاد بدانیم و در آن خود و فراخود به چشم نمی‌خورد. نهاد بر پایه‌ی اصل لذت کار می‌کند. لذت در این‌جا به معنی دریافت آرامش و لذت و دوری از رنج است. این لذت هنگامی پدید می‌آید که نیازهای زیستی و نخستین کودک برآورده شود. نخستین نیازهایی کودک، خوراک، نگه‌داری و دوری از آسیب جسمانی است و اگر این نیازها برآورده نشود به مرگ نوزاد می‌انجامد. نوزاد با گریه کردن و رفتارهایی که انجام می‌دهد برآورده شدن نیازهایش را خواستار است. کودک می‌خواد این نیازها بی‌درنگ و فوری برآورده شود. پس نهاد را می‌توانیم مانند نوزادی نیازمند و وابسته بدانیم که هر چه را بخواهد باید بی‌درنگ فراهم شود.
نهاد نمی‌تواند ناامیدی را تحمل کند و می‌خواهد به هر آن‌چه می‌خواهد دست پیدا کند. نهاد در این راه به واقعیت و منطق توجهی نمی‌کند. نهاد دلیل، منطق، اخلاق و قانون را نمی‌شناسد و آزمند، خودخواه، لذت‌جو، غیرمنطقی و کور است. نهاد تنها یک هدف را دنبال می‌کند و آن لذت است و همان‌گونه که گفته شد این لذت به معنی رسیدن به خواسته‌ها و دوری از رنج و ناراحتی است. نهاد از هنگامی که انسان پدید می‌آید تا هنگام مرگ همراه اوست و کاملا ناهشیار است

خود یا Ego

خود یا Ego بر خلاف نهاد، منطقی و واقع‌بین است. خود بر پایه‌ی اصل واقعیت کار می‌کند. خود یا ‌Ego خواستار برآورده شدن نیازهای انسان است اما به واقعیت‌ها توجه می‌کند و بر پایه‌ی منطق، اخلاق و قانون کار می‌کند.
خود هم خواستار برآورده شدن نیازهاست اما این برآورده شدن را در هنگامی می‌خواهد که شرایط مناسب باشد. خود یا Ego بخش هشیار و نیمه هشیار را دربرمی‌گیرد. خود یا Ego از هنگام کودکی بخشی از ساختار شخصیتی انسان می‌شود. بازخورد از دیگران، رفتارهای والدین، تنبیه و پاداش‌هایی که کودک هنگام انجام رفتار می‌بیند او را آگاه می‌کند که گاهی باید برآورده‌سازی برخی نیازها را به تعویق بیاندازد.

فراخود یا Super-ego

فراخود  Super-ego  نقطه‌ی مقابل نهاد است. و نشان‌گر بخش اخلاقی کنش انسان است. فراخود یا Super-ego با نام خود آرمانی هم شناخته می‌شود. فراخود کمال‌گرا و آرمان‌گرا است.  فراخود دربرگیرنده‌ی ایده‌آل‌ها و آرمان‌هایی است که برای رسیدن به آن‌ها تلاش می‌کنیم و تنبیه‌هایی (گناهانی) که هنگام رعایت نکردن اصول اخلاقی دریافت می‌کنیم. ساختار فراخود برای کنترل رفتار بر پایه‌ی قوانین اجتماعی کار می‌کند. فراخود نیز از همان کودکی با فرد همراه می‌شود و با نهاد و خود در تضاد است. فراخود در دربرگیرنده‌ی ۲ بخش است:
۱- آرمان: آرمان دربرگیرنده‌ی استانداردها، اصول و قوانینی است که فرد برای رفتارهای خوب دارد. پیروی کردن از این اصول و قوانین به پاداش می‌انجامد. و به فرد احساس غرور، ارزش و رضایتمندی می‌دهد.
۲- وجدان: وجدان دربرگیرنده‌ی رفتارهایی است که خانواده و جامعه آن‌ها را بد و ناپسند می‌دانند. این رفتارها ممنوع است و به پیامدهای بد، تنبیه و احساس گناه می‌انجامد.
فراخود در راستای تکامل بخشیدن به خود کار می‌کند و فراخود یا Super-ego، نهاد را سرکوب می‌کند و در تلاش است تا خود یا Ego را مجبور کند که خودآرمانی را به جای قواعد و اصول واقع‌بینانه در نظر بگیرد. فراخود دربرگیرنده‌ی هشیار و ناهشیار است. فراخود نیز همانند نهاد کور است زیرا به طور غیرمنطقی و غیر واقع‌بینانه کمال‌گراست به گونه‌ای که برآورده کردن برخی از نیازهایش ناممکن است.

کنش و ارتباط نهاد، خود و فراخود با یک‌دیگر

هر ۳ بخش نهاد، خود و فراخود دربرگیرنده‌ی شخصیت انسان است و این بخش‌ها با هم در کنش و ارتباط هستند. نهاد و فراخود پیاپی در حال کشمکش هستند. نهاد می‌خواهد به همه چیز فوری و بی‌درنگ دست یابد و لذت‌جوست. فراخود هم با کمال‌گرایی غیرمنطقی و آرمان‌هایی که دارد  به دنبال سرکوب خواسته‌ها و لذت‌جویی نهاد است. در این میان خود یا Ego تلاش می‌کند تا کشمکش‌های میان نهاد و فراخود را کنترل و مدیریت کند. خود یا Ego همانند مادری است که میان کودک بزرگ‌تر و کوچک‌تر گیر کرده باشد و این دو کودک در حال کشمکش با هم باشند و هیچ منطقی را در برابر هم نپذیرند.  از آن‌جایی که خود یا Ego بر اساس اصل واقعیت کار می‌کند و دربرگیرنده‌ی هشیار و نیمه‌هشیار است می‌تواند تعادل و توازن میان نهاد و فراخود را فراهم کند. در چنین شرایطی شخصیت فرد در شرایط مطلوب خواهد بود. اما با نیرو گرفتن نهاد یا فراخود فرد دچار چالش و مشکلات شخصیتی و اختلال روانی می‌انجامد

تعریف روانکاوی؛ روانکاوی چیست؟

هنگامی که مردم دنبال تعریف روانکاوی هستند یا می‌پرسند روانکاوی چیست؛ بیش‌تر به دنبال این هستند که درباره‌ی شیوه‌ی روان‌درمانی در روانکاوی بدانند اما روانکاوی تنها یک رویکرد برای روان‌درمانی نیست. با گذشت نزدیک به ۱۰۰ سال از آغاز روانکاوی هنوز هم مردم آگاهی درستی از دانش روانکاوی ندارند. برخی از مردم گمان می‌کنند روانکاوی دیگر منسوخ شده است. برخی دیگر روانکاوی را شاخه‌ای جدا از روان‌شناسی می‌دانند. گروهی از مردم بر این باورند که کار روانکاوها هیپنوتیزم است. در این نوشته شما را با دانش روانکاوی آشنا خواهم کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر