۱۳۹۲ دی ۸, یکشنبه

روانشناسي، علم كاربردي مطالعه رفتار و فرايندهاي ذهني بر اساس يافته هاي علمي و تحقيق شده مي باشد. رفتار به فعاليت ها و اعمالي اشاره دارد كه قابل مشاهده و قابل اندازه گيري مي باشند، مانند صحبت كردن و راه رفتن، اما فراندهاي ذهني به اعمال و فرايند هايي اشاره دارد كه به صورت مستقيم قابل ديدن و درك كردن نيست و نمود آنها را مي توان در رفتار و ديگر فرايند ها مشاهده كرد، مانند تفكر و يا هيجان و ترس.



روانشناسي، علم كاربردي مطالعه رفتار و فرايندهاي ذهني بر اساس يافته هاي علمي و 
تحقيق شده مي باشد. رفتار به فعاليت ها و اعمالي اشاره دارد كه قابل مشاهده و قابل اندازه گيري مي باشند، مانند صحبت كردن و راه رفتن، اما فراندهاي ذهني به اعمال و فرايند هايي اشاره دارد كه به صورت مستقيم قابل ديدن و درك كردن نيست و نمود آنها را مي توان در رفتار و ديگر فرايند ها مشاهده كرد، مانند تفكر و يا هيجان و ترس.
روانشناسي امروز به حدود 54 رشته و شاخه متفاوت از قبيل روانشناسي باليني، روانشناسي كودكان و كودكان استثنائي، روانشناسي صنعتي و سازماني،روانسنجي، روانكاوي، روانشناسي مهندسي، روانشناسي 
فيزيولوژيك, روان شناسي ورزش, روان شناسي مديريت و ... تقسيم شده است. 


روانشناسي به مطالعه مفاهيمي مانند هوش، رفتار، هيجان‌ها (احساسات)، روابط دروني و روابط اجتماعي و شخصيتي فرد مي‌پردازد
همه چيز و گاه همه كس مشخص مي‌شود؛ در واقع بيمار با بيان اين علائم، ناراحتي خود را بروز مي‌دهدافسردگ
افسردگي
 مجموعه‌اي از حالات مختلف روحي و رواني است كه از احساس خفيف ملال تا سكوت و دوري از فعاليت روزمره بروز مي‌كند. براي‌ بيماري‌ افسردگي‌ هيچ‌ علت قطعي و روشني‌ نمي‌توان‌ متصور بود، در برخي موارد يك زندگي پر استرس مي‌تواند محركي براي افسردگي شود و در برخي موارد علت كاملاً به شخصيت فرد مربوط است. در كل به نظر مي‌رسد
 استرس: وقايع پراسترس زندگي، به ويژه از دست دادن يا تهديد به از دست دادن يك فرد كه افسردگي بدون يك علت تعيين شده مشخص و به طور خود به خودي روي مي‌دهد..
  • وقايع پراسترس زندگي، به ويژه از دست دادن يا تهديد به از دست دادن يك فرد محبوب با شغل مي‌تواند محرك افسردگي باشد.
  • عوامل‌ اجتماعي: نارضايتي از جامعه‌ و عوامل رواني مرتبط با اجتماع نيز مي‌توانند نقش‌ داشته‌ باشند.
  • شخصيت: صفات شخصيتي خاصي مانند اعتماد به نفس پايين و وابستگي شديد، بدبيني و حساسيت در برابر استرسها مي‌تواند فرد را مستعد افسردگي نمايد. شخصيتي‌ وسواسي‌، منظم‌ و جدي‌، كمال‌گرا، يا شديداً وابسته‌ نيز احتمال ابتلا به افسردگي را افزايش مي‌دهند.
  • ارث: محققين چند ژن را كه ممكن است با اختلالات دو قطبي مربوط باشند را مشخص كرده‌اند، آنان به دنبال ژنهايي مي‌گردند كه با ساير اشكال افسردگي مرتبط باشند. اما همه افرادي كه سابقه فاميلي افسردگي را دارند به اين اختلال دچار نمي‌شوند.(۲)
  • اعتيادالكل، نيكوتين و سوء استفاده از مواد، كارشناسان تصور مي‌كردند افراد افسرده الكل، نيكوتين و داروهاي تغيير دهنده خلق را به عنوان راهي براي كاهش افسردگي استفاده مي‌كنند. اما در واقع استفاده از اين مواد مي‌تواند با افسردگي و اختلال اضطرابي مرتبط باشد.
  • داروها : استفاده طولاني مدت از برخي داروها مانند داروهايي كه جهت كنترل فشار خون استفاده مي‌شوند، قرصهاي خواب يا قرصهاي پيشگيري از بارداري مي‌توانند علائم افسردگي را در بعضي افراد ايجاد كنند. مصرف قرص‌هاي ضد بارداري تاثير مستقيم در افسردگي زنان دارد[نيازمند منبع].
  • بيماريها : ابتلا به يك بيماري مزمن، مثل بيماري قلبي، سكته مغزي، ديابت، سرطان يا آلزايمر باعث مي‌شود كه فرد در خطر بيشتري براي افسردگي قرار بگيرد. مطالعات يك ارتباط ثابت نشده بين افسردگي و بيماري قلبي را نشان مي‌دهد[نيازمند منبع]. افسردگي در بسياري افرادي كهحمله قلبي داشته‌اند اتفاق مي‌افتد. افسردگي درمان نشده مي‌تواند شما را در خطر بيشتري براي مرگ در سالهاي اول پس از سكته قلبي قرار دهد. ابتلا به كم كاري تيروئيد حتي اگر خفيف باشد هم مي‌تواند باعث بروز افسردگي شود.(۳)
  • شكست‌ در زندگي: شكست در كار، ازدواج‌، يا روابط‌ با ديگران مي‌تواند باعث بروز افسردگي شود، مرگ‌ يا فقدان‌ يكي‌ از عزيزان‌، از دست‌ دادن‌ يك‌ چيز مهم‌ (شغل‌، خانه‌، سرمايه‌)، تغيير شغل‌ يا نقل‌ مكان‌ به‌ يك‌ جاي‌ جديد، انجام‌ بعضي‌ از اعمال‌ جراحي‌ مثل‌ برداشتن‌ پستان‌ به‌ علت‌سرطان‌، گذر از يك‌ مرحله‌ از زندگي‌ به‌ مرحله‌اي‌ ديگر، مثلاً يائسگي‌ يا بازنشستگي‌.

  • درمان
درمان‌هاي ضدافسردگي را مي‌توان به دو دسته كلي دارويي و غيردارويي تقسيم كرد. اثربخشي هر دو اين درمان‌ها در مطالعات فراواني مشاهده شده است. در موارد شديد استفاده از داروهاي ضد افسردگي بهترين گزينه است. اين داروها در دهه‌هاي اخير از نظر كمي و كيفي رشد فراوني داشته‌اند به شكلي كه امروزه ديگر فاقد عوارض شديد و ناتوان‌كننده هستند. رواندرماني‌هاي شناختي-رفتاري و در برخي موارد تحليلي نيز در درمان افسردگي موثر هستند. در موارد خفيف‌‌‌‌‌تري كه هنوز افسردگي در حد يك اختلال ظاهر نشده است، انجام كارهايي براي كاهش فشار و استرس از جمله خرد كردن كارهاي بزرگ به كارهاي كوچك، حق تقدم (براي) برخي (كارها) قرار دادن و انجام دادن هرآنچه كه مي‌توانيد به همان اندازه كه مي‌توانيد، ورزش معتدل (مـلايـــم)، رفتن به يك سينما، شركت كردن در يك (مراسم) مذهبي، اجتماعـي، يـا ساير فعاليتهايي كه ممكن است به شما كمك كنند، صحبت و همنشيني با دوستان‌ و خانواده‌، خودداري از مصرف الكل، برخورداري از رژيم غذايي‌ متعادل‌ و كم‌چرب‌، مثبت انديشي، تماشاي فيلم‌هاي‌ خنده‌دار و شاد، رفتن به مسافرت، سهيم شدن در فعاليتهايي كه مي‌تواند مفيد باشد و احساس بهتري براي شما به‌وجود بياورد. (۵).

اضطراب
اضطراب عبارت است از يك احساس منتشر, ناخوشايند و مبهم هراس و دلواپسي با منشاء ناشناخته، كه به فرد دست مي‌دهد و شامل عدم اطمينان، درماندگي و بر‌انگيختگي فيزيولوژي است. وقوع مجدد موقعيت‌هايي كه قبلاً استرس زا بوده‌اند يا طي آن‌ها به فرد آسيب رسيده است باعث اضطراب در افراد مي‌شود. همه‌ي انسان‌ها در زندگي خود دچار اضطراب مي‌شوند، ولي اضطراب مزمن و شديد غير‌عادي و مشكل‌ساز است. تحقيقات و بررسي‌ها نشان مي دهند كه اضطراب در خانم‌ها, طبقات كم‌در‌آمد و افراد ميان‌سال و سال‌خورده بيش‌تر ديده مي‌شود.
 علايم شايع اضطراب
از علايم اضطراب مي‌توان موارد زير را نام برد:
  • احساس خستگي
  • عصبي بودن و بي‌قراري
  • ترس و نگراني
  • بي خوابي يا بد‌خوابي
  • تپش قلب و تنفس نامنظم و سريع
  • عرق كردن
  • سردرد و سرگيجه
  • مشكل در تمركز و حافظه
  • لرزش يا پرش عضلات
  • تكرر ادرار
درمان اضطراب
در بعضي از موارد اضطراب بدون نياز به مراجعه به پزشك ميتواند درمان شود. به اين موارد، اضطراب طبيعي مي گويند كه طي آن اضطراب به خوبي توسط بيمار كنترل و برطرف مي‌شود (مثل ترس ناشي از امتحان). در چنين شرايطي اضطراب ميتواند توسط اعمال و روشهايي از قبيل حمام گرفتن به مدت طولاني، تنفس عميق، صحبت كردن با شخصي مورد اعتماد، استراحت در يك اتاق تاريك و ... تحت كنترل درآيد.
مراجعه به پزشك زماني ضروري مي شود كه خود درماني فرد جواب ندهد، يا فرد دچار هراس بيش از حد يا علايمي جديد و غير قابل توجيه شود. در آن صورت پزشك درمان دارويي يا درمان غير دارويي (روش هاي كلاسيك) را به او پيشنهاد مي كند. از دارو هايي كه امروزه براي درمان اضطراب مورد استفاده قرار مي گيرند مي توان پروزاك [۹]، دارو هايي از خانواده ي بنزوديازپين ها (براي مدت كوتاه)، سرتالين [۱۰] و ... را مثال زد. عده اي از متخصصان استفاده از بعضي از اين دارو ها را (مانند پروزاك، كه طبق تحقيقاتي كه به تازگي انجام شده است احتمال خودكشي در جوانان را افزايش مي دهد) توصيه نمي كنند و درمان هاي غير دارويي را پيشنهاد مي كنند. در اين زمينه مي توان تن‌آرامي (آرام‌سازي[۱۱]حساسيت زدايي، توقف تفكر، سرمشق دهي و ... را مثال زد. در اين روش ها به بيمار آموزش داده مي شود كه بدن خود را براي مقابله ي مؤثر و مستقيم با عوامل تنشزا آماده كند
اضطراب در كودكان و نوجوانان
تشخيص اضطراب و درمان آن در كودكان و نوجوانان بسيار مهم است، چون شخصيت آنان طي اين دوره شكل مي گيرد. بسياري از كودكان زماني كه در شرايط جديدي قرار مي گيرند, دچار اضطراب مي شوند و واكنش هاي متعددي را از خود بروز مي دهند ( لكنت زبان، آويزان شدن به پدر و مادر، خجالتي شدن، جويدن ناخن، ...). وظيفه ي والدين در اين موقعيت اين است كه با او با صبر و حوصله بر خورد كنند و به او اعتماد به نفس لازم را براي مواجهه با آن شرايط بدهند. تشويق والدين در ارتباط بر قرار كردن فرزندان با محيط خارج از خانه و افراد غير فاميل بسيار مؤثر است. بسياري از والدين از اين احساس فرزندشان تا روزي كه به مشكل برخورند (مثل اولين روز مدرسه) بي اطلاع هستند. يكي از شايع ترين دلايل دل درد و حالت تهوع كه در كودكان دبستاني ديده مي شود, ترس و اضطراب آن ها از مدرسه است. نگراني پدر و مادر ( از ورود تازه ي كودك به مدرسه, وضعيت درسي او و ...) باعث انتقال آن به فرزند مي شود و اضطراب او را افزايش مي دهد. از اختلالات اضطرابي شايع در كودكان مي توان اضطراب اجتماعي, ترس از مدرسه, اضطراب امتحان و اضطراب جدايي را نام برد.
با بزرگ شدن كودك و پا گذاشتن به دوران نوجواني ممكن است اختلالات اضطرابي جديدي در او پديد آيد. در اين زمينه مي توان به عوامل زير اشاره كرد:
  • اضطراب ناشي از پذيرفته نشدن از جانب همسالان
نوجوانان در اين مرحله از زندگي خويش به شدت به همسالان خود گرايش دارند و به دنبال برقراري ارتباط و دوستي با آنان هستند. والدين بايد نياز طبيعي مورد توجه همسالان قرار گرفتن فرزندشان را درك كنند و براي دوستان او احترام قائل باشند. همچنين حفظ اعتبار و شخصيت نوجوان در مقابل همسالان بسيار مهم است. ترس از برقرار كردن روابط عاطفي و اجتماعي و سرزنش هاي والدين در انتخاب دوستان به دليل متفاوت بودن فرهنگ و آداب و رسوم و ارزش هاي خانواده ها, باعث اضطراب در نوجوان مي شود. براي جلوگيري از پنهان كاري, پدر و مادر بايد در زمان مناسب و با منطق و ملايمت او را متوجه نتايج نامطلوب بعضي از معاشرت ها كنند.
  • تغييرات جسمي
نگراني و اضطراب در اين مورد مي تواند ناشي از ديررسي يا زودرسي بلوغ، احساس خجالت، نا آگاهي و يا ترس از شرايط جديد و ناتواني در تطابق دادن رفتار خود با اين شرايط باشد. براي جلوگيري از اضطراب، پدر و مادر يا مربيان بايد به طور مناسب و شايسته، نوجوان را (قبل از پيدايش علايم ثانويه ي بلوغ) در جريان مسائل مربوط به تغييرات جسماني و آثار رواني آن بگذارند.
  • بروز رفتار هاي پرخاشگرانه
مخالفت با افراد مختلف در خانه و يا خارج از آن، از خصوصيات بعضي از نوجوانان است كه ممكن است با پرخاشگري كلامي يا غير از آن همراه باشد. عدم توانايي كنترل اين رفتار پرخاشگرانه باعث اضطراب در بسياري از نوجوانان مي شود. براي جلوگيري از اين حالت، تربيت مناسب والدين، مقاوم ساختن فرزند در برابر سختي ها از دوران كودكي و ايجاد امنيت رواني مي تواند مؤثر واقع شود. امر و نهي هاي غير اصولي و محدوديتهاي بي مورد در كسب استقلال و آزادي، باعث تحريك عصبانيت و خشم هاي كنترل نشده در نوجوانان مي شود. والدين بايد به نوجوان بياموزند كه به هنگام خشم، منطقي برخورد كند و بدون توهين و تحقير ديگران عواطف خود را بيان كند. همچنين بايد به او بفهمانند كه نحوه برخورد ديگران با او تا حدي نتيجه رفتار خود او با ديگران است.
  • ترس از مستقل شدن
يكي از عمومي ترين نيازهاي نوجوانان داشتن استقلال و آزادي است. كسب استقلال در بسياري از نوجوانان باعث اضطراب مي شود. از جمله مشكلاتي كه طي دستيابي به استقلال در نوجوانان ديده مي شود، تضاد و دوگانگي است. يعني نوجوانان با اين كه مي خواهند و مي دانند كه بايد مستقل شوند، از استقلال مي ترسند. ناآگاهي از وضعيت پس از استقلال، يكي از دلايل اصلي اين امر است. براي جلوگيري از ابتلا به اضطراب و دوگانگي، والدين بايد به نوجوان اعتماد به نفس و جرأٔت تجربه كردن دهند و براي او امنيت رواني فراهم كنند. دادن مسئوليت و فرصت به نوجوان و اجازه ي اظهار نظر و تصميم درباره ي امور مربوط به خود، بدون تنبيه و تحقير او به خاطر اشتباهاتش، باعث مي شود تا او از خطا هايش عبرت بگيرد، راه هاي مختلف زندگي را بياموزد و براي مستقل شدن آماده شود.
[ويرايش] راه هاي پيشگيري از اضطراب
براي جلوگيري از اضطراب راه هاي فراواني وجود دارند كه در افراد گوناگون مختلف اند. از عمومي ترين راه ها مي توان موارد زير را مثال زد:
  • رژيم غذايي سالم
استفاده از غذا هاي متنوع و حاوي انواع مواد لازم براي بدن به ميزان متعادل در حفظ تعادل بدن نقش اساسي دارد. مصرف غذا هاي پر چرب و شيرين، مقادير زياد نمك و كافئين و استفاده ي بيش از حد از ويـتامـينهاي ، ،E و K كه با ذخيره شدن در بدن مي توانند اثرات سمي داشته باشند، باعث به وجود آمدن اختلال در بدن مي شوند. نوشيدن حدود دو ليتر آب به طور روزانه ضروري است. عدم پر خوري و حفظ وزن متعادل به سلامت بدن و روح كمك مي كند.
  • فعاليت بدني به طور منظم
ورزش كردن به خصوص ورزش كردن به طور منظم يكي از راه هاي پيشگيري و درمان اضطراب است. پژوهشگران به اين نتيجه رسيده اند كه پياده روي تند و سريع به مدت ٤٠ دقيقه ميزان اضطراب را بهطور متوسط تا ١٤ درصد كاهش مي‌دهد. به علاوه، ورزش كردن باعث بالا رفتن كارايي دستگاه تنفسي و گردش خون، حفظ تعادل وزن و شادابي فرد مي شود. ورزش هايي نيز چون يوگا باعث افزايش آرامش مي شوند و در جلوگيري از اضطراب بسيار مفيدند.
  • افزايش اعتماد به نفس
اعتماد به نفس بالا باعث مي شود تا بدن بتواند از حداكثر از نيروي خود براي مقابله با استرس استفاده كند. به اين ترتيب فرد كمتر دچار مشكل مي‌شود.
  • عدم گوشه نشيني و اجتماعي بودن
هنگامي كه افراد دچار فشار رواني مي شوند، بهطور غريزي از صحنه عمل و اجتماع كناركشيده و به گوشهاي پناه مي برند، در حالي كه گوشه‌گيري باعث تشديد استرس مي شود. ارتباط با افراد و دوستان، به خصوص كودكان كه مي‌توانند فرد را به خنده وادارند، باعث از ياد رفتن نگراني حتي براي مدتي كوتاه مي شود.
  • حمايت اجتماعي
وجود حمايت اجتماعي در زندگي هر فرد باعث مي‌شود تا او در مقابل بحران‌هاي زندگي براي دفاع از خود سپري داشته باشد كه به آن تكيه كند. حمايت اجتماعي، احساس امنيت و اعتماد به نفس افزايش مي‌دهد و فرد را در مقابل استرس و فشار رواني مقاوم تر مي سازد.
  • انديشيدن به زمان حال
انديشيدن به زمان حال و كنار گذاشتن رؤيا ها و آرزو ها براي موقعيت هاي مناسب تر آرامش ذهني را افزايش مي دهد. همچنين مشغول كردن ذهن به كاري كه در حال انجام است و فكر نكردن به زمينه‌هاي اضطرابزاي آن بسيار مؤثر است.
  • كسب اطلاعات در مورد شرايط تنش زا
بي اطلاعي از موقعيت فشارآور باعث استرس و اضطراب بيش تري در افراد مي شود. كسب آگاهي و اطلاع از شرايط و مواردي فرد كه با آن ها مواجه خواهد شد سبب مي‌شود كه كمتر دچار نگراني و دلواپسي شود. به طور مثال در جريان گذاشتن بيماران از نحوه ي عمل و درد هاي پس از آن باعث مي شود تا آنان كمتر دچار اضطراب شوند.
  • خنديدن
مطالعات نشان مي دهند كه خنده از سالمترين راه هاي جلوگيري از فشار رواني است. طبق تحقيقات انجام شده، به هنگام خنده، جريان خون در مغز افزايش يافته و هورموني ضد درد (كه باعث احساس خوشي و سلامتي در شخص مي شود) در مغز آزاد مي‌شود و ميزان هورمونهاي استرسزا در خون را پايين مي‌آورد.
  • ابراز هيجان بر روي كاغذ
متخصصان معتقدند كه نوشتن ساده ي هيجانات و احساسات بر روي كاغذ موجب تسكين فشارهاي رواني ناشي از رويدادهايي چون از دست دادن شغل، مشكلات خانوادگي و ... مي‌شود

زندگي زناشويي؛ خروج از بحران -‌ فرشته آل‌علي
سلامت -همسرتان از سركار به منزل برگشته است. بي‌سر و صدا به كابينت آشپزخانه سرك مي‌كشد. چيزي برداشته و با بي‌حوصلگي مي‌خورد و بعد ساكت به تماشاي تلويزيون مي‌نشيند. هفته‌هاست كه يك صحبت درست و حسابي با هم نداشته‌ايد. فقط چند بار درباره مسائل مالي و دير و زود آمدن به منزل جر و بحث كرده‌ايد اما از يك رابطه گرم و صميمي خبري نيست. چه اتفاقي افتاده است؟!ـ
زندگي مشترك شما در لبه پرتگاه قرار گرفته و هر دوي شما اين موضوع را مي‌دانيد اما نمي‌دانيد چاره كار چيست؟ آيا واقعا مي‌خواهيد اين زندگي را نجات دهيد؟
درست در چنين شرايطي است كه مشاوره ازدواج به كمك شما مي‌آيد. مشاوره ازدواج به شما كمك مي‌كند رابطه زناشويي خود را دوباره محكم كنيد و يا در شرايطي كه به نفع هر دو شماست، به روش صلح‌آميز (در صورت تمايل) از هم جدا شويد. به عبارتي، برخلاف آنچه كه همه فكر مي‌كنند، مشاوره ازدواج فقط به زمان تصميم‌گيري براي ازدواج مربوط نيست بلكه ‌اين راهكار به شما كمك مي‌كند تا بعد از ازدواج هم روابط خود و همسرتان را بهتر بشناسيد و درست تصميم‌گيري كنيد.
مشاوره ازدواج يعني چه؟
مشاوره ازدواج كه به آن زوج درماني هم مي‌گويند، به زوج‌هايي كه قصد ازدواج دارند و يا ازدواج كرده‌اند، كمك مي‌كند مشكلا‌ت موجود در رابطه زناشويي خود را حل و فصل كنند. در اين مشاوره به زوجين كمك مي‌شود ابزارهاي برقراري ارتباط بهتر را بشناسند، تفاوت‌ها را در بعضي موارد ناديده بگيرند، روش حل مشكل را بشناسند و حتي اگر مي‌خواهند جر و بحثي هم داشته باشند، اين كار را به روش صحيح و سالم‌تري انجام دهند. اين‌كار معمولا به عهده درمانگرهايي است كه در زمينه درمان ازدواج و خانواده تخصص دارند. معمولا مشاوره ازدواج كوتاه مدت است و در اوج بحران روابط، گاهي تنها چند جلسه مشاوره كافي است. در شرايطي كه مشكلات عميق و جدي وجود داشته باشد، مشاوره چند ماه به طول مي‌انجامد.

چه كساني از مشاوره ازدواج بهره مي‌برند؟
اكثر ازدواج‌ها و در پي آن روابط زناشويي كامل و ايده‌آل نيست. هر يك از دو طرف عقايد، ارزش‌ها، نظرها و تاريخچه شخصيتي خود را با خود به همراه آورده است. البته وجود اين تفاوت‌ها به اين معني نيست كه زندگي مشترك شما به پايان رسيده است. اتفاقا برعكس تفاوت‌ها مي‌توانند تكميل كننده ازدواج باشند يعني شما آنقدر تكامل پيدا كرده‌ايد كه مي‌توانيد با انساني كه در بعضي موارد با شما تفاوت دارد زندگي آرامي داشته باشيد.
اين تفاوت‌ها به افراد كمك مي‌كنند نظرها و فرهنگ‌هاي مخالف خود را درك كرده، به آنها احترام بگذارند و آنها را بپذيرند. اما گاهي اين تفاوت‌ها و عادت‌ها روي اعصاب طرف مقابل اثر مي‌گذارد او را كلافه مي‌كند. در چنين شرايطي يك موضوع خارج از خانواده هم مي‌تواند بهانه شده و دو طرف را به مشاجره بكشاند و يا به تدريج ارتباط ميان آنها را كمرنگ‌تر كند. علت هر چه باشد، وجود تنش در روابط زن و شوهر باعث بروز استرس، عصبانيت، نگراني، ترس و ساير مشكلات مي‌شود. ممكن است شما حس كنيد اين تيرگي روابط، خود به خود برطرف مي‌شود اما متاسفانه رابطه بد، بدتر مي‌شود و در نهايت مشكلات جسمي يا رواني مثل افسردگي بروز مي‌كند. وجود رابطه زناشويي مشكل‌دار روي شغل و جسم و روان ساير اعضاي خانواده مثل فرزندان و بستگان نزديك هم تاثير منفي مي‌گذارد.
هميشه لازم نيست براي مشاوره ازدواج مشكلي وجود داشته باشد. گاهي مي‌توان براي تقويت روابط دو طرف و يا درك بهتر از همديگر هم از مشاوره ازدواج استفاده كرد. شايد به جرات بتوان گفت انجام دادن مشاوره، قبل از ازدواج هم براي افراد لازم و ضروري است.
در مشاوره ازدواج چه اقداماتي انجام مي‌گيرد؟
در اين مشاوره، زوجين به جلسات مشاوره دعوت مي‌شوند. مشاوره‌گر كمك مي‌كند، دو طرف ريشه‌ مشكل را بشناسند و سعي كنند آن را برطرف كنند. به عبارتي، جوانب خوب و بد رابطه زن و شوهر تجزيه و تحليل مي‌شود. درمانگر در اين جلسات طرف هيچ‌كس را نمي‌گيرد. به زوجين ياد مي‌دهد كه راحت با هم ارتباط برقرار كنند، با هم مشكلات را حل كنند و جروبحث‌هاي آنها بر سر تفاوت‌ها هم منطقي باشد.
در مواردي مثل بيماري رواني يا سوء مصرف مواد، درمانگر ناچار مي شود براي رفع كامل مشكل از ساير گروه‌هاي درماني هم كمك بگيرد. در نهايت زوجين ياد مي‌گيرند تفاوت‌ها را راحت‌تر بپذيرند و بتوانند آنها را تحمل كنند البته صحبت با يك مشاور در زمينه روابط زناشويي شايد براي همه راحت نباشد. گاهي دعواها و مشاجره‌ها در اين جلسات هم ادامه پيدا مي‌كند اما جاي نگراني نيست چون درمانگر و مشاور مي‌تواند اين بحران‌ها را كنترل و جلسات را هدف‌دار كند. شايد باور نكنيد اما بعد از چند جلسه، بهبود روابطتان را حس مي‌كنيد. گاهي در مواردي متوجه مي‌شويد كه ادامه اين زندگي به نفع هيچ‌كس نيست و مشكلات، آن‌قدر ريشه‌اي يا لاينحل است كه بايد به جدايي فكر كرد.
اگر همسرتان از حضور در اين جلسات امتناع مي‌كند بايد خودتان به تنهايي شركت كنيد، چون به هر حال شما مي‌توانيد براي بهبود روابط اقدامات لازم را انجام دهيد. در انتخاب مشاور ازدواج دقت كنيد كه حتما تحصيل كرده و متخصص باشد. معمولا روان‌شناسان و مشاوران روان‌شناس در اين زمينه مهارت دارند و به طور متمركز در اين زمينه كار مي‌كنند. فراموش نكنيد رفع مشكل در زندگي مشترك فقط به فرد كاردان و متخصص مربوط مي‌شود و به هيچ‌وجه نبايد از اقدام موثر براي رفع چنين مشكلاتي شرم داشت.‌


تهيه و تنظيم : سامانه اينترنتي سايت روز
www.siterooz.com
وسواس چيست و چگونه آنرا درمان كنيم؟
وسواس يك ايده، فكر، تصور، احساس يا حركت مكرر يا مضر كه با نوعى احساس اجبار و ناچارى ذهنى و علاقه به مقاومت در
برابر آن همراه است. بيمار متوجه بيگانه بودن حادثه نسبت‏به شخصيت‏خود بوده از غير عادى و نابهنجار بودن رفتار خودآگاه است.روانشناسان وسواس را نوعى بيمارى از سرى نوروزهاى شديد مى‏دانند كه تعادل روانى و رفتارى را از بيمار سلب و او را در سازگارى با محيط دچار اشكال مى‏سازد و اين عدم تعادل و اختلال داراى صورتى آشكار است.
روانكاوان نيز وسواس را نوعى غريزه واخورده و ناخودآگاه معرفى مى‏كنند و آن را حالتى مى‏دانند كه در آن، فكر، ميل، يا عقيده‏اى خاص، كه اغلب وهم‏آميز و اشتباه است آدمى را در بند خود مى‏گيرد، آنچنان كه حتى اختيار و اراده را از او سلب كرده و بيمار را وامى‏دارد كه حتى رفتارى را برخلاف ميل و خواسته‏اش انجام دهد و بيمار هرچند به بيهودگى كار يا افكار خودآگاه است اما نمى‏تواند از قيد آن رهايى يابد.
وسواس به صورتهاى مختلف بروز مى‏كند و در بيمار مبتلاى به آن اين موارد ملاحظه مى‏شود :
اجتناب؛ تكرار و مداومت؛ترديد؛شك در عبادت؛ترس؛دقت و نظم افراطى؛اجبار و الزام؛احساس بن بست؛عناد و لجاجت.
علائم ديگر:در مواردى وسواس بصورت، خود را در معرض تماشا گذاردن، دله دزدى، آتش زدن جايى، درآوردن جامه خود، بيقرارى، بهانه‏گيرى، بى‏خوابى، بدخوابى، بى‏اشتهايى،... متجلى مى‏شود آنچنانكه به اطرافيانش اين احساس دست مى‏دهد كه نكند ديوانه شده باشد.
انواع وسواس:وسواسهايى كه تمام فكر و انديشه افراد را تحت تاثير قرار داده و احاطه‏شان مى‏كند معمولا بصورتهاى زير است:
وسواس فكرى:
اين وسواس بصورتهاى مختلف خود را نشان مى‏دهد كه برخى از نمونه‏هاى آن بشرح زير است:
انديشه درباره بدن:
بدين گونه كه بخشى مهم از اشتغالات ذهنى و فكرى بيمار متوجه بدن اوست. او دائما به پزشك مراجعه مى‏كند و در صدد به‏دست آوردن دارويى جديد براى سلامت‏بدن است.
رفتار حال يا گذشته:
مثلا در اين رابطه مى‏انديشد كه چرا در گذشته چنين و چنان كرده؟ آيا حق داشته است فلان كار را انجام دهد يا نه؟ و يا آيا امروز كه مرتكب فلان عملى مى‏شود آيا درست مى‏انديشد يا نه؟ تصميمات او رواست‏يا ناروا ؟
در رابطه با اعتقادات: زمانى فكر وسواسى زمينه را براى تضادها و مغايرت‏هاى اعتقادى فراهم مى‏سازد. مسايلى در زمينه حيات و ممات، خير و شر، وجود خدا و پذيرش يا طرد مذهب ذهن او را بخود مشغول مى‏دارد.
انديشه افراطى:
زمانى وسواس در مورد امرى بصورت افراط در قبول يا رد آن است‏با اينكه بيمار خلاف آن را در نظر دارد ولى بصورتى است كه گويى انديشه مزاحمى بر او مسلط است كه او را ناگزير به دفاع از يك انديشه غلط مى‏سازد، از آن دفاع و يا آن را طرد مى‏كند بدون اينكه آن مساله كوچكترين ارتباطى با زندگى او داشته باشد; مثلا در رابطه با دارويى عقيده‏اى افراطى پيدا مى‏كند بگونه‏اى كه طول عمر، بقاى زندگى و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو مى‏داند، اگرچه در اثر مصرف به چنان نتيجه‏اى دست نيابد.
2- وسواس عملى:
وسواس عملى به شكلهاى گوناگون خود را بروز مى‏دهد كه ما به نمونه‏ها و مواردى از آن اشاره مى‏كنيم :
شستشوى مكرر: مردم بر حسب عادت تنها همين امر را وسواس مى‏دانند و اين بيمارى در نزد زنان رايجتر است.
رفتار منحرفانه:
جلوه آن در مواردى بصورت دزدى است و اين امر حتى در افرادى ديده مى‏شود كه هيچ‏گونه نياز مادى ندارند.
دقت وسواسى:
نمونه‏اش را در منظم كردن دگمه لباس و... مى‏بينيم و وضعيت فرد بگونه‏اى است كه گويى از اين امر احساس آرامش مى‏كند.
شمردن:
شمردن و شمارش‏ها در مواردى مى‏تواند از همين قبيل بحساب آيد مثل شمردن نرده‏ها با اصرار بر اين كه اشتباهى در اين امر صورت نگيرد.
راه رفتن:
گاهى وسواس‏ها بصورت راه رفتن اجبارى است. شخص از اين سو به آن سو راه مى‏رود و اصرار دارد كه تعداد قدمها معين و طبق ضابطه باشد. مثلا فاصله بين دو نقطه از ده قدم تجاوز نكند و هم از آن كمتر نباشد.
3- وسواس ترس:
صورتهاى ترس وسواسى عبارت است از: ترس از آلودگى - ترس از مرگ - ترس از دفع - ترس از محيط محدود - ترس از امرى خلاف اخلاق - ترس از تحقق آرزو.
4- وسواس الزام:
در اين نوع وسواس نمى‏تواند خود را از انجام عمل و يا فكرى بيرون آورد و در صورت رهايى از آن فكر و خوددارى از آن عمل موجبات تنش در او پديد خواهد آمد.
وسواس در چه كساني بروز مي كند؟
الف) در رابطه با سن
تجارب حيات عادى افراد نشان مى‏دهد كه وسواس همگام با بلوغ و در غليان شهوت در افراد پايه گرفته و تدريجا رشد مى‏كند. اگر در آن ايام شرايط براى درمان مساعد باشد بهبودهاى نسبى و دوره‏اى پديد مى‏آيد وگرنه بيمارى سير مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جايى كه خود بيمار به ستوه مى‏آيد.
ب) در رابطه باهوش:
بررسيهاى علمى نشان داده‏اند كه وضع هوشى آنها در سطحى متوسط و حتى بالاتر از حد متوسط است. وسواسى‏هايى كه داراى هوش اندك و يا با درجه ضعيف باشند بسيار كمند بر اين اساس رفتار آنها نبايد حمل بر كم‏هوشى شان شود.
ج) در رابطه با اعتقاد:
د) در رابطه با شخصيت و محيط:
تجارب نشان داده‏اند آنهايى كه در زندگى شخصى حساس‏ترند امكان ابتلايشان به بيمارى وسواس بيشتر است و غلبه وسواس بر آنها زيادتر است. در بين فرزندانى كه والدينشان معمولا محكومشان مى‏كنند اين بيمارى بيشتر ديده مى‏شود.
پاره‏اى از تحقيقات نشان داده‏اند كه شخصيت والدين و حتى صفات ژنتيكى، روابط همگن خويى و محيطى در اين امور مؤثرند بهمين نظر وسواس در بين دوقلوهاى يكسان بيشتر ديده مى‏شود تا در ديگران، اگر چه ريشه‏هاى اساسى و كلى اين امر كاملا مشهود نيست.
مساله شخصيت را اگر با دامنه‏اى وسيعتر مورد توجه قرار دهيم خواهيم ديد كه اين امر حتى در برگيرنده افراد و اشخاص از نظر جوامع هم خواهد بود. وسواس بر خلاف بيمارى هيسترى است كه اغلب در جوامع عقب نگهداشته شده ديده مى‏شود، در جوامع بظاهر متمدن و پيشرفته و حتى در بين افراد هوشمند هم بميزانى قابل توجه ديده مى‏شود.
ريشه‏هاى خانوادگى وسواس
در مورد ريشه و سبب اين بيمارى مطالب بسيارى ذكر شده كه اهم آنها عبارتند از وراثت، شخصيت زير ساز يا الحاقى، وضع هوشى، عوامل اجتماعى، عوامل خانوادگى، عوامل اتفاقى، رقابت‏ها، منع‏ها و... كه ما ذيلا به مواردى از آن اشاره مى‏كنيم.
الف) وراثت:
تحقيقات برخى از صاحبنظران نشان داده است كه حدود چهل درصد وسواسيها، اين بيمارى را از والدين خود به ارث برده‏اند، اگرچه گروهى ديگر از محققان جنبه ارثى بودن آن را محتمل دانسته و قايل شده‏اند، انتقال زمينه‏هاى عصبى مى‏تواند ريشه و عاملى در اين راه باشد.
ب) تربيت :
در اين مورد مباحثى قابل ذكرند كه اهم آنها عبارتند از:
1- دوران كودكى:اعتقاد گروهى از محققان اين است كه پنجاه درصد وسواس‏هاى افراد در سنين جوانى و پس از آن از دوران كودكى پايه‏گذارى شده و تاريخچه زندگى آنها حاكى از دوران كودكى ويژه‏اى است كه در آن كشمكش‏ها و مقاومت‏ها و سرسختى‏هاى فوق العاده وجود داشته و كودك در برابر خواسته‏هاى بزرگتران تاب مقاومت نداشته است.
2- شيوه تربيت:در پيدايش گسترش وسواس براى شيوه تربيت والدين نقش فوق العاده‏اى را بايد قايل شد. بررسيها نشان مى‏دهد مادران حساس و كمال جو بصورتى ناخودآگاه زمينه را براى وسواسى شدن فرزندان فراهم مى‏كنند و مخصوصا والدينى كه رفتار طفل را بر اساس ضابطه خود بصورت دقيق مى‏خواهند و انعطاف پذيرى كمترى دارند در اين رابطه مقصرند. تربيت‏خشك و مقرراتى در پيدايش و گسترش اين بيمارى زياد مؤثر است. نحوه از شير گرفتن كودك بصورت ناگهانى، گسترش آموزش مربوط به نظافت و طهارت و كنترل كودك در رفتار مربوط به نظم و تربيت و دقت او هم در اين امر مؤثر است.
3- تحقير كودك:عده‏اى از بيماران وسواسى كسانى هستند كه دائما اين عبارت به گوششان خورده است كه: آدم بى عرضه‏اى هستى، لياقت ندارى، در خور آدم نيستى، بدرد زندگى نمى‏خورى... و از بابت عدم لياقت‏خود توسط والدين، مربيان، خواهران، و برادران ارشد ركوفت‏شنيده و تنبيه شده‏اند. اين گونه برخوردها بعدا زمينه را براى ناراحتى عصبى و يا وسواس آنها فراهم كرده است.
4- ناامنى‏ها:پاره‏اى از تحقيقات نشان داده‏اند برخى از آنها كه دوران حيات كودكى آشفته‏اى داشته و با ترس و نا امنى همساز بوده‏اند بعدها به چنين بيمارى دچار شده‏اند. آنها در مرحله كودكى وحشت از آن داشته‏اند كه نكند كار و رفتارشان مورد تاييد والدين و مربيان قرار نگيرد. اينان در دوران كودكى براى راضى كردن مربيان خود مى‏كوشيدند و سعى داشته‏اند كه دقتى افراطى درباره كارهاى خود روا دارند و در همه مسائل، با باريك‏بينى و موشكافى وارد شوند.
5- منع‏ها:گاهى وسواس فردى بزرگسال نشات گرفته از منع‏هاى شديد دوران كودكى و حتى نوجوانى و جوانى است. مته بر خشخاش گذاردن والدين و مربيان، ايرادگيريهاى بسيار، توقعات فوق العاده از زير دستان، اگر چه ممكن است كار را برطبق مذاق خواستاران پديد آورد معلوم نيست عاقبت‏خوش و ميمونى داشته باشد.
6- خانواده افراد وسواسى: بررسيها نشان داده‏اند:
- اغلب وسواسى‏ها والدين لجوج داشته‏اند كه در وظيفه خواهى از فرزندان سماجت‏بسيار نشان مى‏داده‏اند.
- ايرادگير و عيبجو بوده‏اند اگر مختصر لغزشى از فرزندان خود مى‏ديدند، آن را به رخ فرزندان مى‏كشيدند.
- خسيس و ممسك بوده‏اند به طورى كه كودك براى دستيابى به هدفى ناگزير به شيوه‏اى اصرارآميز بوده است و بالاخره افرادى كم گذشت، طعنه زن، ملامتگر، بوده‏اند و كودك سعى مى‏كرده خود را در حضور آنها دائما جمع و جور كند تا سرزنش نشود. (6)
درمان :
براى درمان مى‏توان از راه و رسم‏ها و وسايل و ابزارى استفاده كرد كه يكى از آنها تغيير محيطى است كه بيمار در آن زندگى مى‏كند.
1- تغيير آب و هوا: دور ساختن بيمار از محيط خانواده و اقامت او در يك آسايشگاه و واداشتن او به زندگى در يك منطقه خوش آب و هوا براى تخفيف اضطراب و درمان بيمار اثرى آرامش بخش دارد و اين امرى است كه اولياى بيمار مى‏توانند به آن اقدام كنند.
2- تغيير شرايط زندگى:از شيوه‏هاى درمان اين است كه زندگى بيمار را در محيطى ديگر بكشانيم و وضع او را تغيير دهيم. او را بايد به محيطى كشاند كه در آن مساله حيات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بناى اصلى شخصيت او از دستبردها دور و در امان باشد بررسيهاى تجربى نشان مى‏دهند كه در مواردى با تغيير شرايط زندگى و حتى تغيير خانه و محل كار و زندگى بهبود كامل حاصل مى‏شود.
3- ايجاد اشتغال و سرگرمى:تطهيرهاى مكرر و دوباره‏كارى‏ها بدان خاطر است كه بيمار وقت و فرصتى كافى براى انجام آن در خود احساس مى‏كند و وقت و زمانى فراخ در اختيار دارد. بدين سبب ضرورى است در حدود امكان سرگرمى او زيادتر گردد تا وقت اضافى نداشته باشد. اشتغالات يكى پس از ديگرى او را وادار خواهد كرد كه نسبت‏به برخى از امور بى‏اعتماد گردد، از جمله وسواس.
4- زندگى در جمع:فرد وسواسى را بايد از گوشه‏گيرى و تنهايى بيرون كشاند. زندگى در ميان جمع خود مى‏تواند عاملى و سببى براى رفع اين الت‏باشد. ترتيب دادن مسافرتهاى دستجمعى كه در آن همه افراد ناگزير شوند شيوه واحدى را در زندگى پذيرا شوند، در تخفيف و حتى درمان اين بيمارى مخصوصا در افرا كمرو مؤثر است.
5- شيوه‏هاى اخلاقى:رودربايستى‏ها و ملاحظات فيمابين كه هر انسانى بنحوى با آن مواجه است تا حدود زيادى سبب تخفيف اين بيمارى مى‏شود. طرح سؤالات انتقادى توام با لطف و شيرينى، بويژه از سوى كسانى كه محبوب و مورد علاقه بيمارند در امر سازندگى بيمار بسيار مؤثر است و مى‏تواند موجب پيدايش تخفيف هايى در اين رابطه شوند و البته بايد سعى بر اين باشد كه انتقاد به ملامت منجر نشود روح بيمار را نيازارد. احياى غرور بيمار در مواردى بسيار سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خوارى ناشى از پذيرش رفتارهاى ناموزون وسواسى است و به بيمار قدرت مى‏دهد. بايد گاهى غرور فرد را با انتقادى ملايم زير سؤال برد و با كنايه به او تفهيم كرد كه عرضه اداره و نجات خويش را ندارد تا او بر سر غرور آيد و خود را بسازد. بايد به او القا كرد كه مى‏تواند خود را از اين وضع نجات دهد. همچنين بايد به بيمار اجازه داد كه درباره افكار خود اگر چه بى معنى است صحبت كند و از انتقاد ناراحت نباشد.
6- تنگ كردن وقت:بيش از اين هم گفته‏ايم كه گاهى تن دادن به ترديدها ناشى از اين است كه بيمار خود را در فراخى وقت و فرصت‏ببيند و براى درمان ضرورى است كه در مواردى وقت را بر فرد وسواسى تنگ كنند. در چنين مواردى لازم است‏با استفاده از متون و شيوه‏هايى او را به كارى مشغول داريد به امر و وظيفه‏اى او را وادار نماييد تا حدى كه وقتش تنگ گردد و ناگزير شود با سر هم كردن عمل و وظيفه كار و برنامه خود را اگرچه نادرست است‏سريعا انجام دهد. تكرار و مداومت در چنين برنامه‏اى در مواردى مى‏تواند بصورت جدى در درمان مؤثر باشد.
7- زيرپاگذاردن موضوع وسواس:در مواردى براى درمان بيمار چاره‏اى نداريم جز اينكه به او القا كنيم به قول معروف به سيم آخر بزند، حتى با پيراهنى كه آن را او نجس مى‏داند و يا با دست و بدنى كه او تطهير نكرده مى‏شمارد و به نماز بايستد و وظيفه‏اش را انجام دهد. به عبارت ديگر بيمار را وا داريم تا همان كارى را كه از آن مى‏ترسد انجام دهد. تنها در چنين صورت است كه در مى‏يابد هيچ واقعه‏اى اتفاق نمى‏افتد.
شيوه‏هاى اصولى در درمان وسواس:
الف) روانپزشكى:اگر رفتار و يا عمل وسواسى شديد شود نياز به متخصص روانى و درمانگرى است كه در اين زمينه اقدام كند. كسى كه تعليمات تخصصى و تحصيلى‏اش در روان پزشكى او به او اجازه مى‏دهد كه براى شناخت ريشه بيمارى و درمان بيمار اقدام نمايد. علاوه بر اينكه در زمينه ريشه‏يابى‏ها كار و تلاش كرده و دائما در رابطه با خود هم اقداماتى بعمل آورده و لااقل حدود 300-200 ساعتى هم در رابطه با شناخت‏خويش گام برداشته است. اينان اجازه دارند كه در موارد لازم نسخه بنويسند و يا داروهايى تجويز كنند و يا شيوه‏هاى ديگرى را براى درمان لازم مى‏بينند بكار گيرند.
بيماران را گاهى لازم است كه در مؤسسات روان‏پزشكى و گاهى هم در بيمارستان‏ها به طرق روانكاوى و روان‏درمانى درمان نمايند و در موارد ضرور بايد آنها را بسترى نمود. درمان بيمارى براى برخى از افراد بسيار ساده و آسان و براى برخى ديگر بسيار سخت است ; بويژه كه شرايط اقتصادى و اجتماعى بيمار هم در اين امر مؤثر است.
ب) روان درمانى:اين هم نوعى درمان است كه توسط روانكاو يا روانشناس صورت مى‏گيرد و آن يك همكارى آزاد بين بيمار و درمان كننده مبتنى بر اعمال متقابل است كه بر اساس روابطى نسبتا طولانى و طبق هدف و برنامه ريزى مشخصى به پيش مى‏رود. درمان اختلال به‏صورت مكالمه و صحبت و يا هر شيوه مفيدى كه قادر به اصلاح زندگى روانى فرد باشد انجام مى‏گيرد. در اين درمان گاهى هم ممكن است دارو مورد استفاده قرار گيرد. البته اصل بر اين است كه بر اساس شيوه مصاحبه و گفتگو زمينه براى يك تحول درونى فراهم شود.
اصولى در روان درمانى: در روان درمانى افراد، همواره سه اصل مورد نظر است و مادام كه به اين جنبه‏ها توجه نشود امكان اصلاح و درمان نخواهد بود:
الف - اصلاح محيط: و غرض محيط زندگى بيمار، توجه به امنيت آن، بررسى اصول حاكم بر جنبه‏هاى محبتى و انضباطى، نوع روابط و معاشرتها، فعاليتهاى تفريحى، گردشها، تلاشهاى جمعى، مشاركتها در امور،... است.
ب - ارتباط خوب و مناسب:در روان درمانى آنچه مهم است داشتن و يا ايجاد روابط خوب و مناسب همدردى و همراهى، كمك كردن، دادن اعتبار و رعايت احترام، وانمود كردن حق بجانبى براى بيمار، تقويت قدرت استدلال، بيان خوب، خوددارى از سرزنش و... .
ج - روانكاوى و روان درمانى:كه در آن تلاشى براى ريشه‏يابى، ايجاد زمينه براى دفاع خود بيمار از وضع و حالات خود گشودن عقده‏ها، توجه دادن بيمار به ريشه و منشا اختلال خود، القائات لازم و... 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر