فروید به زبان ساده | شخصیت سلامت از دیدگاه روانکاوی
دستیابی به ناخودآگاه یا ناهشیار درمانی است که روانکاوان در برابر مراجع انجام میدهند. در رویکرد روانکاوی، روانکاو تلاش میکند محتویات ناهشیار را به بخش هشیار منتقل کند. این کار به ریشهیابی مشکل و حل چالشهای روانشناختی فرد به کمک اصول روانکاوی میانجامد. این فرآیند نیازمند زمانی طولانی است و به کمک روانکاو انجام میپذیرد. یکی از اهداف روانکاوی عبارت است از تسکین بیماران از اضطراب، ناراحتی و احساس گناه غیرضروری. ازنقطهنظر روانکاوی برای داشتن شخصیتی سالم، گذراندن مراحل روانکاوی ضرورت بسیاری دارد. |
زیگموند فروید
پدر علم روانکاوی، شخصیت انسان را مرکب از سه جزء نهاد یا اصل لذت، من یا خود و من برتر یا فراخود (وجدان) میداند. معیار سلامت روان در این مکتب تعادل بین نهاد و من و فرامن از طرفی و بین سطوح خودآگاه و ناخودآگاه ذهن از طرف دیگر است. همچنین فروید فردی را دارای سلامت روان میداند که مراحل رشد روانی- جنسی را با موفقیت گذرانیده و در هیچیک از این مراحل بیشازحد تثبیت نشده باشد
آدم سالم کیست؟
روان شناسی در جواب اين سوال میگوید :☺️☺️
⭐️آدم سالم، آدميه كه با خودش و با آدمهاى اطرافش در حال جنگ و ستيز نيست، نتيجتاً حضورش به آدم انرژى ميده!
☺️بيشتر از اينكه انتقادگر باشه، مشوقه!
بيشتر از اينكه منفى باشه، مثبته
بيشتر از اينكه متكبر باشه، متواضعه!
بیشتر از اینکه قضاوت گر باشه،از پوشش، مذهب و روابطتشون ...فقط پذیریش ، عشق و صلح راپراکنده کنیم .
بيشتر از اينكه بخواد خودنمايى كنه، دوست داره در يك فضاى اشتراكى، ديگرانو ببينه و همينطور خودش ديده بشه!
با آدم سالم، شما بهترين بخش وجودتون دیده میشه.
آدم سالم زيباييهارو ميبينه و به زبون مياره!
آدم سالم خوش خلق هست، مزاح و طنز خوبى داره!
آدم سالم همونى هست كه ميبينى، فى البداهه است!
خلاقيت داره، برخوردش محترمانه است، ميتونيد به او اعتماد كنيد، احساس امنيت كنيد!
آدم سالم كنترل نياز نداره، تحسین نیاز نداره، هر روز به یک رنگ در نمیاد.
آدم سالم با مجموعه رفتارهاش به شما احساسى رو ميده كه در حقيقت شما خودت رو مثبت تر و بهتر از انچه که هستی ببینی.
و وقتی که این آدم سالم کنارت نباشه دیگران حقیقت واقعی شما رو درک میکنند که پشت توانایی های آدم سالم شما هم بزرگ دیده شده بودی!
این آدمها را کنارت حفظ کن
به عقیدهی فروید، ویژگی خاصی که برای سلامت روانشناختی ضروری است، خودآگاهی است، یعنی هرانچه که ممکن است در ناخودآگاه فرد وجود داشته باشد و موجب مشکل شود، بایستی خودآگاه شود. به نظر او کمتر انسانی، سالم و متعارف است. فروید از منظر روانشناسی، انسان نامتعارف را به دو گروه رواننژند و روانپریش تقسیم میکند و هسته مرکزی بیماریهای روانی را اضطراب میداند. به عقیده فروید، نوع مکانیسمهای دفاعی مورداستفاده افراد سالم، رواننژند و روانپریش متفاوت است. شخص سالم از مکانیسمهای دفاعی نوعدوستی، شوخطبعی، پارسایی، ریاضت و والایش استفاده میکند.
ساختار شخصیت از دیدگاه فروید: نهاد یا ID، خود یا Ego، فراخود یا Super-ego
آی.دی ID یا نهاد
آی.دی ID بنیادهای زیستی انسان را بازنمایی میکند. از همان ابتدای زندگی نوزاد را میتوانیم نهاد بدانیم. در نوزادی خود و فراخود به چشم نمیخورد. نهاد بر پایه اصل لذت کار میکند. لذت در اینجا به معنی دریافت آرامش و دوری از رنج است. این لذت هنگامی پدید میآید که نیازهای زیستی و نخستین کودک برآورده شود. نخستین نیازهای کودک، خوراک، نگهداری و دوری از آسیب جسمانی است که نوزاد با گریه کردن و رفتارهایی که انجام میدهد خواستار برآورده شدن آنهاست. کودک میخواهد این نیازها بیدرنگ و فوری برآورده شود. پسنهاد را میتوانیم مانند نوزادی نیازمند و وابسته بدانیم که هر چه بخواهد باید بیدرنگ فراهم شود.
نهاد نمیتواند ناامیدی را تحمل کند و میخواهد به هر آنچه میخواهد (لذت) دست پیدا کند. او در این راه به واقعیت و منطق توجهی نمیکند. خودخواه، لذتجو، غیرمنطقی و کور است. نهاد تنها یک هدف را دنبال میکند و آن لذت است و همانگونه که گفته شد این لذت به معنی رسیدن به خواستهها و دوری از رنج و ناراحتی است. نهاد از هنگامیکه انسان پدید میآید تا هنگام مرگ همراه اوست و کاملاً ناهشیار است.
ایگو Ego یا خود
ایگو Ego برخلاف نهاد، منطقی و واقعبین است و بر پایهی اصل واقعیت کار میکند. خود یا Ego خواستار برآورده شدن نیازهای انسان است، اما این برآورده شدن را هنگامی میخواهد که شرایط مناسب باشد. او به واقعیتها توجه میکند و بر پایهی منطق، اخلاق و قانون کار میکند. خود از هنگام کودکی بخشی از ساختار شخصیتی انسان میشود. بازخورد از دیگران، رفتارهای والدین، تنبیه و پاداشهایی که کودک هنگام انجام رفتار میبیند او را آگاه میکند که گاهی باید برآورده سازی برخی نیازها را به تعویق بی اندازد.
سوپر-ایگو Super-ego یا فراخود
فراخود نقطه مقابل نهاد است و نشانگر بخش اخلاقی انسان است. فراخود خودآرمانی ما میشود. فراخود کمالگرا و آرمانگراست و دربرگیرنده ایدهآلها و آرمانهایی است که برای رسیدن به آنها تلاش میکنیم و تنبیههایی (گناهانی) که هنگام رعایت نکردن اصول اخلاقی دریافت میکنیم. ساختار فراخود برای کنترل رفتار بر پایهی قوانین اجتماعی کار میکند. فراخود نیز از همان کودکی با فرد همراه میشود و با نهاد و خود در تضاد است
کنش و ارتباط لذت و ایگو و وجدان
هر سه بخش لذت، ایگو و وجدان دربرگیرندهی شخصیت انسان است و این بخشها باهم در کنش و ارتباط هستند. نهاد و فراخود پیاپی در حال کشمکش هستند. نهاد میخواهد به همهچیز فوری و بیدرنگ دست یابد و لذتجوست. فراخود هم با کمالگرایی غیرمنطقی و آرمانهایی که دارد به دنبال سرکوب خواستهها و لذتجویی نهاد است. در این میان خود تلاش میکند تا کشمکشهای میان نهاد و فراخود را کنترل و مدیریت کند. ایگو یا خود همانند مادری است که میان کودک بزرگتر و کوچکتر گیر کرده باشد و این دو کودک در حال کشمکش باهم باشند و هیچ منطقی را در برابر هم نپذیرند. اگر خود بتواند تعادلی بین این دو ایجاد کند، شخصیت فرد در شرایط مطلوب خواهد بود. اما با نیرو گرفتن نهاد یا فراخود فرد دچار چالش و مشکلات شخصیتی و اختلال روانی خواهد شد.
اضطراب
هر وقت توازن بین لذت و وجدان، ایگو را تهدید کند و باعث متزلزل شدنش شود، زنگ خطری به صدا درمیآید بنام اضطراب. اضطراب یک هیجان است که بیشتر جنبه عمومی داشته، گاهی منبعش مشخص نیست و بیشتر حالتی درونی دارد.
مکانیسمهای دفاعی
اضطراب احساسی بسیار ناخوشایند است و همانند تمام احساسها و تجارب نامطبوع، خود سعی میکند از آن دوری کند. به خاطر این مسئله، خود تلاش میکند با توسل به یک و یا چند راهبرد، اضطراب را کاهش دهد و درواقع عامل ترس و تهدید را که اضطراب علامت و نشانه آن است از بین ببرد. این برنامههای درازمدت به نام دفاعهای خود یا مکانیسمهای دفاعی معروف هستند. دفاع بر ضد اضطراب و سعی و کوشش در جهت حفظ، نگهداری و ثبات شخصیت همیشه در زندگی ادامه دارد و از این طریق به خود اجازه داده میشود که اعمال مختلفی را جهت حفظ ثبات و تعادل انجام دهد.
به دلیل اینکه تعداد زیادی از این مکانیسمهای دفاعی، شیوههایی برای فریفتن و تسکین خودمان هستند، ما بهطور آگاهانه از این دفاعها استفاده نکرده و از بهکارگیری این مکانیسمها بااطلاع نیستیم. زیرا اگر همیشه از نحوه استفاده آنها باخبر میشدیم، آنها ارزش و تأثیر خود را از دست میدادند.
این مکانیسمهای دفاعی عبارتاند از : فرافکنی، سرکوبی، وارونهسازی، انکار، دلیلتراشی و والایش.
نظریه رشد شخصیت فروید
طبق نظریه فروید، شخصیت انسانها غالباً تا سن 5 سالگی شکل میگیرد. تجربیات اولیه کودکی، نقش مهمی در رشد شخصیت ایفاء میکند و تأثیرات آنها در رفتارهای بعدی انسان در زندگی تداوم مییابد.
فروید اعتقاد داشت که شخصیت انسانها طی یک سری مراحل در دوران کودکی شکل میگیرد که به آن مراحل رشد روانی-جنسی گفته میشود. در خلال این دوران، یک انرژی روانی- جنسی بنام لیبیدو بهعنوان نیروی محرکی در پشت رفتارها قرار دارد.
بهترین رشتههای فنی و حرفهای جهت اخذ اقامت دائم کانادا چیست؟ /Ad
اگر این مراحل با موفقیت تکمیل گردند، نتیجهاش شخصیت سالم خواهد بود و چنانچه جنبههای خاصی در مرحله مناسب خود حلنشده باقی بماند، میتواند به «تثبیت» بیانجامد. تثبیت یعنی ماندگاری انرژی روانی – جنسی لیبیدو در یک مرحله. تا وقتیکه تعارض در هر مرحله حل نشود، فرد در آن مرحله، همچنان «گرفتار» باقی میماند.
در زیر به این مراحل میپردازیم:
مرحله دهانی ( تولد تا یکسالگی)
در این مرحله، تنها راه تعامل نوزاد با جهان خارج از طریق دهان است ، درنتیجه واکنش مکیدن اهمیت خاصی دارد. دهان برای خوردن، ضرورت دارد و نوزاد از طریق فعالیتهای ارضاءکنندهای نظیر مکیدن و مزه کردن، لذت میبرد. به دلیل آنکه نوزاد بهطور کامل به پرستارش وابسته است (کسی که به او غذا میدهد)، نوعی حس اعتماد و آسایش از طریق این تحریک دهانی در او رشد مییابد.
تعارض اصلی در این مرحله، فرایند از شیر گرفتن است. بچه باید وابستگی کمتری به پرستارش پیدا کند. اگر «تثبیت» در این مرحله اتفاق افتد ( یعنی زودهنگام یا دیرهنگام گرفتن کودک از شیر)، فروید معتقد است که فرد در آینده با مشکلاتی از قبیل وابستگی یا پرخاشگری روبرو خواهد شد. تثبیت دهانی میتواند به مسائلی در خوردن، آشامیدن، سیگار کشیدن یا ناخن جویدن منجر شود.
مرحله مقعدی (یک تا سهسالگی)
در خلال این مرحله، به عقیده فروید تمرکز اصلی بر کنترل حرکتهای ادرار و دفع است. تعارض اصلی در این مرحله، آموزش آداب دستشویی رفتن است. بچه باید یاد بگیرد که نیازهای بدنی خود را کنترل کند. رشد این کنترل به حس استقلال و پیشرفت میانجامد.
بنا به گفته فروید، موفقیت در این مرحله وابسته به رویکرد پدر و مادر در آموزش آداب دستشویی رفتن است. رویکرد پاداش و تشویق به خاطر استفاده از دستشویی در زمان مناسب و رویکرد، تنبیه، تمسخر یا شرمنده کردن بچه به خاطر عدم استفاده از دستشویی، در شکلگیری شخصیت کودک بسیار مهم است.
اگر پدر و مادر رویکرد خیلی ملایمی را برگزینند، «شخصیت مقعدی- دفعی» رشد خواهد کرد که شخصیتی مخرّب، نامرتب و شلخته و ولخرج خواهد بود و چنانچه پدر و مادر خیلی سختگیر باشند و یا آموزش آداب دستشویی رفتن را از خیلی زود و همراه با تنبیه شروع کنند، «شخصیت مقعدی- ضبطی» رشد خواهد کرد که شخصیتی محکم، منظم، جدّی، وسواسی و خسیس خواهد بود.
مرحله آلتی (سه تا پنجسالگی)
در این مرحله، تمرکز اصلی بر دستگاه تناسلی است. بچهها تفاوت بین زن و مرد را کشف میکنند. فروید عقیده داشت که پسرها شروع به در نظر گرفتن پدر بهعنوان رقیبی برای عاطفه مادر میکنند. «عقده اُدیپ» به تشریح این احساس یعنی در اختیار داشتن مادر و تمایل به جایگزینی پدر میپردازد. از طرف دیگر، بچه میترسد که به خاطر این احساس، مورد تنبیه پدر قرار گیرد. ترسی که فروید آن را «اضطراب اختگی» مینامد، یعنی پدر او را اخته کند.
عبارت «عقده الکترا» برای تشریح احساسات مشابه در دختران جوان استفادهشده است.
نهایتاً بچه با پدر یا مادر همجنس خود (پسر با پدر، دختر با مادر) به شناخت جنسی بیشتری دست مییابد که به آن همانندسازی میگویند. اگر به کودک در این همانندسازی کمک شود، کودک به هویت مناسبی از خود دست پیدا خواهد کرد.
مرحله نهفتگی (هفتتا دهسالگی)
این مرحله حدوداً زمانی آغاز میشود که کودک وارد مدرسه میشود و توجه بیشتری به روابط با همسنوسالان و بازیها پیدا میکند. این دوره برای کودک دوره رسیدن به یک آرامش موقت و توجه بیشتر به روابط اجتماعی است.
در دوره نهفتگی انرژی جنسی هنوز وجود دارد، امّا به ناحیههای دیگری نظیر تعاملات اجتماعی منحرفشده است. این مرحله در رشد مهارتهای اجتماعی و ارتباطی و اعتمادبهنفس اهمیت بسزایی دارد.
مرحله تناسلی (یازدهسالگی به بعد و شروع بلوغ جنسی)
در آخرین مرحله از رشد روانی-جنسی، میل جنسی شدیدی به جنس مخالف به وجود میآید. درحالیکه در مراحل قبلی، تمرکز صرفاً بر روی نیازهای فردی بود، در این مرحله توجه به خوشبختی دیگران رشد مییابد. اگر سایر مراحل با موفقیت تکمیلشده باشند، اکنون فرد باید متعادل، صمیمی، مهربان و نوعدوست باشد. هدف این مرحله، برقراری تعادل بین جنبههای مختلف زندگی است و رفتار غیره همجنسخواهی اهمیت زیادی پیدا میکند.
ساختار ذهن انسان از دیدگاه فروید: خودآگاه و ناخودآگاه
زیگموند فروید ساختار ذهن انسان را شامل 2 بخش هشیار و ناهشیار میدانست. او ذهن انسان را به کوهی از یخ که در اقیانوس شناور است تشبیه میکرد. بخش کوچکی از این کوه یخ، بیرون آب و بخش بزرگترش در زیر آب پنهان است. فروید بر این باور بود که ساختار ذهنی ما نیز همانند کوه یخ است و ما نسبت به بخش بزرگی از ذهنمان ناآگاه هستیم.
هشیار یا خودآگاه
دربرگیرنده همهچیزهایی است که در شبانهروز از آنها آگاه هستیم. هشیاری در برابر ناهشیاری بخش کوچکی از ذهن را در برمیگیرد. ما آگاهیم که چه میخوریم، محل کارمان کجاست و چهکارهایی را در طول روز انجام میدهیم. ما نسبت به مسائل روزمره خودآگاه هستیم. چنین چیزهایی در بخش هشیار یا خودآگاه ذهن وجود دارد.
ناهشیار یا ناخودآگاه
دربرگیرنده آرزوها، تکانهها، خواستهها، نیازها و احساساتی است که دور از دسترس ماست و بر رفتار و فرآیندهای روانی ما اثر میگذارد. چیزهایی که در بخش ناخودآگاه ذهن است، آنهایی است که فرد تلاش کرده سرکوبشان کند یا به هر روشی از آنها دوری و فراموششان کند. این موارد شاید بهظاهر فراموش شوند، اما در حقیقت سرکوبشده، در ناخودآگاه جای میگیرند و اثرشان را در زندگی فرد بهطور غیرمستقیم میگذارند. محتوای ناهشیار در رؤیاها، رفتارهای ناخواسته و لغزشهای کلامی آشکار میشوند.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر