۱۳۹۸ فروردین ۳۱, شنبه

حس تنهايى و مشکلات یشرو و کنترل بیش از حد مسائل کاری در این کشورها


حس تنهايى

Feeling of Loneliness

احساس تنهايى با تک و تنها زندگی کردن متفاوت است و دو مقوله كاملاً جدا مى باشد.

حس تنهایی واکنشی پیچیده و عمدتاً ناخوشایند به “انزوا” یا “کمبود هم‌صحبتی” است.



تجربیات خیلی از کسانی که بنده ب آنها در ارتباط بوده ام نشان میدهد سوق دادن فرد به سویی تنهایی دستگاه ها و ادارات اجتماعی میباشد برای دو هدف ۱ میتوان به راحاتی به فرد تنها هر اتهاماتی وارد نمود اگر در این راه پیروز نشدند که از راه اتهاماتشون به فرد تنها ضربه وارد کنند هدف دوم ادارات اجتماعی کشتن فرد و درست نمودن سناریوسازی گویا مریض بوده و یک بیماری قدیمی سبب شده فرد بمیرد و یا به علت تنهایی خودکشی نموده است این سناریوها متاسفانه در اروپا خیلی زیاد اند. من در آینده کتابی در باره زندگی پناهندگان در سوئد منتشر میکنم در آن با وضوح به همه چیز اشاره خواهم نمود

این واکنش شامل اضطراب ناشی از کمبود ارتباط و اشتراک با دیگران است که از گذشته شروع شده و تا به آینده ادامه خواهد داشت.

البته این احساس ممکن است زمانی که فرد در اطراف خود افرادی را دارد نیز وجود داشته باشد.

تنهایی می‌تواند حاصل عوامل مختلفی چون عوامل اجتماعی، ذهنی و احساسی باشد.

تحقیقات نشان داده‌ که این احساس بین افرادی که ازدواج کرده‌اند، در رابطه هستند، درون خانواده هستند یا شغل موفقی دارند نیز بسیار شایع است.

این مسئله موضوعی است که از روزگار باستان تاکنون بسیار مورد کاوش واقع شده است.

حس تنهایی را درد اجتماعی نیز تفسیر می‌کنند.

حس تنهایی یک مکانیزم دفاعی روان‌شناختی است، و به افرادی که منزوی شده‌اند هشدار میدهد و آنها را ترغیب میکند تا به جستجوی روابط جدید اجتماعی باشند.



کارل یونگ میگوید:

احساس تنهایی برای رفاقت یا همراهی مضر نیست ، چرا که رفاقت تنها زمانی شکوفا میشود که هر یک از دو طرف فردیتش را بخاطر داشته باشد  اگر ما نتوانیم بودن با خودمان را تحمل کنیم ، چگونه میتوانیم از دیگران انتظار داشته باشیم که این کار را برای ما انجام دهند .

در واقع ، ظرفیت بودن با خودمان همان گونه که هستیم ( هر چه فکرش کنید دولت پشت تنها بودن افراد هستش) نه تنها ” علاجی ” برای احساس تنهایی ما خواهد بود، بلکه موهبتی پنهان برای دیگران است.
دلایل دیگری که در زندگی نقش دارند خانوادگی و روابط ناسالم پدران و مادران میباشد.
افراد ممکن است حس تنهایی را به دلایل مختلفی تجربه کنند، از جمله:
• بیشتر از همه، رویدادهای زندگی عامل حس تنهایی اند.
• عواملی مانند فقدانِ روابط دوستی در دورانِ کودکی و نوجوانی، یا فقدانِ افراد معنی دار در اطراف یک فرد.
• حس تنهایی ممکن است نشانه یکی از مشکلات اجتماعی یا روانی، مانند افسردگی مزمن باشد.
• تجربهِ حس تنهایی برای اولین بار در بسیاری از مردم در زمان نوزادی صورت میگیرد. این حس توسط عوامل دیگری همچون فروپاشی زندگی، طلاق، و یا از دست دادن هر گونه رابطه مهم طولانی مدت، تشدید میگردد.
• عوامل دیگری ، مانند مرگ و از دست دادن یک فرد خاص، خروج از محافل اجتماعی ناشی از این رویدادها و یا غم و اندوه همراه با رویدادها، هم مهمند.
• از دست دادن یک شخص مهم در زندگی فرد و واکنش طبیعی غم و اندوه. در این وضعیت، احساس تنهایی حتی در حضور دیگران هم ممکن است.
• حس تنهایی ممکن است پس از تولد یک کودک (افسردگی پس از زایمان) رخ دهد.
• حس تنهایی ممکن است پس از ازدواج، و یا هر رویداد اجتماعی مخرب، مانند جابجایی از شهر و خانه قبلی به یک جامعه ناآشنا و احساس غربت نیز صورت گیرد.
• حس تنهایی می تواند در ازدواجهای ناپایدار و یا سایر روابط نزدیک با ماهیت مشابه رخ دهد. روابطی که در آن احساساتی شامل خشم و ستیز باشد. روابطی که در آن احساس عشق، داده و دریافت نمی شود.
• حس تنهایی ممکن است یک اختلال ارتباطی را نشان دهد، می تواند در مکان های با تراکم جمعیت پایین که در آن تعداد کمی از مردم تعامل میکنند، ایجاد شود.
• تنهایی به عنوان یک پدیده اجتماعی، می تواند به یک بیماری مسری تبدیل شود. احساس تنهایی در یک فرد، می تواند به دیگران منتقل شود، افزایش خطر ابتلا به حس تنهایی برای همه افراد یک گروه شایع است.
• انسان می تواند حتی زمانی که توسط افراد دیگر احاطه شده، احساس تنهایی کند.
احساس تنهایی و تهی بودن
رویکرد وجودی رولومی
اساسی ترین مشکل مردم در حال حاضر، تهی بودن آنان است. احساس تهی بودن معمولاً ناشی از آن است که فرد خود را در تاثیرگذاری بر زندگی خود و دنیایی که در آن به سر می برد، ناتوان احساس میکند.
ویژگی دیگر انسان امروزی، احساس تنهایی است که افراد معمولی آن را جدایی یا دور افتادگی و به قول بعضی ها “از خود بیگانگی” مینامند.
روان­درمانی وجودگرا به عنوان رویکردی فلسفی به مردم و مشکلات انسانیت و وجود، عمدتاً به درونمایه های زندگی سروکار دارد تا به فنون. این درونمایه ها عبارتند از: مرگ و زندگی، آزادی، مسئولیت پذیری در قبال خود و دیگران، یافتن معنای زندگی و کنار آمدن با احساس پوچی، آگاه شدن از خود و نگریستن به فراسوی مشکلات موجود و وقایع روزمره و همچنین برقراری روابط صادقانه و صمیمی با دیگران.
روان­درمانی وجودی عمدتاً نوعی نگرش نسبت به برخی مضامین محسوب میشود تا یک رشته فنون و روشها. روان درمانی وجودی محصول کارهای فلاسفه اروپایی است. بستر شکل گیری فلسفه وجودی نسل بعد از جنون جنگ جهانی اول و جستجو برای معنی بعد از ویرانی جنگ جهانی دوم بود. درمان وجودی با جبرگرایی مخالف است و معتقد است ما انسان های ازاد و مختار هستیم و دارای مسئولیت در زندگی میباشیم. این رویکرد در دهه ۱۹۵۰ – ۱۹۴۰ پدیدار شد. از افراد تاثیر گذار در این نظریه می توان از افراد زیر نام برد: سورن کی-یر-کگارد، فردریش نیچه، مارتین هایدگر، ژان پل سارتر، مارتین باربر، لودویک بنیز وانگر. مشهورترین نویسنده معاصر روان درمانی وجودی رولو می است که تحت تاثیر عقاید بینسوانگر Ludwig Binswanger و باس Medard Boss بود. رویکرد رولومی به روان درمانی تلفیقی از مفاهیم روانکاوانه و مضامین وجودی است.
به عقیده رولومی ،چالش واقعی برای افراد این است که بتوانند در دنیایی که تنها هستند و سرانجام مجبورند با مرگ رو به رو شوند، زندگی کنند. او باور داشت که فردگرایی باید با آنچه آدلر علاقه اجتماعی نامید متعادل شود. درمانگران وظیفه دارند به افراد کمک کنند تا راه هایی را برای بهبود جامعه ای که در آن زندگی میکنند، پیدا کنند.
دیدگاه فرانکل
فرانکل، معنادرمانی یا لوگوتراپی را به وجود آورد. یعنی درمان از طریق معنی، و معتقد بود انگیزش اساسی انسان همان میل به معنی است. او معتقد بود همه چیز را میتوان از انسان گرفت به جز آزادی، فرانکل معتقد بود ماهیت انسان در جستجوی معنی و هدف است و عشق عالیترین هدف انسان محسوب میشود.
گاهی فرد در معناجویی و معنا خواهی خود ناکام میشود و دچار پریشانی اندیشه زاد میگردد –نوروز یا روان نژندی- پریشانی اندیشه زاد حاصل برخورد ارزش هاست. وقتی فرد به ارزش مورد نظر خود نرسد دچار پریشانی درونی می شود.
پیامد نداشتن معنا در زندگی از دیدگاه فرانکل، گسترش مثلث شوم افسردگی، پرخاشگری و اعتیاد است.
به عقیده فرانکل انسان مدرن وسیله ای برای زیستن دارد ولی اغلب هیچ معنایی که به خاطر آن زندگی کند ندارد. بیماری دوران ما بی معنایی یا خلاء وجودی است و معمولاً زمانی احساس میشود که افراد خود را به کارهای عادی مشغول نمیکنند .هدف فرایند درمان به چالش طلبیدن افراد برای یافتن معنی و مقصود از طریق رنج کشیدن، کار و عشق است.
برداشت رولومی ازماهیت انسان
تمرکز فعلی رویکرد وجودی بر درمان جویانی است که در این دنیا احساس تنهایی میکنند و با اضطراب این انزوا رو به رو هستند. در درمانهای وجودی انسانها دائما در حالت تحول، شکل گرفتن، تکامل یافتن و شدن هستند. انسان بودن اشاره دارد به اینکه ما به وجودمان پی میبریم و به آن معنی میدهیم. ما همان سوالهایی را مطرح میکنیم که فیلسوفان در طول تاریخ غرب مطرح کرده اند: من کیستم؟ چه چیزی را می توانم بدانم؟ چه کاری باید انجام دهم؟ چه امیدی میتوانم داشته باشم؟ به کجا میروم؟
طبق رویکرد وجودی جنبه های اساسی شرایط انسان عبارتند از:
1 . توانایی برای خودآگاهی: وقتی که آگاهی خود را از انتخاب های موجود بالا میبریم، احساس مسئولیت خویش را در قبال پیامد این انتخابها نیز افزایش میدهیم. و خود آگاهی منشأ اغلب توانایی های دیگر انسان است.
2 . آزادی و مسئولیت پذیری و انتخاب: حق زندگی، مسئولیت پذیری را به همراه دارد. به نظر وجودگرایان انسانها هنگام جستجوی آزادی، در قبال دنیای خویش و انتخاب های خویش مسئولند. ژان پل سارتر میگوید این انتخابها هستند که خود واقعی ما را میسازند. مسئولیت پذیری به معنای متعلق بودن انتخابها به خودمان و برخورد صادقانه با آزادی است. مسئولیت پذیری شامل ملاحظه کردن دیگران و سرزنش نکردن آنان بابت مشکلات شخصی است.
رولومی در بحث آزادی از مفهوم اراده کردن استفاده میکند. یعنی تبدیل مسئولیت به عمل. اراده کردن دو جنبه دارد: خواستن و تصمیم گرفتن. می بیماری روانی را نخواستن میداند که به معنای تو خالی بودن و ناامیدی است. گناه وجودی گریختن و عدم قبول تعهد یا تصمیم گرفتن برای انتخاب نکردن است. پذیرفتن مسئولیت شرط اصلی تغییر است.
3 . تلاش برای هویت و رابطه با دیگران: تلاش برای هویت نیازمند جرات است. مشکل خیلی از ما این است که از افراد مهم زندگی خود رهنمودها و عقایدی را درخواست کرده ایم، به جای اینکه به جستجوی درون خود اعتماد کنیم و پاسخهایی را به تعارضهای زندگی خویش پیدا کنیم. خلا وجودی را فرانکل مطرح کرد و به معنای احساس پوچی و بی محتوایی است.
4 . با جرأت بودن: یکی از عمیق ترین ترس های درمانجویان این است که درمییابند هیچ جوهری، هیچ خودی، هیچ محتوایی وجود ندارد و آنها صرفاً انعکاسی از توقعات دیگران از ایشان هستند. در حالی که یکی از راه های شناخت خود، جرات داشتن است
5 . تجربه تنهایی: اینجا فرض بر این است که بخشی از وضعیت انسان تجربه تنهایی است. احساس انزوا زمانی ایجاد میشود که تشخیص دهیم نمیتوانیم برای تایید شدن خودمان به دیگران وابسته باشیم. ما برای گوش کردن به خود به چالش طلبیده شده ایم. قبل از اینکه بتوانیم واقعاً کنار دیگری بایستیم، باید قادر باشیم تنها بایستیم.
6 . جستجوی معنی: جستجو برای معنی، شالوده سلامت روانی و پادزهر خودکشی است. درمانجویان به وسیله مواجه شدن با هر شکلی از نیستی میتوانند از معنی زندگی آگاه شوند. معنی زندگی امری انتزاعی نیست. افرادی که مدام از خود میپرسند “زندگی چه معنایی دارد؟” باید متوجه باشند که این، زندگی است که از ما میپرسد، چه معنایی به هستی خود میدهیم.
روش های آفریدن معنی از نظر فرانکل: ۱ – پذیرش رنج  2 – درک ارزش معنوی   3 –  انجام کار شایسته
7 . بی معنایی: مفهوم مرتبط با بی معنایی چیزی است که درمان جویان آن را گناه وجودی مینامند. این وضعیتی است که از احساس ناقص بودن یا پی بردن به اینکه آن چیزی نیستیم که باید میشدیم، ناشی میشود. فرانکل نگران بود که انسانها در زندگی توجهی به معانی معنوی نکنند و در محدوده ارزشهای مادی بمانند.
8 . اضطراب به عنوان شرایط زیستن: اضطراب از تلاش های فرد برای زنده ماندن و حفظ کردن و دفاع کردن از وجود خویش ناشی میشود. احساسهایی که اضطراب به وجود می آورد، جنبه اجتناب ناپذیر شرایط انسان است. رویکرد وجودی، ساختار پویشی اساسی فروید را حفظ میکند، اما محتوای کاملاً متفاوتی دارد. در درمان وجودی این اعتقاد که “آگاهی از نگرانیهای اساسی، اضطرابی را تولید میکند که حاصل آن، مکانیزمهای دفاعی است” جایگزین فرمول قدیمی فرویدی شده است که میگوید “سایق غریزی، اضطرابی را تولید میکند که حاصل آن مکانیزم های دفاعی است”.
نکته: وجود نگرها به جای اینکه در طی درمان به تدریج با اضطراب برخورد کنند، معمولاً با آن روبرو می شوند..
9 . آگاهی از مرگ و نیستی: به نظر فرانکل مرگ را نباید تهدید دانست، بلکه مرگ ما را با انگیزه میکند تا به صورت کامل زندگی کرده و از هر فرصتی برای انجام دادن کاری معنی دار استفاده کنیم. اگر تشخیص دهیم که فانی هستیم میدانیم که برای کامل کردن طرحهای زندگی خود زندگی ابدی نداریم و هر لحظه موجود؛ حیاتی است.
نظریه شخصیتی وجودی:
وجود نگرها با دو گانه نگری دکارتی که فرض میکند ذهن و بدن، تجربه و محیط، از هم جدا هستند مخالفند. هستی و دنیا جدا نشدنی هستند، زیرا هر دوی آنها توسط فرد آفریده شده اند. از نظر پدیداری، دنیایی که با آن ارتباط داریم، برداشت خودمان است و بسته به اینکه تا چه اندازه ای سنتی باشیم، کم و بیش برداشت ما از دیگران را منعکس می کند.
نکته: اضطراب محصول اجباری بودن انتخاب در دنیای سرشار از خصومت یا بی ملاحظگی است.
بودن در این دنیا
فرق انسان ها با دیگر گونه های جانوری این است که میتوانند بر خودشان و دیگران آگاه باشند. باس و بینسوانگر از اصطلاح دازاین یا بودن در این دنیا استفاده کرده اند. که عبارت است از اندیشیدن در مورد رویدادها و معنا بخشیدن به آنها. برخی این مفهوم را بودن برای بودن نیز مطرح کرده اند. منظور آنها این است که انسانها میتوانند در مورد بسیاری از امور تصمیم بگیرند و بسیاری از امور را انتخاب کنند. آنها از عبارت دازاین گزینی استفاده میکنند، معنایش هم این است که شخص مسئول وجود خویش است. رولومی برای توصیف معنای کامل انسانیت از عبارت “من هستم” استفاده میکند.
از نظر می پیش شرط حل مشکلات بیماران عبارت “من هستم” به این معنا که من موجودی هستم که میتواند خودش را فاعل وقایع بداند.
سه شیوه بودن
وجود گرایان برای بودن در این دنیا سه شیوه متصورند:
Umwelt : همان دنیای زیست شناختی یا محیط است. به طور کلی همان دنیای اشیاء، محیط و موجودات زنده است. Environment یا Surroundings.
M : به معنای دنیای روابط است و حوزه روابط انسانی را شامل میشود.
E : همان دنیای شخصی است و روابط افراد با خودشان را در برمیگیرد.
تمام حیوانات و انسانها Umwelt دارند که سایق ها، غرایز، قوانین طبیعی و چرخه هایی چون خواب و بیداری و زندگی و مرگ را پوشش می دهد.
M به روابط متقابلی اطلاق میشود که فقط انسانها دارند. روابط غریزی حیوانات به Umwelt تعلق دارد.
این سه شیوه بودن همیشه با هم مرتبطند. انسانها به طور همزمان در محیط، روابط انسانی و خودآگاهی بسر میبرند. مثلا کسی که مشغول غذا خوردن است چون عمل فیزیکی خوردن را انجام میدهد در دنیای زیست شناختی به سر میبرد و چون با دیگران یا به تنهایی غذا میخورد در محدوده روابط انسانی است. همچنین می داند که در حال غذا خوردن است.
انزوا در رویکرد وجودی سه شکل دارد:
میان فردی: نتیجه فقر مهارتهای اجتماعی و محصول شکاف بین خود و دیگران است. مثال: فرد دچار بیماری اسکیزوفرنی به دلیل عدم توانایی برقراری رابطه با دیگران از آنان دور افتاده است.
درون فردی: به معنای جدایی از بخشهایی از خویشتن است. مثل گسست هایی بین احساسات و افکار.
وجودی: تابع بی همتا بودن فرد است. هیچ کس نمیتواند در هشیاری دیگری کاملا سهیم باشد.
اضطراب
از نظر می و یالوم اضطراب بهنجار سه ویژگی دارد که آن را از اضطراب روان رنجورانه جدا میکند:
۱) با وضعیت شخص در زندگی تناسب دارد.
2) معمولاً واپس رانده نمی شود؛ برای مثال بیماری شدید باعث میشود به یاد مرگ بیافتیم.
3) اضطراب بهنجار فرصتی فراهم میکند تا با دو راهی های وجودی مواجه شویم؛ مثلا با مُردن، مسئولیت و انتخاب.
هدف درمان وجودی
هدف درمان وجودی این است که به درمانجویان کمک شود به سمت اصالت پیش بروند و تشخیص دهند چه موقعی خود را فریب میدهند. افزایش آگاهی هدف اصلی درمان وجودی است، طوری که به درمان جویان امکان میدهد دریابند که امکانات دیگری هم وجود دارند که قبلاً تشخیص داده نمیشدند. درمانجویان به این نتیجه میرسند که قادرند تغییراتی را در نحوه بودن خویش در این دنیا ایجاد کنند. هدف اصلی درمان این است که بیمار وجود خویش را تجربه کند و به جای انطباق با انتظارات فرهنگی، احساس سرزندگی کند –خودآگاهی-
نکته: ونترس و همکارانش اظهار میدارند که درمان وجودی برای درمانجو و درمانگر سفری به خودیابی است -شبیه درمان مراجع محوری راجرز-
وظیفه و نقش درمانگر
درمانگران وجودی عمدتاً به شناختن دنیای ذهنی درمان جویان اهمیت میدهند تا به آنها کمک کنند به آگاهی و گزینه های تازه ای برسند. تمرکز روی شرایط فعلی درمان جویان است نه روی کمک کردن به آنها در بازیابی گذشته خویش. معمولاً درمانگران وجودی در انتخاب روش درمان خود آزادی عمل زیادی دارند به طوری که روش آنها نه تنها از درمانجویی به درمانجوی دیگر بلکه با یک درمانجو در مراحل مختلف فرآیند درمان تفاوت دارد. درمانگران وجودی به افراد در پی بردن به دلیل “گیر کردن” آنها کمک میکنند. در طول فرآیند درمان، برای برقراری رابطه ای که مشاور را قادر سازد درمانجو را بهتر درک کند و به چالش بطلبد فنون در درجه دوم اهمیت قرار دارند. درمانگران وجودی برای اجتناب درمانجو از درمان اهمیت خاصی قائلند. آنها از درمانجویان میخواهند مسئولیت بپذیرند. مراجعان آنها معمولاً افرادی هستند که وجود محدودی دارند، این درمانجویان آگاهی محدودی از خود دارند و اغلب از ماهیت مشکلات خود بی خبرند. آنها گزینه های معدودی را برای پرداختن به موقعیتهای زندگی میشناسند و احساس میکنند گیر افتاده یا درمانده هستند. در جریان درمان حضور شرط لازم برای درمان است. ویژگی اصلی و اساسی درمانگر وجودی اصالت است
وظیفه درمانجو
در حالیکه در روان کاوی گفته میشود هر چه به ذهنت میرسد بازگو کن، رهنمود وجودنگری این است که هر چه میخواهی باشی، همان باش. بیماران اجازه دارند خود را همان گونه که معمولاً با دنیا ارتباط برقرار می کنند نشان دهند.
درمانگر، در اوایل درمان مداخله اندکی دارد. به تدریج بیماران ترغیب میشوند آزادانه و صادقانه، هر آنچه را که در حال حاضر تجربه می کنند، ابراز نمایند، هر چند به طور سنتی این گونه ابراز “آزاد” در واقع به ابراز کلامی و رفتاری محدود میشود.
رابطه بین درمانگر و درمانجو
به زبان راجرزی، وجودنگرها قبول دارند که در آغاز، درمانگر باید از بیمار همخوان تر و اصیل تر باشد. هم خوانی درمانگر، برای اینکه بتواند در درمان اصیل باشد، یک ضرورت است. با این حال وجود نگرها، قبول ندارند که توجه مثبت درمانگر نامشروط باشد. درمانگر برای اصیل بودن، فقط میتواند به صداقت و اصالت، اما نه به دروغگویی و آسیب، با توجه مثبت پاسخ دهد. محور رابطه درمانی احترام است که منظور، ایمان داشتن به توانایی درمانجویان برای مقابله کردن صادقانه با مشکلاتشان و قابلیت آنها در کشف کردن راه های دیگرِ بودن است.
درمان وجودی برای افرادی که با بحران های رشد کنار می آیند؛ دستخوش اندوه و فقدان شده اند؛با مرگ یا تصمیم مهمی در زندگی رو به رو شده اند، بسیار مناسب است. تلاش برای هویت در نوجوانی، مقابله کردن با ناامیدی های احتمالی در میانسالی، سازگار شدن با فرزندانی که خانه را ترک میکنند، مقابله با شکست ها در زندگی زناشویی و کار و پرداختن به محدودیتهای جسمانی زمانی که فرد پیر میشود.
امتیاز این رویکرد این است که برداشت تازه ای از مرگ به عنوان نیروی مثبت، نه تصوری مخوف ارائه داده است. وجودنگرها به برداشت تازه ای از اضطراب، گناه، ناکامی، تنهایی و بیگانگی خدمت کرده اند. دیدگاه وجودی چارچوبی را برای آگاه شدن از مسائل همگانی انسان تامین میکند. یکی از خدمات عمده رویکرد وجودی، تاکید آن بر کیفیت انسانی رابطه درمانی است. این جنبه، احتمال ماشینی کردن روان درمانی و از این رو انسانیت زدایی کردن آن را کاهش میدهد.
کاربرد فنون و روش های درمان
رویکرد وجودی از این نظر که به فن گرایش ندارد با اغلب درمانهای دیگر تفاوت دارد. مداخله های درمانگران وجودی بر مبنای دیدگاههای فلسفی درباره ماهیت وجود انسان استوار است. درمانگران وجودی آزادند تا هر فنی را که مناسب می دانند، از گرایش های درمانی دیگر استفاده کنند. قاعده اصلی کار وجودی را، پذیرا بودن نسبت به خلاقیت فردی درمانگر و درمانجو میداند. او معتقد است که درمانگران وجودی باید مداخله های خود را با شخصیت و سبک خودشان هماهنگ کنند و نسبت به نیاز هر درمانجو حساس باشند. استفاده از خودِ SELF  درمانگر محور درمان است. در صورتی که عمیق ترین خودِ درمانگر با عمیق ترین قسمت درمانجو ارتباط برقرار کند فرایند مشاوره در بهترین حالت است. محور درمان در درمان وجود استفاده از خود SELF درمانگر است.
تعالی نفس
در مورد کسانی که تعالی نفس پیدا میکنند مثالهای زیادی میتوان زد. یالوم مثالهای زیادی از کسانی میآورد که وقتی فهمیده بودند بیماری مرگباری دارند به جای تمرکز شدن روی بیماری خویش، نفس خویش را تعالی بخشیدند و دلسوز سایرین میشوند. شبیه علاقه اجتماعی در رویکرد آدلر است.
فرانکل معتقد است خودشکوفایی منوط به تعالی نفس است. از نظر وی بعد معنوی انسان از طریق تعالی نفس قابل حصول است به این ترتیب مردم از محدوده خویشتن زیست شناختی و روانشناختی خود فراتر میروند و صاحب ارزش های خاصی میشوند و معنای زندگی خویش را می یابند انسان ها فقط با تعالی نفس میتوانند خویشتن حقیقی خود را بیابند.
انتقادات به نظریه رولومی
انتقاد عمده از این رویکرد این است که اصول و کاربست های روان درمانی را به صورت منظم بیان نمیکند. این سبک اصطلاحات مبهم وکلی مانند خودشکوفایی، اصالت، بودن دراین دنیا را تعریف میکند. این بی دقتی گاهی موجب سردرگمی میشود و اجرای پژوهش را درباره فرآیند یا نتایج درمان وجودی با مشکل روبرو میسازد. رویکرد وجودی فردگراست و بیشتر بر تجربه شخصی تاکید دارد و عوامل اجتماعی را نادیده میگیرد.
سوالات طبقه بندی شده فصل وجودی
1-از نظر فرانکل ، تنش بین آنچه فرد به آن رسیده و آنچه که باید به آن برسد را چه می گویند؟
1 ) معناخواهی 2) پذیرش رنج 3) اضطراب منتشر ۴) پریشانی اندیشه زاد
2- از نظر فرانکل، پریشانی اندیشه زاد نتیجه کدام یک از وضعیت هاست؟
۱ ) هویت شکست 2) برخورد ارزش ها 3) تضاد بین نهاد و خود ۴) کشمکش بین غرایز و انگیزه ها
3 – بر اساس معنا درمانی “تجربه های ناب معنوی” نتیجه چه رخدادهایی در زندگی آدمی است؟
۱ ) تجربه مشکلات 2) تجربه خوشی 3) تجربه شخصی ۴) تجربه معنا خواهی
4 – مراجع از چه راهی می تواند به ارزش معنوی برسد؟
 ۱ ) پذیرش رنج و درک محبت 2) با تغییر برداشت و افکار  3 ) با پذیرش مسئولیت و انجام وظایف ۴) با قصد متضاد و انجام رفتار متقابل
5- از دیدگاه فرانکل هنگامی که مراجع، اضطراب را بدون مواجه شدن با ترس تجربه میکند چه چیزی رخ میدهد؟
۱ ) اضطراب پیش بینانه 2) اضطراب دگربازتابی 3) اضطراب پیش بازتابی ۴) اضطراب وجودی
6 – از دیدگاه وجودنگرها برای کنار آمدن با اضطراب و احساس گناه، از چه راهکاری استفاده می شود؟
۱ ) تجربه اصالت 2) هشیار شدن 3) یافتن معنا ۴) کنترل تکانه ها
7 – از دیدگاه معنا درمانی، پیش شرط اصلی انتخاب آزاد کدام مورد است؟
۱ ) فراموشی گذشته ها 2) پذیرش مسئولیت رفتار 3) کاهش انزوای خود ۴) معنایابی جدید
8- از دیدگاه ویکتور فرانکل، علت شکست مشاوران در درمان مراجع، غفلت از کدام جنبه زندگی او است؟
۱) باور 2) سرنوشت 3) فرهنگ ۴) معنوی
9- اضطراب بهنجار از دیدگاه وجودگرایان دارای کدام ویژگی است؟
 ۱ ) همانند انتخاب گلاسر است  2) بر مبنای نیازها است و فرد خود را از خود رها می سازد 3) امری طبیعی است باید وجود داشته باشد و مسئولیت آن را بپذیریم  ۴ ) متناسب با زندگی ، عدم واپس رانی و فرصت برای مواجه شذن با دو راهی ها
10 – از دیدگاه وجودگرایان، بیماران وسواسی از چه چیزی پیروی میکنند و بیماران صعب الاعلاج که به جای تمرکز روی بیماری خود به دلسوزی و یاری دیگران میپردازند حاکی از چیست؟
۱) بی مسئولیتی – اصالت 2) اعتقاد بد- تعالی نفس 3) سرزنش دیگران – جستجوی معنا ۴) خواستن و تصمیم گرفتن- عشق به همنوع
11- بعدمعنوی یا روحانی از نظر فرانکل دارای کدام ویژگی است؟
۱ ) فلسفی 2) حقیقی 3) واقعی ۴) روانی
پاسخنامه طبقه بندی شده
1 ) گزینه چهار – گاهی فرد در معناجویی و معنا خواهی خود ناکام میشود و دچار پریشانی اندیشه زاد میگردد-نوروز- پریشانی اندیشه زاد حاصل برخورد ارزش هاست. از نظر فرانکل تنش بین آنچه فرد به آن رسیده و آنچه باید به آن برسد پریشانی اندیشه زاد گفته میشود.
2 ) گزینه دو – گاهی فرد در معناجویی و معنا خواهی خود ناکام میشود و دچار پریشانی اندیشه زاد میگردد –نوروز- پریشانی اندیشه زاد حاصل برخورد ارزش هاست.
3 ) گزینه یک – روشهای آفریدن معنی از نظر فرانکل:۱ – پذیرش رنج 2- درک ارزش معنوی 3- انجام کارشایسته. و از این منظر میتوان گفت که در نظر معنا درمانی تجربه های ناب معنوی نتیجه تجربه مشکلات در زندگی است.
4 ) گزینه یک – روشهای آفریدن معنی از نظر فرانکل: ۱- پذیرش رنج 2- درک ارزش معنوی 3- انجام کارشایسته
5) گزینه یک – یکی از ویژگیهای هراسها آن است که بیمار هرچه وحشت دارد بر سرش می آید. یعنی ترس ضامن پیدا شدن همان چیزی میشود که بیمار به شدت از وقوع آن وحشت دارد. مثلا ترس از امتحان باعث میشود فرد با وجود مطالعه زیاد نتواند عملکرد مناسبی داشته باشد.-اضطراب پیش بین-
6 ) گزینه یک – تجربه اصالت هدف نهایی بسیاری از درمانگران وجودی است. رسیدن به اصالت یعنی خالص بودن و آگاهی از بودن خویش و شامل رو به رو شدن با محدودیت های وجود است. بنابراین مراجع برای کنار آمدن با اضطراب و احساس گناه باید وجود خویش را تجربه کند و ظرفیتهای بالقوه خود را بالفعل کند تا به اصالت برسد.
7 ) گزینه دو – حق زندگی و آزادی مسئولیت پذیری را به همراه دارد. فرانکل آزادی را به مسئولیت ربط میدهد. اصل بنیادی وی این است که قید و بندهای خاصی آزادی را محدود می کنند.
8 ) گزینه چهار – با توجه به اینکه فرانکل فنونی را ابداع کرده است ولی بیشتر روی مفاهیم و پرسش های وجودی یا معنوی تمرکز دارد که فهم ارزش ها، انجام تکالیف شخصی و معنای زندگی را ممکن می سازد. فرانکل نگران بود که انسان ها در زندگی توجهی به معانی معنوی نکنند و در محدوده ارزش های مادی بمانند.
9 ) گزینه چهار – از نظر می و یالوم اضطراب بهنجار سه ویژگی دارد که آن را از اضطراب روان رنجورانه جدا میکند: ۱) با وضعیت شخص در زندگی تناسب دارد 2) معمولاً واپس رانده نمی شود؛ برای مثال بیماری شدید باعث میشود به یاد مرگ بیافتیم 3) اضطراب بهنجار فرصتی فراهم میکند تا با دو راهی های وجودی مواجه شویم؛ مثلا با مردن، مسئولیت و انتخاب.
10 ) گزینه دو – اعتقاد بد اصطلاحی است که توسط سارتر برای اشاره به روش هایی به کار گرفته شد که از آن طریق ما به طور فعال از آزادی و هیچ بودگی خود طفرره میرویم. اعتقاد بد یعنی خود را فریب دادن که در مقابل سرنوشت کاملا بی پناه و محکوم هستیم باورهای وسواسی نشانه وجود اعتقاد بد در فرد هستند. یالوم مثالهای زیادی از کسانی میآورد که وقتی فهمیده بودند بیماری مرگباری دارند به جای تمرکز شدن روی بیماری خویش، نفس خویش را تعالی بخشیدند و دلسوز سایرین می شوند.
11 ) گزینه دو – فرانکل معتقد است خودشکوفایی منوط به تعالی نفس است از نظر وی بعد معنوی انسان از طریق تعالی نفس قابل حصول است به این ترتیب مردم از محدوده خویشتن زیست شناختی و روانشناختی خود فراتر میروند و صاحب ارزش های خاصی میشوند و معنای زندگی خویش را مییابند انسان ها فقط با تعالی نفس میتوانند خویشتن حقیقی خود را بیابند.
تهیه و گردآوری: علی ابراهیمی کارشناسی ارشد مشاوره خانواده دانشگاه خوارزمی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر