در هر مرحله از زندگی خود تصمیم هایی می گیریم که زندگی افرادی را که در آینده به آن ها تبدیل خواهیم شد به شدت تحت تأثیر قرار می دهند، ولی هنگامی که به آن افراد تبدیل می شویم، همیشه از تصمیم هایی که گرفته ایم خوشحال نمی شویم. به این ترتیب جوان ها پول خوبی برای برداشتن خالکوبی هایی می دهند که نوجوان ها پول خوبی برای انجامشان داده اند. افراد میانسال شیفته جدایی از افرادی هستند که جوان ها شیفته وصال آنان بودند. افراد سن و سال دار در تلاش برای از دست دادن چیزی هستند که میانسالان به شدت سعی در بدست آوردنشان داشتند. و این ادامه دارد. پرسشی که مرا، به عنوان یک روانشناس، به خود مشغول ساخته این است که چرا تصمیم هایی می گیریم که اغلب مایه پشیمانی خود آینده ما هستند؟
حال فکر می کنم یکی از دلایل-- امروز سعی خواهم کرد شما را قانع کنم-- این است که ما دچار یک سوء تفاهم اساسی درباره قدرت زمان هستیم. هر یک از شما می داند که سرعت تغییر در طول عمر بشر کُند می شود، یعنی به نظر می رسد بچه های شما با دقیقه تغییر می کنند ولی تغییر والدین شما با سال است. ولی نام این نقطه جادویی در زندگی چیست که تغییر در آن ناگهان از حالت تاخت تبدیل به خزیدن می شود؟ آیا سالهای نوجوانی است؟ میانسالی است؟ پیری است؟ پاسخ، به نظر می رسد، برای بیشتر افراد، زمان حال است. همان نقطه ای که اکنون در آن هستیم. امروز میخواهم شما را قانع کنم که همه ما دچار یک توهّم هستیم، این توهّم که تاریخ، تاریخ شخصی ما، به پایان خود رسیده، که همین اواخر افرادی شده ایم که همیشه می خواستیم باشیم و برای بقیه عمر خواهیم بود.
اجازه دهید در تأیید این ادعا، داده هایی ارائه بدهم. این مطالعه ای درباره تغییر ارزش های شخصی افراد در طول زمان است. اینجا سه ارزش هست. هر کس در اینجا هر سه را دارد، ولی احتمالاً می دانید هم زمان که رشد می کنید، با پیر شدن شما، تعادل این سه ارزش تغییر می کند. اما، این چگونه روی می دهد؟ خوب، از هزاران نفر پرسیدیم. از نیمی از آنان خواستیم برای ما پیش بینی کنند ارزش های آنها در عرض ۱۰ سال آینده چقدر تغییر خواهد کرد، و از سایرین خواستیم بگویند ارزش هایشان در عرض ۱۰ سال گذشته چقدر تغییر کرده است. و این ما را قادر ساخت تجزیه و تحلیل واقعاً جالبی انجام دهیم، چون این امکان را به ما داد که پیش بینی های افراد مثلاً ۱۸ ساله را با گزارش های افرادی که ۲۸ سال داشتند مقایسه کنیم، و این نوع تجزیه و تحلیل را در سرتاسر عمر انجام دهیم.
این چیزی است که دریافتیم. اول از همه، حق با شماست، تغییر با پیر شدن ما کُند می شود، ولی دوم اینکه، اشتباه کردید، چون به شدتی که تصور می کنیم کُند نمی شود. در هر سنّی، از ۱۸ تا ۶۸ در مجموعه داده های ما، افراد میزان تغییر خود را در ۱۰ سال آینده به شدت دست کم گرفته اند. این را توهّم "پایان تاریخ" می نامیم. برای اینکه ذهنیتی از شدت این پدیده به شما بدهم، می توانید این دو خط را به هم وصل کنید، و چیزی که اینجا می بینید این است که ۱۸ ساله ها تغییر را به همان اندازه ای پیش بینی می کنند که در واقع ۵۰ ساله ها پیش بینی می کنند.
حال، موضوع فقط ارزش ها نیستند. انواع چیزهای دیگر هم هستند. مثلاً شخصیت. خیلی از شما می دانید که هم اکنون روانشناسان مدّعی هستند که شخصیت پنج بُعد اصلی دارد: نوروتیسیسم (روان رنجوری یا تمایل به اضطراب و افسردگی)، تجربه دوستی، سازگاری، برونگرایی، و وظیفه شناسی. دوباره، از افراد پرسیدیم چقدر در عرض ۱۰ سال آینده انتظار تغییر دارند، و همچنین چقدر طی ۱۰ سال گذشته تغییر کرده اند، و آنچه دریافتیم، خوب، به مشاهده مکرر این نمودار عادت خواهید کرد، زیرا یک بار دیگر سرعت تغییر با پیر شدن ما کُند می شود، ولی در هر سنّی، افراد میزان تغییر شخصیت خود را در دهه آینده پایین تر تخمین میزنند.
و فقط چیزهای روزمره مانند ارزش ها و شخصیت نیست. می توانید درباره چیزهایی که افراد دوست دارند و دوست ندارند، بپرسید. تمایلات فردی آنان. مثلاً، از بهترین دوست خود بگویید، تعطیلات دلخواه تان، سرگرمی دلخواه شما چیست، موسیقی دلخواه تان چیست. افراد این ها را نام می برند. از نیمی از آنان می پرسیم، "فکر می کنید پاسخ شما در عرض ۱۰ سال آینده فرق خواهد کرد؟" و از نیمی دیگر می پرسیم، "آیا این در عرض ۱۰ سال گذشته فرق کرده است؟" و چیزی که دریافتیم، خوب، حال این را دو بار دیده اید، و باز هم می بینید: افراد فکر می کنند دوست فعلی آنان همان دوستی است که پس از ۱۰ سال خواهند داشت، لذت بخش ترین تعطیلات در حال حاضر همان است که پس از ۱۰ سال خواهد بود، و هم چنین افرادی که ۱۰ سال پیرتر هستند همه می گویند، "خوب، می دانید، واقعاً تغییر کرده است."
هیچ یک از اینها اهمیت دارد؟ آیا این یک جور پیش بینی غلط و بی اهمیت است؟ خیر، خیلی هم مهم است، و برای شما مثالی می زنم که چرا. این (پدیده) تصمیم گیری ما را به طرق مختلف تحت تأثیر قرار میدهد. همین الان در ذهن خود موسیقیدان مورد علاقه خود در حال حاضر و موسیقیدان مورد علاقه تان در ۱۰ سال بعد را مجسم کنید. من مال خودم را روی پرده می گذارم تا با شما همراهی کنم. حال از افراد خواستیم برای ما پیش بینی کنند، به ما بگویند چقدر حاضرند همین الان برای دیدن اجرای موسیقیدان مورد علاقه فعلی خود، در کنسرت ۱۰ سال بعد، پول بدهند، و به طور متوسط، افراد گفتند برای آن بلیط ۱۲۹ دلار می دهند. ولی وقتی پرسیدیم چقدر میدهند تا کنسرت موسیقیدان مورد علاقه ۱۰ سال قبلشان را همین امروز ببینند، گفتند فقط ۸۰ دلار. حال، اگر همه چیز کاملاً منطقی باشد، این اعداد باید مشابه باشند، در حالیکه ما برای حفظ تمایلات فعلی خود پول بیشتری میدهیم، چون درباره ثبات آنها اغراق می کنیم.
چرا این اتفاق روی میدهد؟ کاملاً مطمئن نیستیم، ولی علت آن احتمالاً سهولت یادآوری در مقابل دشواری تصور است. بیشتر ما به یاد داریم ۱۰ سال پیش چه بودیم، ولی تصور اینکه چه خواهیم بود برایمان مشکل است، و در نتیجه چون تصورش برای ما مشکل است، به اشتباه این طور فکر میکنیم که احتمالاً رخ نخواهد داد. متأسفم، وقتی مردم می گویند "نمی توانم تصورش را بکنم،" معمولاً منظورشان فقدان قدرت تصور خود آنهاست، و نه احتمال وقوع رخدادی که توصیف می کنند.
حرف آخر این است که، زمان نیروی قدرتمندی است. اولویت های ما را متحول می کند. به ارزش های ما شکل دیگری می دهد. شخصیت ما را تغییر می دهد. به نظر می رسد ما متوجه این واقعیت هستیم، ولی تنها نسبت به گذشته. فقط وقتی به عقب نگاه می کنیم متوجه می شویم چقدر تغییر طی یک دهه روی داده است. مثل این است که، برای بیشتر ما، زمان حال، یک زمان جادویی است. نقطه عطفی است در یک جدول زمانی. لحظه ای که ما بالاخره خودمان می شویم. انسان ها کارهای در حال انجامی هستند که خود به اشتباه فکر می کنند تمام شده اند. فردی که هم اکنون هستید همان قدر موقت است،همان قدر زودگذر و همان قدر فانی که همه افرادی که تاکنون بوده اید. تنها ثابت زندگی ما تغییر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر