به نظر فروید ، شخصیت از سه قسمت یا از سه سطح تشکیل میشود: نهاد ، من و من برتر. نهاد نیرویی است که از مجموع غرایز اولیه تشکیل میشود و از اصل لذت پیروی میکند. نهاد نماینده کلیه حالات غیر ارادی ، طبیعی ، آگاه و غریزی است. به گفته فروید ، هر کس به هنگام تولد ، نهاد را با خود به دنیا میآورد و در تمام عمر با آن به سر میبرد. نهاد ما اصل زندگی و اساس شخصیت را پیریزی میکند.
این نیرو منشا کاملا درونی دارد، از دنیای خارج اطلاع ندارد، از درد و رنج گریزان است. هیچ حد و مرزی نمیشناسد و از هیچ اصل و قاعدهای ، جز کسب لذت ، تبعیت نمیکند، نهاد از واقعیت جهان خارج ، از موازین اخلاقی و قید و بندهای اجتماعی به دور است. بنابراین در کمال آزادی و در صورت لزوم با شدت و خشونت در جستجوی برآوردن خواهشهای خود و در پی کسب لذت است.
نهاد
وجود نهاد برای حفظ وجود و سلامتی لازم است. نهاد است که انسان را برای رفع احتیاجهای اولیه زندگی از قبیل گرسنگی ، تشنگی ، نیاز جنسی و جلوگیری از خطرهای گرما و سرما ، به فعالیت وادار میکند. چون نهاد از اصل لذت پیروی میکند، با مصرف کردن انرژی ، از تنش روانی میکاهد و سعادتی حیاتی را برقرار میکند. البته نهاد خواهشهای نامقبول و نامعقول نیز دارد.
اما ، چون تنها عامل فعال نیست، نمیتواند به سادگی از انسان یک فرد بیبند و بار بوجود آورد. نهاد همیشه با من و من برتر همراه است و با آنها مهار میشود. نهاد تنها در کودکان خردسال ، که هنوز از اصل واقعیت خبر ندارند و در برخی افراد سایکوتیک که هر چه میخواهند سخنان ناسزا میگویند، به دیگران آزار میرسانند و حرکات ناشایست میکنند، یکهتاز میدان است. برای اینکه مفهوم نهاد روشنتر شود، یک مثال فرضی میآوریم. بچه خردسالی را در نظر بگیرید که با مادر خود از جلو مغازه عبور میکند.
ناگهان در پشت شیشه یک مغازه ، چشمش به اسباب بازی مورد علاقهاش میافتد. دو پا را توی یک کفش میکند که حتما آن را برایش بخرد. هر دلیلی برایش میآورد، مثلا بالا بودن قیمت یا نبودن پول هرگز ، گوش نمیدهد، برای اینکه نه مفهوم قیمت برایش مطرح است و نه مفهوم نبودن پول راه این کودک در این حالت صرفا از دستور نهاد پیروی میکند و از واقعیت گریزان است.
من یا خود
من ، یا اصل واقعیت ، در اثر برخورد نهاد با واقعیت و دنیای خارج بوجود میآید. منظور از اصل واقعیت این است که تفکر منطقی اساس من را تشکیل میدهد. من ، در واقع قسمتی از نهاد است که در اثر مقتضیات دنیای خارج تغییر شکل یافته است. در واقع من برای کاهش تنش و رسیدن به لذت ، از عقل کمک میگیرد و بر اساس راهنماییهای آن به انتخاب خواهشهای نهاد میپردازد و درباره زمان ، مکان و چگونگی برآوردن آنها تصمیم میگیرد.
بنابراین ، وظیفه من این است که با در نظر گرفتن امکانات و مقتضیات دنیای خارج و مصلحت شخص ، خواستههای نهاد را عملی سازد تا سعادت فرد و بقای نوع او امکانپذیر شود. سازگاری با محیط ، حل تضادهایی که بین ارگانیسم و واقعیت محیط خارج به وجود میآید و برآوردن نیازهای متنوع و متضاد ، همه از وظایف من به شمار میآید.
من برتر یا فراخود
من برتر ، قسمتی از من است که در برخورد با محدودیتها و ممانعتهای اجتماعی تغییر شکل یافته است. من از واقعیت پیروی میکند و توجهی به اصول و موازین اخلاقی ندارد. اما به محض اینکه این توجه بوجود آمد، سومین و عالیترین سطح شخصیت تشکیل میشود که فروید آن را من برتر مینامد. من برتر ، نمودار ارزشهای مطلوب اجتماعی ، حربه اخلاقی شخصیت و در واقع همان وجدان اخلاقی است. من برتر ، بر خلاف نهاد به کمال توجه دارد، نه به لذت و خوشی ، او میخواهد خوب را از بد ، درست را از نادرست ، زشت را زیبا ، اخلاقی را از غیر اخلاقی به صورتی که در اجتماع مورد پذیرش است، تشخیص دهد.
من برتر فرد را وادار میکند تا رفتار خود را بر موازین اخلاقی و اصول حاکم بر اجتماع منطبق سازد. من برتر ، هم با نهاد مخالفت دارد و هم با من. زیرا از یک طرف باید از برآوردن بسیاری از خواستههای نهاد ، مخصوصا آنهایی که جنبه جنسی دارد، جلوگیری میکند. چون این نوع خواستهها پیش از بقیه خواستهها در اجتماعات منع شده است و از طرف دیگر باید من را قانع کند تا هدفها و ملاحظات اخلاقی و اجتماعی را جانشین هدفها و ملاحظات واقعی کند.
ارتباط بین این سه سطح شخصیت
در میان سه سطح شخصیت ، وظیفه من از همه دشوارتر است، زیرا باید هم خواستههای نهاد و هم خواستههای من برتر را برآورده کند و او باید بین این دو سطح ، تعادل و هماهنگی ایجاد کند. اگر خواستههای نهاد را برآورده نکند، موجودیت فرد به خطر خواهد افتاد، اگر خواستههای من برتر را در نظر نگیرد، حیثیت اجتماعی فرد لطمه خواهد دید. من باید ، با توجه به امکانات محیط خارج ، بین نهاد و من برتر سازگاری ایجاد کنتد، بنابراین میتوان گفت بین سه قسمت شخصیت دائما تضاد یا تضادهایی وجود دارد.
اگر من نتواند این تضادها را حل کند، سلامت روانی شخص به خطر خواهد افتاد. در هر صورت ، وظیفه من حل تعارضها و در نتیجه حفظ سلامتی شخصیت است. برای موفقیت در این مبارزه ، ابزارهایی وجود دارد که اصطلاحا مکانیسمهای دفاعی نامیده میشود و من باید از آنها کمک بگیرد. وقتی از من صحبت میکنیم، میتوانیم فرض کنیم مادری را که برای پذیرایی از مهمانها مقداری شیرینی را در جایی بلند و دور از دسترس کودک گذاشته کودک از غیبت مادر استفاده میکند و به این فکر میافتد که چیزی زیر پا بگذارد تا به شیرینی دسترسی پیدا کند. حال فکر میکنیم شیرینی در جایی گذاشته شده که کودک هیچ ترسی از افتادن ندارد.
بنابراین ، کودک با بکار انداختن فکر خود و با استفاده از صندلی ، خواسته نهاد را برآورده میکند. تا اینجا میتوان گفت که دومین سطح شخصیت یعنی من ، تشکیل شده است. حال اگر کودک تنها از ترس تنبیه مادر یا از ترس اینکه مبادا در پیش مهمان مورد سرزنش قرار گیرد از برداشتن شیرینی منصرف شود، خواهیم گفت سومین سطح شخصیت یعنی من برتر شکل گرفته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر