روانشناسی اجتماعی در باره فرادی که مبتلا به هذیان گوئی هستند
این را در نظر داشته باشید که افرادی که عادت به غیبت کردن پشت سر
دیگران دارند در اصل مریض هستند و این مرض از نوع توهمگرائی و بر اساس اوهامگرائی فرد مریض برای خالی کردن انچه در درونش میباشد دست به هذیانگوئی و بدگوئی پشت سر دیگرانی که به انها حسادت دارد این حسادت میتواند به 5 الی 6 نوع باشد 1 شاید فردی که پشت سرش بدگوئی میکند فرد مریض قدش از او بلند تر باشد و 2 شاید انچه دیگری بلد است او بلد نباشد3 شاید فرد نویسنده باشد و او که پشت سرش بدگوئی میکند توان نوشتن مثل ان فرد نباشد 4 جوانی است شاید هیکل او و زیبائی او نداشته باشد و 5 شاید از نظر زبانی مثل او نباشد و 6 شاید او به راحتی با دیگران دوست بشود و او که مریض است توان آن را نداشته باشد به این آسانی با دیگران دوست بشود.
اما در جمعبندی کلی افرادی که عادت به هذیانگوئی پشت سر دیگران دارند مریض هستند این مرض بر اساس یک غریزه کینه توزانه میباشد که فرد مریض نسبت به پیرامون خودش دارد و این مرض که یکی از ژنها را به خود اختصاص داده است قابل درمان به این آسانی نیست و سالها و ماه ها طول میکشد تا فرد مریض به حالت بهبودی برسد.
autisme
این افراد ی که دست هذیان گوئی میزنند افرادی هستند که از دیر زمان کودکی با مرض اوتیستیکی بزرگ شده اند که یک مرض میباشد که خیلی هم خطرناک میباشد برای کودک.
افراد مبتلا به اوتیستیکی در خیال و رویاهای خود مجذوب هستند و همه چیز بر حسب خیال و رویاهای خویش تحلیل میکنند و همه از دنیای پیرامون خویش مشکوک هستند و این مشکوکی به هذیان گوئی ختم میشود.
اگر دست به تحقیقاتی مفصل و دقیق در باره هذیانگوئی و غیبت کردن افراد پشت سر دیگران و دست به کالبدشکافی بزنیم بخوبی درمیابیم که این از دو زاویه میتوان مورد بررسی قرار داد که هم بر اساس حسادت و تحول این حسادت به یک مرض مزمن و درست شدن یک ژن خاص برای این نوع مرض باعث میشود که این فرد هنگام حرف زدن غیر مسئولانه و غیر طبیعی هر چی از دهنش بر امد بگوید بدون اینکه بداند که دارد شخصیت یک انسان را زیر سئوال میبرد و در عین حال شخصیت خود را زیر سئوال میبرد.
این مرض یک حالت توهم و ذهنی میباشد که بر اثر یک اختلالات دوقطبی و مثل مانی شیدا و اسکیزوائیدی میباشد که فرد را دچار چنین هذیانی میکند.
افرادی که عادت به غیبت گوئی و پشت سر دیگران حرف میزنند آن یک نوع انباشته شده ی از مرض هیستریکی درونی میباشد اگر چنانچه فرد دست به چنین کاری نزند فشار این هذیان دوچندان بشود و باعث بروز یک درگیری در بین خانواده خود بشود و احتمال قتل هم در کار خواهند بود این افراد توهمگرا هستند خیال میکنند همه دارند پشت سرشان بدگوئی میکنند و دارند برای او برنامه ریزی میکنند تا بکشند و دارند یک برنامه برایش میریزند که از بینش به برند ولی چنین نیست این تخیلی است باطل و دور از راستی و حقیقیت ندارد و بر اثر فشارهای درونی و مرض روانی روانپویشی این فرد چون در عین حال مبتلا به توهمگرائی و پارانوئیدی است برای خودش دست به درست نمودن چنین تخیلی میزند و خود را بالا میبرد و خیلی چیزهای نادرست و هرگز انجام نشده را میگوئید و بیان میکند.
انسانهای که دارای شخصیت دوگانه هستند و در تصمیمگیری مشکل دارند با یک حرف ساده به این سادگی عوض میشوند و به حرف هر کسی به این آسانی باور میکنند و ریزبین و تیز بین نیستند همه چیز بر اساس تخیلهای آمیخته اسکیزوئیدی و پارانوئیدی مورد بررسی قرار میدهند و هیچ فکر نمیکنند هر لحظه و هر ساعت میتوانند عوض بشوند این افراد در زمان بچگی هم مورد عمل فیزیکی قرار گرفته اند و شاید توسط والدین خویش کتک کاری شده باشند این عوارض همان درد و رنجهای زمان کودکی میباشد که امروز این افراد را وادار میکند تا دست به هذیان گوئی غیر منطقی و غیر واقعی بزنند و بر اساس و حسب تخیلهای روانی خویش اتهامهای واهی و دور از راستی برای دیگران درست میکنند اما وقتیکه به تیه قضیه بروید این افراد مریض هستند و همین مشکوک بودن از عمل و توان دیگران مریض بودن فرد را تائید میکند.
تعاریف مختلفی از شخصیت ارائه شده است که هر یک بر وجهی از شخصیت تأکید کردهاند. هیلگارد (Hilgard) شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوههای تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند» تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت «مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد میشوند» تعریف میکنند.
شخصیت (Personality) از ریشه لاتین (Persona) که به معنی «نقاب و ماسک» است گرفته شده است و اشاره به ماسک و نقابی دارد که بازیگران یونان و روم قدیم بر چهره میگذاشتند و این تعبیر تلویحا به این موضوع اشاره دارد که «شخصیت هر فرد ماسکی است که او بر چهره خود میزند تا وجه تمایز (تفاوت) او از دیگران باشد».
شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق میشود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله میتوان این خصلتها را شامل اندیشه ، احساسات ، ادراک شخص از خود ، وجهه نظرها ، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق میشود.
این افراد خیلی بی اراده هستند به این راحتی تسلیم هر بادی میشوند
باز این افراد همیشه پریشان حال و دائم مشکوک هستند بر نفس خویش باور ندارند بعضی اوقات احساس میکنند که مریض هستند اگر پیشکسی غذا بخورند احساس میکنند طرف دارو انداخته تو غذا برای فرد روانی در کل این افراد مبتلا به پارانوئیدی هستند همراه با مانی و بعضی اوقات اینقدر هذیان میگویند از حد و مرز خودش خارج شده و طرفی که دارد به این افراد گوش فرا میدهد خسته میشود و دیگر تحمل شنیدن هذیان چنین افرادی را ندارد که از حد و مرز خودش گذشته است.
این افراد دوست دارند از همه جهت در باره خصوصیات دیگران سئوال کنند و حتئ سئوالهای خیلی خصوصی هم میکنند اما اگر از این افراد سئوال نمودی در باره خصوصیتشان بلافاصله نگران میشوند و عصبانی میشوند احساس میکنند که طرف دارد علیه او جاسوسی میکند لاکن فکر نمیکند که او از طرف سئوال نموده است و طرف هم این حق را دارد عین همین سئوالهای که فرد روانی نموده است از فرد بکند خوب من خودم با چنین افرادی خیلی زیاد برخورد نمود ه ام.
این افراد هرگز صداقت ندارند و نمیتوان به این آسانی به چنین افرادی اعتماد نمود چرا چون این افراد دارای چند چهره ای گوناگون هستند هر لحظه عوض میشوند و نمیتوانند ثابت باشند و بر کلمات خویش ثابت نیستند و قول و قرار ندارند و به خانم شریک زندگیشان همیشه در گمان هستند و این گمانه زنی میتواند به درگیری و جدای برسد البته این افراد خیلی زیاد هستند در جامعه متاسفانه در بین کشورهای دنیا افرادی که از خاورمیانه آمده اند بیشتر به این امراض مبتلا هستند حاضر نیستند کسی از انها انتقاد کند ولی دوست دارند از همه کس انتقاد کنند اگر روزی به اشتباه اینها اشاره کنید شب خوابشان را نمیبرد و خیلی خطرناک است برای فردی که به اشتباه این افراد مریض اشاره نموده است انتقاد نموده است احتمال این میرود به فرد حمله فیزیکی کند فرد مریض و باید اگر چنین چیزی را دیده شد به رواندرمانگر محل زندگیتان گزارش کنید تا شاید به فرد کمک کنند.
این مقاله هنوز تمام نشده است و ادامه دارد
این را در نظر داشته باشید که افرادی که عادت به غیبت کردن پشت سر
دیگران دارند در اصل مریض هستند و این مرض از نوع توهمگرائی و بر اساس اوهامگرائی فرد مریض برای خالی کردن انچه در درونش میباشد دست به هذیانگوئی و بدگوئی پشت سر دیگرانی که به انها حسادت دارد این حسادت میتواند به 5 الی 6 نوع باشد 1 شاید فردی که پشت سرش بدگوئی میکند فرد مریض قدش از او بلند تر باشد و 2 شاید انچه دیگری بلد است او بلد نباشد3 شاید فرد نویسنده باشد و او که پشت سرش بدگوئی میکند توان نوشتن مثل ان فرد نباشد 4 جوانی است شاید هیکل او و زیبائی او نداشته باشد و 5 شاید از نظر زبانی مثل او نباشد و 6 شاید او به راحتی با دیگران دوست بشود و او که مریض است توان آن را نداشته باشد به این آسانی با دیگران دوست بشود.
اما در جمعبندی کلی افرادی که عادت به هذیانگوئی پشت سر دیگران دارند مریض هستند این مرض بر اساس یک غریزه کینه توزانه میباشد که فرد مریض نسبت به پیرامون خودش دارد و این مرض که یکی از ژنها را به خود اختصاص داده است قابل درمان به این آسانی نیست و سالها و ماه ها طول میکشد تا فرد مریض به حالت بهبودی برسد.
autisme
این افراد ی که دست هذیان گوئی میزنند افرادی هستند که از دیر زمان کودکی با مرض اوتیستیکی بزرگ شده اند که یک مرض میباشد که خیلی هم خطرناک میباشد برای کودک.
افراد مبتلا به اوتیستیکی در خیال و رویاهای خود مجذوب هستند و همه چیز بر حسب خیال و رویاهای خویش تحلیل میکنند و همه از دنیای پیرامون خویش مشکوک هستند و این مشکوکی به هذیان گوئی ختم میشود.
اگر دست به تحقیقاتی مفصل و دقیق در باره هذیانگوئی و غیبت کردن افراد پشت سر دیگران و دست به کالبدشکافی بزنیم بخوبی درمیابیم که این از دو زاویه میتوان مورد بررسی قرار داد که هم بر اساس حسادت و تحول این حسادت به یک مرض مزمن و درست شدن یک ژن خاص برای این نوع مرض باعث میشود که این فرد هنگام حرف زدن غیر مسئولانه و غیر طبیعی هر چی از دهنش بر امد بگوید بدون اینکه بداند که دارد شخصیت یک انسان را زیر سئوال میبرد و در عین حال شخصیت خود را زیر سئوال میبرد.
این مرض یک حالت توهم و ذهنی میباشد که بر اثر یک اختلالات دوقطبی و مثل مانی شیدا و اسکیزوائیدی میباشد که فرد را دچار چنین هذیانی میکند.
افرادی که عادت به غیبت گوئی و پشت سر دیگران حرف میزنند آن یک نوع انباشته شده ی از مرض هیستریکی درونی میباشد اگر چنانچه فرد دست به چنین کاری نزند فشار این هذیان دوچندان بشود و باعث بروز یک درگیری در بین خانواده خود بشود و احتمال قتل هم در کار خواهند بود این افراد توهمگرا هستند خیال میکنند همه دارند پشت سرشان بدگوئی میکنند و دارند برای او برنامه ریزی میکنند تا بکشند و دارند یک برنامه برایش میریزند که از بینش به برند ولی چنین نیست این تخیلی است باطل و دور از راستی و حقیقیت ندارد و بر اثر فشارهای درونی و مرض روانی روانپویشی این فرد چون در عین حال مبتلا به توهمگرائی و پارانوئیدی است برای خودش دست به درست نمودن چنین تخیلی میزند و خود را بالا میبرد و خیلی چیزهای نادرست و هرگز انجام نشده را میگوئید و بیان میکند.
انسانهای که دارای شخصیت دوگانه هستند و در تصمیمگیری مشکل دارند با یک حرف ساده به این سادگی عوض میشوند و به حرف هر کسی به این آسانی باور میکنند و ریزبین و تیز بین نیستند همه چیز بر اساس تخیلهای آمیخته اسکیزوئیدی و پارانوئیدی مورد بررسی قرار میدهند و هیچ فکر نمیکنند هر لحظه و هر ساعت میتوانند عوض بشوند این افراد در زمان بچگی هم مورد عمل فیزیکی قرار گرفته اند و شاید توسط والدین خویش کتک کاری شده باشند این عوارض همان درد و رنجهای زمان کودکی میباشد که امروز این افراد را وادار میکند تا دست به هذیان گوئی غیر منطقی و غیر واقعی بزنند و بر اساس و حسب تخیلهای روانی خویش اتهامهای واهی و دور از راستی برای دیگران درست میکنند اما وقتیکه به تیه قضیه بروید این افراد مریض هستند و همین مشکوک بودن از عمل و توان دیگران مریض بودن فرد را تائید میکند.
تعاریف مختلفی از شخصیت ارائه شده است که هر یک بر وجهی از شخصیت تأکید کردهاند. هیلگارد (Hilgard) شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوههای تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند» تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت «مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد میشوند» تعریف میکنند.
شخصیت (Personality) از ریشه لاتین (Persona) که به معنی «نقاب و ماسک» است گرفته شده است و اشاره به ماسک و نقابی دارد که بازیگران یونان و روم قدیم بر چهره میگذاشتند و این تعبیر تلویحا به این موضوع اشاره دارد که «شخصیت هر فرد ماسکی است که او بر چهره خود میزند تا وجه تمایز (تفاوت) او از دیگران باشد».
شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق میشود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله میتوان این خصلتها را شامل اندیشه ، احساسات ، ادراک شخص از خود ، وجهه نظرها ، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق میشود.
این افراد خیلی بی اراده هستند به این راحتی تسلیم هر بادی میشوند
باز این افراد همیشه پریشان حال و دائم مشکوک هستند بر نفس خویش باور ندارند بعضی اوقات احساس میکنند که مریض هستند اگر پیشکسی غذا بخورند احساس میکنند طرف دارو انداخته تو غذا برای فرد روانی در کل این افراد مبتلا به پارانوئیدی هستند همراه با مانی و بعضی اوقات اینقدر هذیان میگویند از حد و مرز خودش خارج شده و طرفی که دارد به این افراد گوش فرا میدهد خسته میشود و دیگر تحمل شنیدن هذیان چنین افرادی را ندارد که از حد و مرز خودش گذشته است.
این افراد دوست دارند از همه جهت در باره خصوصیات دیگران سئوال کنند و حتئ سئوالهای خیلی خصوصی هم میکنند اما اگر از این افراد سئوال نمودی در باره خصوصیتشان بلافاصله نگران میشوند و عصبانی میشوند احساس میکنند که طرف دارد علیه او جاسوسی میکند لاکن فکر نمیکند که او از طرف سئوال نموده است و طرف هم این حق را دارد عین همین سئوالهای که فرد روانی نموده است از فرد بکند خوب من خودم با چنین افرادی خیلی زیاد برخورد نمود ه ام.
این افراد هرگز صداقت ندارند و نمیتوان به این آسانی به چنین افرادی اعتماد نمود چرا چون این افراد دارای چند چهره ای گوناگون هستند هر لحظه عوض میشوند و نمیتوانند ثابت باشند و بر کلمات خویش ثابت نیستند و قول و قرار ندارند و به خانم شریک زندگیشان همیشه در گمان هستند و این گمانه زنی میتواند به درگیری و جدای برسد البته این افراد خیلی زیاد هستند در جامعه متاسفانه در بین کشورهای دنیا افرادی که از خاورمیانه آمده اند بیشتر به این امراض مبتلا هستند حاضر نیستند کسی از انها انتقاد کند ولی دوست دارند از همه کس انتقاد کنند اگر روزی به اشتباه اینها اشاره کنید شب خوابشان را نمیبرد و خیلی خطرناک است برای فردی که به اشتباه این افراد مریض اشاره نموده است انتقاد نموده است احتمال این میرود به فرد حمله فیزیکی کند فرد مریض و باید اگر چنین چیزی را دیده شد به رواندرمانگر محل زندگیتان گزارش کنید تا شاید به فرد کمک کنند.
این مقاله هنوز تمام نشده است و ادامه دارد
--ساموئیل کرماشانی
-------------------------------------------------
تعصبات کور آخرش به حالت حاد جنون کشیده میشود به این سبب اسلامیستهای افراطی هم به جنون نهایی رسیده و دست به خودکشی میزنند
آخوندها هم به این نوع جنون حاد مبتلا هستند این نوع جنون از یک حسادت بیمارگونه نسبت به زن و در عین حال ایمان در شک بودن به مذهب و یا مکتبی
آخوندها هم به این نوع جنون حاد مبتلا هستند این نوع جنون از یک حسادت بیمارگونه نسبت به زن و در عین حال ایمان در شک بودن به مذهب و یا مکتبی
اختلال خلقی- عاطفی
این راهنما شناختی پایهای از افسردگی را بزبان عمومی توضیح میدهد.
اختلال افسردگی چیست؟
هر آدمی، اگر در واقعیت زندگی کند، انتظار آنرا ندارد که همواره شاد و سرحال باشند. بدیهی است که هر آدمی در طول زندگی، غم و دلتنگی و اندوه را کم و یا زیاد تجربه كرده و همواره نیز تجربه خواهد کرد. مشکلات زندگی و پیشامدهای ناخواسته تمامی ندارند. غم و اندوه عکسالعملی طبیعی هستند که بدنبال یك پیشآمد غمانگیز خود به خود شکل میگیرند، مانند زمانی که فردی یکی از نزدیکان خود را از دست میدهد، یا زمانی که دارایی و شغل خود را از دست میدهد و یا در جریان تغییراتی قرار میگیرد و سلامتیاش بهخطر میافتد. بدنبال چنین پیشآمدهایی میتوان در رفتار و احساسات فرد بعضی از علائم ( و یا نشانگاههای) اختلال افسردگی را دید. در صدر تمام این نشانگاهها «خلق غمگین» قرار دارد، ولی هنوز نمیتوان به بر این حالت اختلال افسردگی و یا افسردگی بالینی نام نهاد. معمولا این نوع عکسالعملها هر چقدر هم شدید باشند با از بین رفتن دلایل آنها رفتهرفته برطرف میشوند و رفتار و احساسات فرد دوباره به حالات عادی خود بر میگردند. پس هر نوع غم و اندوه و دلمردهگی مساوی اختلال افسردگی نیست. افسردگی بعنوان یک اختلال روانی شامل مجموعهای از نشانگاههایی است که وقتی تعدادی از آنها بههمراه هم و بیشاز چند هفته ادامه داشته باشند نشاندهنده اختلال افسردگی هستند و نیاز به کمک تخصصی دارند.
افرادی در معرض خطر ابتلا به اختلال افسردگی قرار دارند که از یک طرف با تنشهای (استرسهای) کشداری روبرو هستند (مثلا بخاطر اختلافات شدید و پایانناپذیر خانوادگی) و یا در معرض تنشهای شدید و آنی قرار میگیرند (مثل از دست دادن یکی از عزیزان) و از طرف دیگر برای روبرو شدن با آن فشارها نظام باورهای آنها یا کلا از واقعیت بدور است و یا واقعیت را بشکل یک بعدی، عمومی، غیر واضح و سراسر منفی و تغییرناپذیر تلقی میکنند.
شکل 1): رابطه افسردگی با پیشآمدها و فشارهای زندگی
نشانگاهها و یا علائم افسردگی
فردی كه دچار اختلال افسردگی میشود، بیشتر اوقات احساس غمگینی میكند و اغلب به گریه میافتد. در روابط و کارهای مختلف احساس گناه عذابش میدهد و معتقد است كه در حق دیگران و یا در حق خودش كوتاهی کرده و یا میكند. فرد افسرده بیش از حد معمول تحریك پذیر میشود و احساس اضطراب و تنش درونی میكند. دچار مشكلاتی در رابطه با میزان و کیفیت خواب و خوراك و تمركز هواس میشود. توان وانرژیاش كاهش مییابد و احساس خستگی مفرط میکند. از انجام کارهای روزمره اصلا لذت نمیبرد و بسختی میتواند تصمیمی را که میگیرد عملی کند. افكاری چون بیزاری از زندگی و ناامیدی نسبت به آینده دارد و آرزوی مرگ و گاه افكار خودكشی دارد (تقریبا 15% از افراد افسرده با اقدام به خودكشی جان خود را از دست میدهند). تغییرات شدید خلق و خوی که هفتهها ادامه مییابد و باعث پرخاشگری و تحریکپذیری و یا سر در لاک خود فرو بردن میشوند به همراه این احساس که گویا همه با رفتار و نگاهشان وی را میآزارند در برخی از افراد افسرده بشدت نمایان است.
علائم و یا نشانگاههای اختلال افسردگی به چند گروه تقسیم میشوند (شکل 2): جسمی، رفتاری، احساسی و افکاری. از جایی که علائم هر گروه وابستگی شدیدی به علائم گروههای دیگر دارند پایدار ماندن افسردگی وابسته به شکل ارتباطی است که هر کدام این علائم در طی زمان زیادی با یکدیگر برقرار کردهاند. به این معنا اولین اصل برای تشخیص اختلال افسردگی وجود تعداد مشخصی از این علائم در هر گروه و در طی زمانی بیشاز چند هفته است.
نکتهای که در بالای سر نشانگاههای افسردگی (شکل 2) بشدت توجه را جلب میکند، قوی بودن باورهایی است که مانند چتر سایه خود را بر تمام این سیستم انداختهاست. درحالی که فرد افسرده از حالات خود در رنج است و آرزوی تغییر این حالات را دارد ولی با توان زیادی نیز اعتقاد به این دارد که افسردگی «از کنترل وی خارج است» و «تغییرپذیر نیست». از اینرو معتقد است که تغییر این علائم در اختیار و توان وی نیست، ابتدا باید چیزهای دیگر تغییر کنند تا وی دیگر افسرده نباشند. هر چه این باورها در وی قوی تر میشوند به پابرجا ماندن افسردگی کمک میکنند.
علائم افسردگی میتوانند بصورت دورهای ظاهر شوند. به اینصورت که این علائم پس از مدت کوتاهی خودبخود رفع شده و پس از زمان کوتاهی دوباره ظاهر شوند؛ که در این حال به این نوع افسردگی «اختلال افسردگی ادواری» میگوییم. این نوع افسردگی را میتوان به خالی و پرشدن باتریهای قابل شارژ تشبیه کرد.
در موارد دیگر علائم افسردگی میتوانند بطور دائم وجود داشته باشند که البته در این صورت در اکثر مواقع شدت افسردگی به شکلی خفیف ادامه دارد و نتیجتا کیفیت زندگی را مدام تحت شعاع خود قرار میدهد، بصورتی که فرد تصور میکند این علائم جزو ثابت شخصیت او هستند؛ در این حال آنرا بعنوان «اختلال افسردگی فراگیر» میشناسیم. طبیعی است که وجود این اختلال بر کیفیت زندگی و روابط فرد اثر دائمی میگذارد و این افراد بخصوص از زاویه روابط خود با دیگران بشدت در فشار و محدودیت قرار دارند، چون قادر به ادامه و پرورش تماسهاى اجتماعی خود نیستند، کمتر دوست دارند و روابط آنها با دیگران بسیار سطحی است. این افراد معمولا از «کمبود مهارتهای ارتباط بین فردی» بسیار رنج میبرند و ممکن است توانایی ادامه کارهای روزانه و یا ادامه شغل و تحصیل را نیز از دست بدهند. بصورتی که اکثرا این افراد رمق تمرکز ندارند و توان یادگیری در آنها بشدت ضعیف است. یا اینکه در برخی موارد حتی توان رعایت بهداشت شخصی خود را نیز ندارند. به تفریح و پرداختن به کارهایی که میتوانند برای آنها کمک بزرگی باشند علاقه نشان نمیدهند و کلا منفیباف و بیحوصله میشوند.
در بعضی موارد ممکن است یک نوع بیماری جسمی زمینهساز افسردگی باشد. در این نوع افسردگیها برای مثال بدکاری غده تیرویید نقش مهمی را دارد. به این صورت که بخاطر کارکرد پایین غده تیروئید، بدن به اندازه کافی هورمون «تیروکسین» تولید نمیکند و در نتیجه کار سوخت و ساز مواد در بدن بدرستی صورت نمیگیرد. بدنبال این اختلال هورمونی نوعی احساس دلمردگی، غم و بیرمقی شکل میگیرد. اگر بدکاری تیروئید ادامه بیابد در درازمدت تولید «افسردگی هورمونی» میکند که تمیز دادن آن از افسردگیهای دیگر بسیار سخت خواهد بود چرا که علائم آن کاملا مانند اختلال افسردگی است. به این دلیل قبل از هر نوع رواندرمانی ابتدا باید آزمایشات جسمی صورت بگیرد تا از وجود یا عدم وجود زمینهسازهای جسمی افسردگی کاملا اطلاع حاصل شود.
در موارد دیگری بیماریهای عفونی پشت سرهم نیز میتوانند باعث افسردگی شوند، چرا که در اثر وجود مداوم بیماریهای عفونی سیستم ایمنی بدن بسیار ضعیف میشود و احساس کوفتگی، بیرمقی و غم را بدنبال میآورد. اگر در پی این حالات، فرد از دستزدن به کارهای لازم زندگی پرهیز کند، خود را از روابط روزمره کنار بکشد در نتیجه پسخوراندهای مثبت و ممکن زندگی را رفته رفته از دست میدهد و کم کم بدنبال این رفتارهای افسرده، افکار افسرده نیز به سراغش میآیند.
افسردگی بسیار شایع است
تحقیقات سازمان بهداشت جهانی نشان میدهند که تقریبا 5 ٪ از کل انسانهای کره زمین در طول عمر خود حداقل یک دوره افسردگی را تجربه میکنند. میزان مراجعه به مراکز درمانی و مطبهای خصوصی بخاطر افسردگی رقمی حدود 60 الی 75٪ کل اختلالات روانی را تشکیل میدهد که در این میان آمار مراجعه کنندهگان زن 26٪ و مرد 12٪ از کل مراجعین برآورد شدهاست. همچنین برآورد شدهاست که 3-2٪ از مردها و 7-4٪ از زنها در کل جمعیت دنیا مبتلا به اختلال افسردگی هستند. در همین راستا آمارهای سازمان جهانی بهداشت نشان میدهند که از هر ده نفر بیماری که به پزشک عمومی مراجعه میکند حداقل 2 نفر مبتلا به اختلال افسردگی هستند ولی متاسفانه بسیاری از پزشکان عمومی هنوز توان تشخیص به موقع افسردگی را در مراجعین خود ندارند و آنها را بسیار دیر و پس از سالها اقدامات دارویی بیاثر به رواندرمانی تشویق میکنند. علیرغم آنکه در طی چند سال گذشته بخاطر وسایل ارتباط جمعی حساسیت اجتماعی برای قبول افسردگی بعنوان یک «بیماری» تقویت شدهاست ولی هنوز بسیاری از مردم بخاطر احساس شرم و برداشت نادرست از اختلالات روانی سالها با این اختلال میسازند و تنها با توداری و تحمل، فشار آنرا تحمل میکنند...
برای مطالعه بیشتر به جزوه افسردگی مراجعه کنید
این راهنما شناختی پایهای از افسردگی را بزبان عمومی توضیح میدهد.
اختلال افسردگی چیست؟
هر آدمی، اگر در واقعیت زندگی کند، انتظار آنرا ندارد که همواره شاد و سرحال باشند. بدیهی است که هر آدمی در طول زندگی، غم و دلتنگی و اندوه را کم و یا زیاد تجربه كرده و همواره نیز تجربه خواهد کرد. مشکلات زندگی و پیشامدهای ناخواسته تمامی ندارند. غم و اندوه عکسالعملی طبیعی هستند که بدنبال یك پیشآمد غمانگیز خود به خود شکل میگیرند، مانند زمانی که فردی یکی از نزدیکان خود را از دست میدهد، یا زمانی که دارایی و شغل خود را از دست میدهد و یا در جریان تغییراتی قرار میگیرد و سلامتیاش بهخطر میافتد. بدنبال چنین پیشآمدهایی میتوان در رفتار و احساسات فرد بعضی از علائم ( و یا نشانگاههای) اختلال افسردگی را دید. در صدر تمام این نشانگاهها «خلق غمگین» قرار دارد، ولی هنوز نمیتوان به بر این حالت اختلال افسردگی و یا افسردگی بالینی نام نهاد. معمولا این نوع عکسالعملها هر چقدر هم شدید باشند با از بین رفتن دلایل آنها رفتهرفته برطرف میشوند و رفتار و احساسات فرد دوباره به حالات عادی خود بر میگردند. پس هر نوع غم و اندوه و دلمردهگی مساوی اختلال افسردگی نیست. افسردگی بعنوان یک اختلال روانی شامل مجموعهای از نشانگاههایی است که وقتی تعدادی از آنها بههمراه هم و بیشاز چند هفته ادامه داشته باشند نشاندهنده اختلال افسردگی هستند و نیاز به کمک تخصصی دارند.
افرادی در معرض خطر ابتلا به اختلال افسردگی قرار دارند که از یک طرف با تنشهای (استرسهای) کشداری روبرو هستند (مثلا بخاطر اختلافات شدید و پایانناپذیر خانوادگی) و یا در معرض تنشهای شدید و آنی قرار میگیرند (مثل از دست دادن یکی از عزیزان) و از طرف دیگر برای روبرو شدن با آن فشارها نظام باورهای آنها یا کلا از واقعیت بدور است و یا واقعیت را بشکل یک بعدی، عمومی، غیر واضح و سراسر منفی و تغییرناپذیر تلقی میکنند.
شکل 1): رابطه افسردگی با پیشآمدها و فشارهای زندگی
نشانگاهها و یا علائم افسردگی
فردی كه دچار اختلال افسردگی میشود، بیشتر اوقات احساس غمگینی میكند و اغلب به گریه میافتد. در روابط و کارهای مختلف احساس گناه عذابش میدهد و معتقد است كه در حق دیگران و یا در حق خودش كوتاهی کرده و یا میكند. فرد افسرده بیش از حد معمول تحریك پذیر میشود و احساس اضطراب و تنش درونی میكند. دچار مشكلاتی در رابطه با میزان و کیفیت خواب و خوراك و تمركز هواس میشود. توان وانرژیاش كاهش مییابد و احساس خستگی مفرط میکند. از انجام کارهای روزمره اصلا لذت نمیبرد و بسختی میتواند تصمیمی را که میگیرد عملی کند. افكاری چون بیزاری از زندگی و ناامیدی نسبت به آینده دارد و آرزوی مرگ و گاه افكار خودكشی دارد (تقریبا 15% از افراد افسرده با اقدام به خودكشی جان خود را از دست میدهند). تغییرات شدید خلق و خوی که هفتهها ادامه مییابد و باعث پرخاشگری و تحریکپذیری و یا سر در لاک خود فرو بردن میشوند به همراه این احساس که گویا همه با رفتار و نگاهشان وی را میآزارند در برخی از افراد افسرده بشدت نمایان است.
علائم و یا نشانگاههای اختلال افسردگی به چند گروه تقسیم میشوند (شکل 2): جسمی، رفتاری، احساسی و افکاری. از جایی که علائم هر گروه وابستگی شدیدی به علائم گروههای دیگر دارند پایدار ماندن افسردگی وابسته به شکل ارتباطی است که هر کدام این علائم در طی زمان زیادی با یکدیگر برقرار کردهاند. به این معنا اولین اصل برای تشخیص اختلال افسردگی وجود تعداد مشخصی از این علائم در هر گروه و در طی زمانی بیشاز چند هفته است.
نکتهای که در بالای سر نشانگاههای افسردگی (شکل 2) بشدت توجه را جلب میکند، قوی بودن باورهایی است که مانند چتر سایه خود را بر تمام این سیستم انداختهاست. درحالی که فرد افسرده از حالات خود در رنج است و آرزوی تغییر این حالات را دارد ولی با توان زیادی نیز اعتقاد به این دارد که افسردگی «از کنترل وی خارج است» و «تغییرپذیر نیست». از اینرو معتقد است که تغییر این علائم در اختیار و توان وی نیست، ابتدا باید چیزهای دیگر تغییر کنند تا وی دیگر افسرده نباشند. هر چه این باورها در وی قوی تر میشوند به پابرجا ماندن افسردگی کمک میکنند.
علائم افسردگی میتوانند بصورت دورهای ظاهر شوند. به اینصورت که این علائم پس از مدت کوتاهی خودبخود رفع شده و پس از زمان کوتاهی دوباره ظاهر شوند؛ که در این حال به این نوع افسردگی «اختلال افسردگی ادواری» میگوییم. این نوع افسردگی را میتوان به خالی و پرشدن باتریهای قابل شارژ تشبیه کرد.
در موارد دیگر علائم افسردگی میتوانند بطور دائم وجود داشته باشند که البته در این صورت در اکثر مواقع شدت افسردگی به شکلی خفیف ادامه دارد و نتیجتا کیفیت زندگی را مدام تحت شعاع خود قرار میدهد، بصورتی که فرد تصور میکند این علائم جزو ثابت شخصیت او هستند؛ در این حال آنرا بعنوان «اختلال افسردگی فراگیر» میشناسیم. طبیعی است که وجود این اختلال بر کیفیت زندگی و روابط فرد اثر دائمی میگذارد و این افراد بخصوص از زاویه روابط خود با دیگران بشدت در فشار و محدودیت قرار دارند، چون قادر به ادامه و پرورش تماسهاى اجتماعی خود نیستند، کمتر دوست دارند و روابط آنها با دیگران بسیار سطحی است. این افراد معمولا از «کمبود مهارتهای ارتباط بین فردی» بسیار رنج میبرند و ممکن است توانایی ادامه کارهای روزانه و یا ادامه شغل و تحصیل را نیز از دست بدهند. بصورتی که اکثرا این افراد رمق تمرکز ندارند و توان یادگیری در آنها بشدت ضعیف است. یا اینکه در برخی موارد حتی توان رعایت بهداشت شخصی خود را نیز ندارند. به تفریح و پرداختن به کارهایی که میتوانند برای آنها کمک بزرگی باشند علاقه نشان نمیدهند و کلا منفیباف و بیحوصله میشوند.
در بعضی موارد ممکن است یک نوع بیماری جسمی زمینهساز افسردگی باشد. در این نوع افسردگیها برای مثال بدکاری غده تیرویید نقش مهمی را دارد. به این صورت که بخاطر کارکرد پایین غده تیروئید، بدن به اندازه کافی هورمون «تیروکسین» تولید نمیکند و در نتیجه کار سوخت و ساز مواد در بدن بدرستی صورت نمیگیرد. بدنبال این اختلال هورمونی نوعی احساس دلمردگی، غم و بیرمقی شکل میگیرد. اگر بدکاری تیروئید ادامه بیابد در درازمدت تولید «افسردگی هورمونی» میکند که تمیز دادن آن از افسردگیهای دیگر بسیار سخت خواهد بود چرا که علائم آن کاملا مانند اختلال افسردگی است. به این دلیل قبل از هر نوع رواندرمانی ابتدا باید آزمایشات جسمی صورت بگیرد تا از وجود یا عدم وجود زمینهسازهای جسمی افسردگی کاملا اطلاع حاصل شود.
در موارد دیگری بیماریهای عفونی پشت سرهم نیز میتوانند باعث افسردگی شوند، چرا که در اثر وجود مداوم بیماریهای عفونی سیستم ایمنی بدن بسیار ضعیف میشود و احساس کوفتگی، بیرمقی و غم را بدنبال میآورد. اگر در پی این حالات، فرد از دستزدن به کارهای لازم زندگی پرهیز کند، خود را از روابط روزمره کنار بکشد در نتیجه پسخوراندهای مثبت و ممکن زندگی را رفته رفته از دست میدهد و کم کم بدنبال این رفتارهای افسرده، افکار افسرده نیز به سراغش میآیند.
افسردگی بسیار شایع است
تحقیقات سازمان بهداشت جهانی نشان میدهند که تقریبا 5 ٪ از کل انسانهای کره زمین در طول عمر خود حداقل یک دوره افسردگی را تجربه میکنند. میزان مراجعه به مراکز درمانی و مطبهای خصوصی بخاطر افسردگی رقمی حدود 60 الی 75٪ کل اختلالات روانی را تشکیل میدهد که در این میان آمار مراجعه کنندهگان زن 26٪ و مرد 12٪ از کل مراجعین برآورد شدهاست. همچنین برآورد شدهاست که 3-2٪ از مردها و 7-4٪ از زنها در کل جمعیت دنیا مبتلا به اختلال افسردگی هستند. در همین راستا آمارهای سازمان جهانی بهداشت نشان میدهند که از هر ده نفر بیماری که به پزشک عمومی مراجعه میکند حداقل 2 نفر مبتلا به اختلال افسردگی هستند ولی متاسفانه بسیاری از پزشکان عمومی هنوز توان تشخیص به موقع افسردگی را در مراجعین خود ندارند و آنها را بسیار دیر و پس از سالها اقدامات دارویی بیاثر به رواندرمانی تشویق میکنند. علیرغم آنکه در طی چند سال گذشته بخاطر وسایل ارتباط جمعی حساسیت اجتماعی برای قبول افسردگی بعنوان یک «بیماری» تقویت شدهاست ولی هنوز بسیاری از مردم بخاطر احساس شرم و برداشت نادرست از اختلالات روانی سالها با این اختلال میسازند و تنها با توداری و تحمل، فشار آنرا تحمل میکنند...
برای مطالعه بیشتر به جزوه افسردگی مراجعه کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر