آقای عبدالله اوجالان فیلسوف و دانشمند ملت کرد در توضیح کنفدرالیسم دموکراتیک یک سیستم نوین بر اساس صلح و دوستی و همزیستی ملتها با هم ارائه داده است و در تجربه ای آن میتوان به روژ آوای کردستان اشاره نمود هرچند امروز از هر طرف زیر فشار هستند توسط دولتهای اشغالگر کردستان. همیشه گه از پیش هم گفتیم رفا اجتماعی و برقراری دموکراسی و یک سیتم مردم سالاری به روحیه ی مردم کمک میکند
کنفدرالیسمدموکراتیک سیستمی کوانتومیک است
کنفدرالیسم دموکراتیک همگرایی واحدهای خارج از سیستم دولت و پیوند دهنده ی آنان با یکدیگر
کنفدرالیسمِدموکراتیک ـ بخش چهارم
کنفدرالیسمدموکراتیک همگرایی واحدهای خارج از سیستم دولت و پیوند دهندهی آنان با یکدیگر است؛ این سیستم در ذات و جوهر خویش کنفدرالیسمِ جامعهی سازماندهیشده میباشد. در عین حال کنفدرالیسم دموکراتیک کاملاً منطبق با جوهرِ طبیعت است، بدین سبب کوانتومیک و علمی میباشد. کوانتوم نیز همه چیز، از ذرات اتم گرفته تا هر چیز دیگری را مثابهی موجودیتی جاندار و زنده مورد نقد و بررسی قرار میدهد، از دیدگاه کوانتوم در همه جای طبیعت، حیات وجود دارد.
کوانتوم همه چیز را جاندار تعریف میکند
به سبب وجود حیات در هر مکانی، همه چیز در طبیعت با تمامی ابعاد آن مورد شناخت واقع نمیگردد. در پارادایم فیزیک نیوتن گفته میشود که؛ میتوان در یک زمان چیزی را با تمامی ابعاد آن شناخت و بر آن واقف بود، اما در کوانتوم چنین بیان میگردد که؛ نمیتوان در عینِ زمان بر همهی ابعادِ چیزی واقف بود، شما نمیتوانید بدانید که ذرهی اتم چه خواهد کرد. زیراکه پرنسیب مجهولیت وجود دارد. پرنسیب مجهولیت در کوچکترین ذره نیز وجود داشته و مسئلهای بنیادین میباشد، مثلاً وقتی که شما میخواهید مکان ذرهای را بدانید، سرعت آن را نمیدانید و زمانی که سرعت آن را میدانید از مکان آن آگاه نیستید. یعنی ممکن نمیباشد که در زمان واحد، سرعت و مکان آن را دانست. مگر اینکه شما با دخالت در آن، بدان پی ببرید که در آن صورت نیز دیگر ذرهی مذکور از طبیعت و سرشت خود خارج میگردد. علم اثبات نموده که حتی بر ذرهی اتم نیز، نمیتوان از هر لحاظ واقف بود. حال که انسان بر ذرهی اتم آگاهی [کامل] ندارد، چگونه دربارهی انسان و جامعه همه چیز را میداند. علاوه بر پیروان مارکسیسم، دیگر کسانی هم که بر اساس علم و پارادایم نیوتن عمل میکنند نیز گفتهاند: "ما بر تمامی جامعه واقف بوده و از آن آگاهی داریم". مثلاً، در مارکسیسم گفته میشود: " تغییر و تحول جوامع، بر مبنای شیوهی تولید صورت میگیرد". مطابق نظریهی مارکسیسم رمز تغییر جوامع شیوهی تولید میباشد و بدینگونه میداند جامعه چه خواهد کرد. با نظارهی بر قدرت تولید و راندمان آن، بیان میدارد که؛ جامعه به کدام سوی خواهد رفت... یعنی مارکسیسم [گویا] "بر این واقف بوده که آینده چگونه خواهد شد و بر این اساس بر همه چیز آگاه است." در این نگرش جاندار بودن [اجزای جامعه] مدنظر نمیباشد، زیرا همه چیز اصولاً مشخص شده است. به همین علت، مارکسیسم بسیار زیاد تحت تأثیر مدرنیتهی کاپیتالیسم و فلسفهی مکانیک قرار دارد.
اما پرنسیب مجهولیت همه چیز را زنده و جاندار مدنظر قرار میدهد. حتی آن مادهای که جامدترینِ [مواد] به نظر میرسد نیز، تا حدودی دارای حیات میباشد. مادامی که هر چیز از انرژی بوجود آمده است، و انرژی نیز، هم موج و هم ذره میباشد و کوچکترین ذره نیز دارای حیات است؛ بنابراین حیات و جانداربودن موردی کیهانی و طبیعی است. انرژی، خود زنده بوده و هر چیز نیز زادهی انرژی است. بدین سبب نیز آزادی، خواستهی تمامی طبیعت میباشد. پس آنچه که به گونهای علمی در کوانتوم به اثبات رسیده، عبارت از این است که: طبیعت زنده است و زندهبودن طبیعت بدین معناست که زوایا و خصوصیات بخشهای مختلف طبیعت از هر لحاظ مشخص و معین نمیگردند. زندهبودن این است: بوجود آوردن تغییر و تحول، در راستای [تداوم] حیات خویش. تمامی اجزای طبیعت، هنگامی که پیرامون آنها تغییری صورت بگیرد، برای تداوم حیاتشان مجبور هستند که در خود تغییر ایجاد نمایند. اگر آن تغییرات و تحولات را انجام ندهند، نابود میشوند. کوتاه سخن اینکه، در خصوص زندهبودن حیات و تصمیمات، فرد دارای نقش محوری و انسیاتیو (ابتکارِعمل) میباشد. به همین دلیل، هر چیزی در طبیعت به سبب زنده بودنش، تا حدی سوبژه است. بر مبنای این واقعیت، کوانتوم، اُبژهبودن را در طبیعت نمیپذیرد. اصولاً به این سبب که ابژهبودن را نمیپذیرد، سوبژهبودن را نیز نمیپذیرد. یعنی در این نظریه، نه ابژه و نه سوبژه وجود ندارند؛ زندهبودن و در ارتباط با آن اکتیویته (فعالبودن) وجود دارد. همچنین کنفدرالیسم دموکراتیک نیز، [بسانِ کوانتوم]، ابژهبودن را نمیپذیرد.چرا کنفدرالیسمدموکراتیک هر واحد، هر ذره، هر شخصی و ... را سازماندهی مینماید؟ بدین منظور که هر کسی بتواند مطابق زندهبودن خویش به حرکت درآمده و فعال گردد.
ـ جامعهی موجود، زنده نیست
در روزگار کنونی ما زندهبودن [در معنای واقعی حیات] وجود ندارد، در سیستم دولتگرا زندهبودن اجزا و احدها محلی از اِعراب ندارد. علیالخصوص در دولتِ مرکزگرا که همه چیز در مرکز تعیین گردیده و سپس پیش روی مناطق پیرامونی قرار میگیرد. به هیچ وجه ابتکارِعمل، فکر و قدرت منطقهی پیرامونی مد نظر قرار نمیگیرد؛ مرکز هرآنچه میخواهد، انجام میدهد. بدین گونه توان سیاست را از جامعه میگیرند. سیاست چیست!؟ توان تفکر و اندیشیدن است. اساساً توان تفکر از جامعه سلب گردیده است. هر چقدر که جامعه نیاندیشد، هرآنقدر که نتواند طرح و پروژههایی در خصوص حیات خویش ارائه نماید؛ هر اندازه نتواند مسائل و مشکلات خود را حل نماید... به همان میزان به وجود دولت احساس نیاز میکند. به همین سبب هیچ دولتی، خواهان وجود جامعهای مترقی، با اراده و توانمند نیست. اگر همه چیز به دست جامعه اداره و عملی گردد، آنگاه نیازی به دولت نبوده و این نیز پایان دولت خواهد بود. بدین علت دولت خواستار این نیست که خلق، خود مشکلات و معضلات خویش را حل و فصل نماید. دولتها خواهان این هستند که؛ جوامع ناتوانِ از پاسخگویی به نیازهای خود بوده و همواره دست به دامن دولت شوند. آنچنانکه دولت تُرک میگوید: "اگر در این سرزمین کمونیسم هم لازم باشد، ما میآوریم"، یعنی اینکه دولتها میگویند: " هرآنچه مورد نیاز باشد، از ما بخواهید، ما به جای شما فکر میکنیم، به جای شما تصمیم میگیریم و به مرحله ارجرا نیز میگذاریم، در مقابل همهی آنها، نقش شما نیز این بوده... و باید شما هم اینچنین عمل نمایید ...." این دیالکتیکِ بافتهشدهی مابین جامعه و دولت است. بدین جهت ما میگوییم: «هر اندازه دولت بیشتر، همانقدر جامعه محدودتر؛ هر اندازه جامعه افزونتر، بههمان اندازه دولت محدودتر میشود». جامعه و دولت قطبهای مخالف همدیگر میباشند، هنگامی که یکی گسترده و بزرگ گردد، دیگری کوچک و ضعیف میشود.
بر این مبنا، اجتماعیشدنِ خود را هرچقدر تعالی و عظمت بخشیم و هر آنقدر که جامعه را سازماندهی نمائیم، به همان میزان نیز دولت بیکارکرد خواهد ماند، ناکارآمد شده و برکنار خواهد شد. اصولاً فروپاشی دولت نیز اینگونه ممکن میگردد. سرنگونی و فروپاشی دولت فقط با شلیک گلوله انجامپذیر نیست، شما میتوانید پیروز هم شوید، اما اگر جامعه را به سطحی نرسانیده باشید که خود را مدیریت نموده و پاسخگوی نیازهای خود باشد؛ آنگاه شکست خواهید خورد. دولت موجود [ازمیان] میرود و یکی دیگر به جایش میآید و آنکه [از این وضعیت] سود میبرد، بازهم سیستم دولتگرا میباشد. با حرکت به سوی دولت فاقد کارکرد، کوچکتر و محدودتر، کلیت دولت از بین میرود. و آن هم فقط با ذهنیت جامعهی زنده امکان مییابد؛ یعنی زمانی میتوان به این مهم دست یافت که جامعه احیاء گردیده، بتواند بیاندیشد، بیافریند، تصمیم اخذ نماید و بر اساس آن تصمیمات به حرکت درآید.
کنفدرالیسم دموکراتیک بر حیاتی منطبق با شیوهی تفکر جامعه طبیعی متکی است که کوانتوم نیز آن را تصدیق مینماید. حال که هر چیزی زنده است، سوبژهبودن مبنا میباشد، هر موجودی خلاق است، پس در این صورت وجود مکانیسمی که انسان بتواند در آن بیافریند و سخن بگوید، ضرورت مییابد. با کنفدرالیسم دموکراتیک میتوان این مکانیسم را یافت. این مکانیسم از انواع دیگر متمایز میباشد؛ زیرا که این مکانیسم انسانها را به محدودهی قدرت سوق نمیدهد و در فضایی بیرون از [حیطهها و مرزهای] دولت است. بدین جهت نیز کنفدرالیسم دموکراتیک بینهایت سیستمی کوانتومیک میباشد و زمینهی ابتکارعمل همگان را فراهم مینماید. این به معنای زندهبودن است. همزمان پرنسیب ارتباط کیهانی را در خود جای میدهد. این پرنسیب بنابه گفته ی اسکرودگِر در تئوری کوانتوم، پرنسیب بنیادین میباشد. بر طبق این پرنسیب، همه چیز در طبیعت با یکدیگر در ارتباط بوده و بر یکدیگر تأثیر میگذارند.
کنفدرالیسم دموکراتیک جانداران را با یکدیگر مرتبط میسازد
هیچ چیزی در طبیعت مستقل [و محدود و محصور به خود] نیست، همهی موجودات به یکدیگر وابسته و مرتبط هستند. ارتباط میان بخشهای طبیعت، ارتباطی سمبیوتیک میباشد و ارتباط سمبیوتیک نیز چنان است که طرفین یکدیگر را بهرهمند میسازند. همه چیز در طبیعت بر مبنای حمایت، مساعدت [و همکاری متقابل] روند [حیات] خود را تداوم میبخشد. اکوسیستمی وجود داشته و هر چیز بخشی از این اکوسیستم است. بدین دلیل پشتیبانی و مساعدت در هرجای طبیعت وجود دارد. همهی موجودات به هم وابسته بوده و این مهم از زمان انفجار بزرگ تا کنون چنین میباشد. شایان توجه این که همزمان کنفدرالیسم دموکراتیک نیز همه چیز را به یکدیگر مرتبط و وابسته مینماید؛ چرا چنین میکند! زیرا بر این امر واقف است که اگر آنها را به یکدیگر مرتبط نسازد، توان و نیرو امکان بروز نمییابند. فردگرایی، خودخواهی و حاکمیت و قدرت بوجود خواهد آمد... به همین سبب نیز در کنفدرالیسمدموکراتیک به همان میزان که هر واحد و هر شخص دارای ابتکارِعمل و استقلال میباشند، در عین حال به همان اندازه هم به یکدیگر وابسته هستند. پس دارای ابتکارِعمل بودن و وابستگی به یکدیگر، دو صفتی هستند که کنفدرالیسم دموکراتیک را بوجود میآورند. اگر [اجزا و واحدها] به همدیگر مرتبط و وابسته نباشند، پتانسیل نیرو و توان فعال نمیگردد. تصور نمائید که دهها چشمه، روان و جاری هستند، هر چشمهای مستقلاً به جایی سرازیر شود، بهتر است؟ یا اینکه همهی چشمهها روان گردیده و در استخری جمع شوند؟ عیان و آشکار است که استخر بهتر میباشد. اجتماعیشدن و سازماندهشدن برای انسانها به مانند آن استخر است. رنگارنگی و تنوع اجتماع در کنفدرالیسم دموکراتیک وحدت و اتحاد خود را بوجود میآورد. مثلاٌ کنفدرالیسم دموکراتیک واحد، در درون نظامی اجتماعی میباشد. برای کُردها این سیستم KCK نام دارد. KCK، آن رنگارنگی که بطور طبیعی در جامعه وجود دارد را در بطن خود میتَند. دقت نمائیم که، اتحادی وجود دارد اما این اتحاد از چه نوعی است!؟ اتحاد میان تفاوتهاست و رنگارنگ میباشد، بخشهای مختلف و گوناگون جامعه بر مبنای متمم یکدیگر بودن و بر اساس حیات دموکراتیک و کمونال، وحدتی ایجاد مینمایند.
بنابر این اصول، کنفدرالیسم دموکراتیک کاملاً مطابق با سرشت جامعه است. طبیعت جامعه نه فردگرا بوده و نه فقط از طبقات بوجود میآید، بلکه متنوع و گوناگون میباشد؛ در درون آن اتنیسههای متفاوت، ادیان، هویتها، اعتقادات، جنسیت و جمعیتهای مختلف و متفاوت و ... وجود دارند. اصولاً نیز هر انسانی، دارای ارزشی والا و موجودی شریف میباشد. با دقت نظر میتوان دید که جامعه رنگارنگ است؛ بدین شکل، کنفدرالیسم دموکراتیک به جهت اینکه فرصت پراکتیزه نمودن خود را به تمامی آن بخشها میدهد، کاملاً با طبیعت و سرشت جامعه مطابقت مینماید. به علت اینکه طبیعت جامعه یکنواخت و یکدست نیست، کنفدرالیسم دموکراتیک نیز نمیتواند یکنواخت و تکفرم باشد. بدین جهت رهبری گفته است: «بدترین نوع هژمونی، هژمونی ایدئولوژیک میباشد»، و در برابر این هژمونی ایستادگی نمود
هژمونی ایدئولوژیک به معنای تحمیل هویت و موقعیت و روند تولید معنای مختص به خویش به سایر اجزا و واحدهای زندهی اجتماعی است ؛ حل نمودن (ذوب و ناپدید نمودن) همه چیز در درون یک [کلیشهی محدود] میباشد... ما هم اکنون برعلیه این موضوع مبارزه میکنیم. چرا!؟ زیرا هستی اینگونه نبوده و این موردی غیرمعمول است، طبیعی نمیباشد. به جهت اینکه هستی رنگارنگ [و گوناگون] است، کنفدرالیسم دموکراتیک هم مجبور به رنگارنگی میباشد. و جامعه نیز، مگر اینکه با این سیستم بتواند از هر لحاظ فرصتِ ابراز وجود خویش را بیابد.
کنفدرالیسمدموکراتیک اتوپیا نیست
به این دلیل که کنفدرالیسم دموکراتیک در تطابق با طبیعت و سرشت جامعه میباشد و تا حدودی حیات جامعه نیز روزانه با این سرشت سپری میگردد؛ پس همزمان [کنفدرالیسم دموکراتیک] تداوماً همهروزه در حالت زیستهشدن میباشد. این برداشت وجود دارد که: "چه زمانی کنفدرالیسم دموکراتیک خواهد آمد؟" اگرچه جامعه تخریب گردیده، لیکن هنوز هم از هر لحاظ دست از سرشت خود برنداشته است. اصولاً اگر جامعه تماماً از سرشت و جوهر خود بریده شود، آنوقت انسانیت باقی نخواهد ماند و نوع انسان از بین خواهدرفت. در روزگار کنونی ما، بهرغم تمامی سختیها نیز بخشهای [مختلف] جامعه با همدیگر در تعامل به سر میبرند. شیوهی حیات جامعه در بسیاری از ابعاد دموکراتیک میباشد، مثلاً تفاوتمندیهای موجود در جامعه با یکدیگر همزیست هستند، اما آن تفاوتمندیها در سیستم دولت ـ ملت قادر به زیست نیستند. زیرا دولت ـ ملت رنگ، صدا و موجودیت جدا را در درون "یکهای" حل و ذوب مینماید، به همین دلیل است که سیستمِ ژنوساید است... لیکن کنفدرالیسم دموکراتیک نظام و سیستم رنگارنگی است، در درون این سیستم تمامی [تنوعات] و تفاوتها با رنگ خود میتوانند زندگی کنند... چیز مورد نیاز جهت این جامعهی ملوَن، مکانیسمی است که در آن جامعه به سیاست بپردازد؛ و آن هم کنفدرالیسم دموکراتیک میباشد.
در طول تاریخ در هرجایی که حاکمیت وجود داشته، همزمان بر علیه آن مقاومت نیز وجود داشته است. اما همهی مقاومتگران تنها و تکرو بوده و از همدیگر جدا و بریده هستند. اما دولتها از یکدیگر منقطع نیستند؛ در روزگار کنونی ما، دولتها در حد امپراطوری جهانی متحد شدهاند؛ تا این اندازه به همدیگر مرتبط بوده و [بهمثابه] یک سیستم هستند. امروزه بطور مرسوم همهی دولتها فرزند ایالات متحدهی امریکا میباشند. اما بخشهایی که خارج از دولت قرار دارند، بهرغم اینکه در هرجایی وجود دارند نیز، سیستمی جهانی ایجاد ننمودهاند. پراکنده بوده، تنها و خودسر عمل میکنند. دولتها همه یکی و متحد شدهاند، ولی نیروهای آلترناتیو هنوز هم با هم متحد نشدهاند. بنابراین میبایست این نیروهای آلترناتیو متحد شوند، باید نارضایتیها، عکسالعملها و مقاومت برعلیه سیستم حاکم، سازماندهی گردد... در این خصوص رهبری از: "جنبش دموکراسی جهانی"؛ سخن گفتند، آنچه که مورد نیاز میباشد همین است. در این نکته است که افق PKK تنها به حل و چارهجویی مسئلهی کُرد محدود نیست، تنها به خاورمیانه نیز محدود نمیباشد، افق PKK در سطح جهانی گسترده است. باید دانست که دینامیک لازم برای سازماندهی جامعه و پیشبرد کنفدرالیسم دموکراتیک بسیار بسیار وجود دارد. زیرا که خودِ حیات به اندازهای که درک و یا تخمین میگردد، دولتی نیست؛ بیشتر کمونال و دموکراتیک است. چراکه هنوز جامعه وجود دارد؛ جایی که جامعه وجود داشته باشد، در آنجا کمونال بودن، اخلاق و سیاست... وجود دارد. فقط میبایست اعتقاد و باوری داشت...
خبات آندوک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر