در جامعه امروزی که پر از اجحاف و توهین است و با روز روشن از بچه ها سؤاستفاده میکنند از کار کشیدن گرفته تا کارهای نا درست و غییر انسانی و سؤاستفادهای جنسی آنهم بخاطر فقر نداری بدبختی در جامعه و خشونت مادران و پدران علیه یکدیگر جلو چشم بچه ها همه اینها بر روح و روان کودکان تاثیر گذار هستند.
اگر یک بچه بیاید و به پدر و مادرش بگویید یک فرد اینطور به من گفت و یا به من توهین کرد با جوابی کوبنده و توهین آمیز روبرو میشود بچه پدر ولش کن بچه است دروغ میگویید مادر هم همچون پدر چنین جوابی میدهد به بچه اما ما یک مثال داریم آن هم این است هر کسی که دروغگو باشد خیال میکند همه مثل او میباشند و دروغگو هستند. این خودش یک نوع سرکوب در عین حال و باز میتوان گفت این یک نوع آموزش دروغ است به بچه یاد میدهند و اما در این فکر نیستند که بچه هرگز نمیداند دروغ یعنی چی و شاید در آن هنگام بچه دچار سرخوردگی بشود برای اینکه هیچ کس به ویی اعتماد ندارد. بلی بچه ای که هرگز نمیداند دروغ یعنی چه ویی را به دروغگو متهم میکنند و او را با روز روشن سرکوب میکنند آن هم سرکوب روحی و روانی از سوی مادران و پدران نادان.
اگر یک بچه بیاید و به پدر و مادرش بگویید یک فرد اینطور به من گفت و یا به من توهین کرد با جوابی کوبنده و توهین آمیز روبرو میشود بچه پدر ولش کن بچه است دروغ میگویید مادر هم همچون پدر چنین جوابی میدهد به بچه اما ما یک مثال داریم آن هم این است هر کسی که دروغگو باشد خیال میکند همه مثل او میباشند و دروغگو هستند. این خودش یک نوع سرکوب در عین حال و باز میتوان گفت این یک نوع آموزش دروغ است به بچه یاد میدهند و اما در این فکر نیستند که بچه هرگز نمیداند دروغ یعنی چی و شاید در آن هنگام بچه دچار سرخوردگی بشود برای اینکه هیچ کس به ویی اعتماد ندارد. بلی بچه ای که هرگز نمیداند دروغ یعنی چه ویی را به دروغگو متهم میکنند و او را با روز روشن سرکوب میکنند آن هم سرکوب روحی و روانی از سوی مادران و پدران نادان.
برای مثال من خودم بارها شنیده ام که پدران قسم خورده اند که اگر بچه اشان به فلان جا برود ویی را میکشند اما بچه به فلان جا رفت و برگشت شاید بچه در آن هنگام در او ترس و وحشت ایجاد بشود اما بعدأ برای ویی روشن میشود که این همه دروغ بود که پدرش به ویی گفت ویا ویی را تهدید به قتل نمود اگر چنین کاری را بکند او را بکشد و یا به جای که باب دل پدر نیست برود . و یا اگر بچه ها به خاطر کنجکاوی از پدر و یا مادر سئوالی کنند در مورد چیزی با جوابی وارونه و غییر واقعی روبرو میشوند بچه ها آن هم غییر جدی و دوم با بچه ها صادق نیستند همین خودش باعث درهم شکستن شخصیت بچه میشود.
دروغ با بچه.
برای مثال پدران و مادران به بچه میگویند ما این کار را بر سر شما خواهیم آورد اگر به حرف ما گوش نکنید اما بعد برای بچه روشن میشود که همش دروغ است شاید اولش یک کم ترس و وحشت در او ایجاد بشود اما بعدأ زمانی که فهمید که این دروغ است او هم یاد میگیرد با همان میزان با بچه اش همان برخوردی کند که پدر و مادر با وی کرده بودند. خود این مسائل حالت ارثی پیدا میکند از والدین به فرزندانشان منتقل میکنند دروغهای خویش را.همین برخوردها باعث میشود که بچه بهانه جو و پرخاشگر به بار آیید.
کتک زدن بچه ها از سوی مادران و پدران جنگ و دعوا ی لفظی میان والدین در جلو چشم بچه ها خودش بزرگترین خطر است برای آینده بچه بر روح و روان او تاثیر مخربی خواهد داشت.
بچه های خیابانی که برای یک نان خشک هزار ویک بار تمنا میکنند شاید آقای یا انسانی دلسوز برای آنها یک نان بخرد و یا به آنها پول ناچیزی بدهد خوب آینده اینها چه خواهد شد و بکجا خواهد رسید؟ به این سئوال باید پاسخ بدهید.
چرا بچه های فقر زده از بچه های ثرتمندان با تجربه ترند؟
جواب برای اینکه بچه ی یک ثروتمند فقط لزت زندگی را امتحان نموده است هرگز خود را گرسنه ندیده است و باز هرگز خود را محتاج ندیده است و تلخی زندگی را ندیده است و باز یک بچه ثروتمند خلاقیت و توان یک بچه فقر زده را ندارد چرا چون او هرگز به خیابانها نمیرود و از اجتماع بی اطلاع است بین سیاه و سفید در عمل ندیده است اما یک بچه فقر زده همه اینها را امتحان نموده است با افراد گوناگون حرف زده است بخاطر نداری و بدبختی دائم در خیابانها است و دنبال یک لغمه نان است و میتوان گفت بچه فقر زده هم تلخی را دیده است و هم خوشی را برای یک بچه فقر زده هنگامی که شکمش سیر بشه خوشی است برای او
برخورد نادرست والدین با کودکان دروغ گفتن و دروغ یاد دادن به کودکان توسط والدین نباید اینکار را انجام بدهند والدین باید دائم برای یاد گرفتن با روانشناس خانواده ملاقات کنند تا یاد بگیرند که خوب با بچه اشان برخورد کنند. حال سر گذشت یک خانم که بتازگی از شوهرش جدا شده است و من با ویی ملاقات نمودم و برای من اینطور توضیح داد. حال در باره طلاق و عوارض آن در بچه ها.
سؤال: بعد ازچهارده سال زندگی زناشوئی و با داشتن 3فرزند و11و8 و 5 ساله شوهرم روزی به من گفت که دیگر برای آمدن خانه هیجان ندارد، سپس ایرادگیری از من و طرز حرف زدنم شروع شد. دیری نگذشت که احساس کردم مرا با کسی مقایسه می کند . شجاعانه از او سؤال کردم که پای زن دیگری در کار است؟ محکم ولی ریاکارانه گفت که من دیوانه شده ام ، دوستی کمک کرد و بالاخره طرف مربوطه را که یکی از همکاران شوهرم بود شناسائی کردم. باز با خود گفتم که به خاطر دل شکسته ام آشیانه بچه ها را نپاشم و به او فرصت دومی دادم. چند هفته ای که گذشت گفت من به خاطر بچه ها نمی توانم خود را زنده بگور کنم. من در این خانه شاد نیستم و مسئولیت شغلی من آنقدر سنگین است که باید از زندگی خانوادگی ام خیلی راضی باشم تا از عهده این مسؤلیت بر آیم. دیگر حرفی برای گفتن نبود. چند روز بعد اقدام به طلاق کردیم و یک ماه مثل دو بیگانه زیر یک سقف بودیم و بالاخره به آغوش شادی رفت و من ماندم و بچه ها و سؤالات بی پایان آنها.
سؤال: بعد ازچهارده سال زندگی زناشوئی و با داشتن 3فرزند و11و8 و 5 ساله شوهرم روزی به من گفت که دیگر برای آمدن خانه هیجان ندارد، سپس ایرادگیری از من و طرز حرف زدنم شروع شد. دیری نگذشت که احساس کردم مرا با کسی مقایسه می کند . شجاعانه از او سؤال کردم که پای زن دیگری در کار است؟ محکم ولی ریاکارانه گفت که من دیوانه شده ام ، دوستی کمک کرد و بالاخره طرف مربوطه را که یکی از همکاران شوهرم بود شناسائی کردم. باز با خود گفتم که به خاطر دل شکسته ام آشیانه بچه ها را نپاشم و به او فرصت دومی دادم. چند هفته ای که گذشت گفت من به خاطر بچه ها نمی توانم خود را زنده بگور کنم. من در این خانه شاد نیستم و مسئولیت شغلی من آنقدر سنگین است که باید از زندگی خانوادگی ام خیلی راضی باشم تا از عهده این مسؤلیت بر آیم. دیگر حرفی برای گفتن نبود. چند روز بعد اقدام به طلاق کردیم و یک ماه مثل دو بیگانه زیر یک سقف بودیم و بالاخره به آغوش شادی رفت و من ماندم و بچه ها و سؤالات بی پایان آنها.
روزی ازاو خواستم که با هم به روانشناسی مراجعه کنیم و یاد بگیریم که با بچه ها چگونه رفتاری داشته باشیم که کمتر آسیب ببینند.
به این کار هم حاضر نشد و گفت من خودم می دانم به بچه ها چه بگویم.
روزی مشغول مرتب کردن کمد پسر پنج ساله ام بودم که پسر11ساله ام بی مقدمه پرسید مامان چرا تو فقط کار می کنی و سکسی نیستی؟ ابتدا فکر کردم که گوشم اشتباه شنید ولی بعد در توضیحی که داد متوجه شدم که پدرش به او گفته علت جدائی ما این بود که من«سکسی» نبودم. ترا به خدا با همان صراحت و صداقتی که در شما سراغ دارم به من پاسخ بدهید که در طلاق با بچه ها چه باید کرد؟
پاسخ: اولاً من بسیار متأثرم که همسر شما به توصیه شما برای یاری گرفتن از یک متخصص در مورد گفتگو با فرزندانتان عمل نکردند و بر عکس شخصاً با فرزند 11 ساله شان آنگونه گفتگوئی را داشتند که منجر به آن سؤال بسیار بسیار نامناسب و نامتناسب برای یک پسر بچه 11 ساله با شما شد. ولی چه باید کردما بزرگسالان کودک روان بسیار داریم، که نقش والدینی خودشان را جدی نمی گیرند. بگذارید در پاسخ شما یک بررسی عمومی را که می تواند برای دیگران نیز مفید باشد ارائه کنم. حتماً شما هم پاسختان را دریافت خواهیدکرد.
طلاق بر روی کودکان اثر بسیار بدی دارد. بر احساس امنیت، بر احساس اعتماد ، بر احساس تداوم، و در بسیاری از موارد خود دوستی آنها اثر منفی می گذارد. ولی میزان این اثر منفی علاوه بر خود طلاق به پدیده های همراه با طلاق نسبت بسیار آشکاری دارد. اینکه مادر و پدر با هم و به هنگام طلاق چه می کنند؟ با بچه ها چگونه بر خورد می کنند و به آنها چه می گویند؟ پس از طلاق رفتارشان با یکدیگر چگونه است و شرایط زندگی برای هر کدام به چه صورت در می آید. همه عوامل فوق طلاق را برای کودکان آسان تر و یا بسیار دشوار می کند.
دکتر خانـم روانشناس متخصص امور طلاق و بچه های طلاق که نمونه از بسیار...ششها از سی سال با خانواده های طلاق کار کرده در کتابی به نام «بخاطر بچه ها» که در سال 2005به چاپ رسیده است چنین توصیه می نماید. که اولاً عوارض طلاق در سنین مختلف کودکان، متفاوت است و این تقسیم بندی ساده را من از آن کتاب برای خواننده سایت خودم خلاصه می کنم.
طلاق و کودکان نوزاد تا سه ساله:
بزرگترین چالش رشد و تحول این دوران برای کودکان مسئله اعتماد یا عدم اعتماد است. و اعتماد از طریق یک دلبندی و دلبستگی امن با پدر و مادر و از طریق گرفتن توجه از این دو موجود مهم در زندگی خودشان به دست می آورند.
طلاق با کودکان نوزاد تا سه ساله احساس اعتماد و دلبستگی را آسیب می زند و کودک احساس فقدان و از دست رفتگی پیدا می کنند، بهانه جوئی ، خشم و عصبانیت، اختلالات خواب، افسردگی و انزوا از عوارض ثانویه طلاق است به خصوص که در این سن کودکان قادر به بیان احساسات خود به خوبی نیستند. برای کاستن از عوارض جانبی طلاق چه بکنیم و چه نکنیم؟
چه بکنیم؟:
جلوی بچه ها متمدن و آرام و محترمانه با یکدیگر رفتار کنید. جنگ لفظی یا بدنی بسیار گزنده است.
یک برنامه منظم که هر دو والدین را تاحد مقدور و برابر از نظر زمانی مسؤل مراقبت و بازی و نگهداری با کودک بکند، تنظیم کنید.
خانه آشنای کودکان را ناگهانی تعویض نکنید. در وقت رفتن به خانه هرکدام یک اسباب بازی یا بالش و یا پتو که کودک به آن وابسته است همراه او کنید.
یک نوار قصه با صدای مادر و صدای پدر را داشته باشید که کودک در جائی که یکی از آنها غایب هستند بتوانند به آن گوش بدهند.
چه نکنیم؟
دعوا و بکار بردن الفاظ بد.
قطع رابطه کودک با یکی از والدین.
طولانی کردن فاصله ملاقات والدین با کودک مثلاً ماه ها و هفته ها به علت عصبانی بودن از یکدیگر، کودک را از دیدار مادر یا پدر محروم کردن.
طلاق و کودکان سه تا شش ساله:
کودکان در این سن به سمت استقلال و خود کفائی می روند و این چالش بزرگ آنها در این سن است
کودکان در این سن اولاً برای خود قدرتهای خیالی و معجزه گونه قائلند و ثانیاً با خیال پردازی و فانتزی دنیائی می آفرینند که در کنترل آنهاست و از طرفی به والدین هم یا اعتماد یا عدم اعتماد پیدا کرده اند. بستگی به کیفیت ارتباطی آنها در سه سال اوّل عمر دارد.
از عوارض ثانویه طلاق در این سن جا به جا شدن احساس امنیت با ناامنی و نا پایداری ، از بین رفتن احساس اعتماد به والدین و دنیای اطراف، نوعی واپس گرائی و بازگشت به کودک واره گی، چسبیدن اضطرابی به والدین و اختلا لات خواب وخوراک است.
به خصوص دنیای خیالی آنها سبب می شود آنها خود را مسؤل طلاق بدانند یا درباره جلوگیری از طلاق خیال پردازی کنند و وقتی بر خلاف دعا ها و آرزو ها و برنامه های آنها طلاق صورت می گیرد، نوعی احساس گناه، شکست خوردگی و حس شرمساری بر جای می ماند. کودکان این سن را چگونه می توانیم در مراحل طلاق کمک کنیم؟
به کودک خود بگویید که طلاق تقصیر آنها نیست و به دست آنها هم قابل پیشگیری نیست.
کودکان در این سنین از مرگ و از دست رفتن والدین وحشت دارند، فاصله دیدار ها را خیلی نزدیک و در صورت مقدور هر روزه کنید که نقش والدینی شما بر جای خود باقی باشد.
مثلاً یکی از شما بچه را به مدرسه ببرد و دیگری بردارد و غیره.
به فرزندانتان اجازه بدهید با راه خودش شما ر ا زیر سؤال ببرد و از هر دوی شما خشمگین باشد. لازم نیست بخصوص ازسر لج بازی و خودخواهی و حرصی که از همسر خوددارید ، نظر کودکان را به نفع خودتان و برای روز«مبادا» پیش خرید کنید. این بچه ها روزی بزرگ خواهند شد و قضاوتشان بستگی به رفتارشما دارد ونه گفتار و تبلیغ دیگری
عکسی از همسر سابق خود را در محّل زندگی جدید داشته باشید. بگذارید حس خانوادگی همراه فرزند شما باشد. اگر دوست دختر و یا دوست پسر شما مخالف این کار شماست، من زنگ خطری را برای شما وانتخابتان به صدا در می آورم.
در خانه خود یک جعبه یا صندوقچه پیام ها، به نام همسر سابق خود درست کنید که فرزند شما بتواند پیام ها، نقاشی ها و هدیه هائی که برای مادر و یا پدر غائب در اوقات دلتنگی تهیه می کند در آن جعبه بگذارد و خودش هر وقت خواست خالی کند و یا برای مادر وپدر غائب ببرد. اصلاً کنجکاوی نکنید.
اجازه بدهید بچه با تلفن ولی حتماً با یک برنامه منظم با مادر و پدر غائب تماس داشته باشد.
پشت همدیگر با بچه ها حرف منفی نزنید، شما طلاق گرفتید . او نمی تواند مادر یا پدر خود را طلاق بدهد. این نکته را بفهمید.
این اصل را فراموش نکنید که ایجاد تضاد در احساسات فرزند شما نسبت به مادر و پدر، در حد تضاد دلخواه شما باقی نمی ماند و کل وجود کودک را گرفتار تضاد و تشویش می کند و وای از روزی که فرزند شما خودش را مجبور کند که نیمی از «هویت» و وجودش را ترک کند و هدفش این باشد که مادر یا پدر خشمگین خود را با این کار راضی نگه دارد.
به این کار هم حاضر نشد و گفت من خودم می دانم به بچه ها چه بگویم.
روزی مشغول مرتب کردن کمد پسر پنج ساله ام بودم که پسر11ساله ام بی مقدمه پرسید مامان چرا تو فقط کار می کنی و سکسی نیستی؟ ابتدا فکر کردم که گوشم اشتباه شنید ولی بعد در توضیحی که داد متوجه شدم که پدرش به او گفته علت جدائی ما این بود که من«سکسی» نبودم. ترا به خدا با همان صراحت و صداقتی که در شما سراغ دارم به من پاسخ بدهید که در طلاق با بچه ها چه باید کرد؟
پاسخ: اولاً من بسیار متأثرم که همسر شما به توصیه شما برای یاری گرفتن از یک متخصص در مورد گفتگو با فرزندانتان عمل نکردند و بر عکس شخصاً با فرزند 11 ساله شان آنگونه گفتگوئی را داشتند که منجر به آن سؤال بسیار بسیار نامناسب و نامتناسب برای یک پسر بچه 11 ساله با شما شد. ولی چه باید کردما بزرگسالان کودک روان بسیار داریم، که نقش والدینی خودشان را جدی نمی گیرند. بگذارید در پاسخ شما یک بررسی عمومی را که می تواند برای دیگران نیز مفید باشد ارائه کنم. حتماً شما هم پاسختان را دریافت خواهیدکرد.
طلاق بر روی کودکان اثر بسیار بدی دارد. بر احساس امنیت، بر احساس اعتماد ، بر احساس تداوم، و در بسیاری از موارد خود دوستی آنها اثر منفی می گذارد. ولی میزان این اثر منفی علاوه بر خود طلاق به پدیده های همراه با طلاق نسبت بسیار آشکاری دارد. اینکه مادر و پدر با هم و به هنگام طلاق چه می کنند؟ با بچه ها چگونه بر خورد می کنند و به آنها چه می گویند؟ پس از طلاق رفتارشان با یکدیگر چگونه است و شرایط زندگی برای هر کدام به چه صورت در می آید. همه عوامل فوق طلاق را برای کودکان آسان تر و یا بسیار دشوار می کند.
دکتر خانـم روانشناس متخصص امور طلاق و بچه های طلاق که نمونه از بسیار...ششها از سی سال با خانواده های طلاق کار کرده در کتابی به نام «بخاطر بچه ها» که در سال 2005به چاپ رسیده است چنین توصیه می نماید. که اولاً عوارض طلاق در سنین مختلف کودکان، متفاوت است و این تقسیم بندی ساده را من از آن کتاب برای خواننده سایت خودم خلاصه می کنم.
طلاق و کودکان نوزاد تا سه ساله:
بزرگترین چالش رشد و تحول این دوران برای کودکان مسئله اعتماد یا عدم اعتماد است. و اعتماد از طریق یک دلبندی و دلبستگی امن با پدر و مادر و از طریق گرفتن توجه از این دو موجود مهم در زندگی خودشان به دست می آورند.
طلاق با کودکان نوزاد تا سه ساله احساس اعتماد و دلبستگی را آسیب می زند و کودک احساس فقدان و از دست رفتگی پیدا می کنند، بهانه جوئی ، خشم و عصبانیت، اختلالات خواب، افسردگی و انزوا از عوارض ثانویه طلاق است به خصوص که در این سن کودکان قادر به بیان احساسات خود به خوبی نیستند. برای کاستن از عوارض جانبی طلاق چه بکنیم و چه نکنیم؟
چه بکنیم؟:
جلوی بچه ها متمدن و آرام و محترمانه با یکدیگر رفتار کنید. جنگ لفظی یا بدنی بسیار گزنده است.
یک برنامه منظم که هر دو والدین را تاحد مقدور و برابر از نظر زمانی مسؤل مراقبت و بازی و نگهداری با کودک بکند، تنظیم کنید.
خانه آشنای کودکان را ناگهانی تعویض نکنید. در وقت رفتن به خانه هرکدام یک اسباب بازی یا بالش و یا پتو که کودک به آن وابسته است همراه او کنید.
یک نوار قصه با صدای مادر و صدای پدر را داشته باشید که کودک در جائی که یکی از آنها غایب هستند بتوانند به آن گوش بدهند.
چه نکنیم؟
دعوا و بکار بردن الفاظ بد.
قطع رابطه کودک با یکی از والدین.
طولانی کردن فاصله ملاقات والدین با کودک مثلاً ماه ها و هفته ها به علت عصبانی بودن از یکدیگر، کودک را از دیدار مادر یا پدر محروم کردن.
طلاق و کودکان سه تا شش ساله:
کودکان در این سن به سمت استقلال و خود کفائی می روند و این چالش بزرگ آنها در این سن است
کودکان در این سن اولاً برای خود قدرتهای خیالی و معجزه گونه قائلند و ثانیاً با خیال پردازی و فانتزی دنیائی می آفرینند که در کنترل آنهاست و از طرفی به والدین هم یا اعتماد یا عدم اعتماد پیدا کرده اند. بستگی به کیفیت ارتباطی آنها در سه سال اوّل عمر دارد.
از عوارض ثانویه طلاق در این سن جا به جا شدن احساس امنیت با ناامنی و نا پایداری ، از بین رفتن احساس اعتماد به والدین و دنیای اطراف، نوعی واپس گرائی و بازگشت به کودک واره گی، چسبیدن اضطرابی به والدین و اختلا لات خواب وخوراک است.
به خصوص دنیای خیالی آنها سبب می شود آنها خود را مسؤل طلاق بدانند یا درباره جلوگیری از طلاق خیال پردازی کنند و وقتی بر خلاف دعا ها و آرزو ها و برنامه های آنها طلاق صورت می گیرد، نوعی احساس گناه، شکست خوردگی و حس شرمساری بر جای می ماند. کودکان این سن را چگونه می توانیم در مراحل طلاق کمک کنیم؟
به کودک خود بگویید که طلاق تقصیر آنها نیست و به دست آنها هم قابل پیشگیری نیست.
کودکان در این سنین از مرگ و از دست رفتن والدین وحشت دارند، فاصله دیدار ها را خیلی نزدیک و در صورت مقدور هر روزه کنید که نقش والدینی شما بر جای خود باقی باشد.
مثلاً یکی از شما بچه را به مدرسه ببرد و دیگری بردارد و غیره.
به فرزندانتان اجازه بدهید با راه خودش شما ر ا زیر سؤال ببرد و از هر دوی شما خشمگین باشد. لازم نیست بخصوص ازسر لج بازی و خودخواهی و حرصی که از همسر خوددارید ، نظر کودکان را به نفع خودتان و برای روز«مبادا» پیش خرید کنید. این بچه ها روزی بزرگ خواهند شد و قضاوتشان بستگی به رفتارشما دارد ونه گفتار و تبلیغ دیگری
عکسی از همسر سابق خود را در محّل زندگی جدید داشته باشید. بگذارید حس خانوادگی همراه فرزند شما باشد. اگر دوست دختر و یا دوست پسر شما مخالف این کار شماست، من زنگ خطری را برای شما وانتخابتان به صدا در می آورم.
در خانه خود یک جعبه یا صندوقچه پیام ها، به نام همسر سابق خود درست کنید که فرزند شما بتواند پیام ها، نقاشی ها و هدیه هائی که برای مادر و یا پدر غائب در اوقات دلتنگی تهیه می کند در آن جعبه بگذارد و خودش هر وقت خواست خالی کند و یا برای مادر وپدر غائب ببرد. اصلاً کنجکاوی نکنید.
اجازه بدهید بچه با تلفن ولی حتماً با یک برنامه منظم با مادر و پدر غائب تماس داشته باشد.
پشت همدیگر با بچه ها حرف منفی نزنید، شما طلاق گرفتید . او نمی تواند مادر یا پدر خود را طلاق بدهد. این نکته را بفهمید.
این اصل را فراموش نکنید که ایجاد تضاد در احساسات فرزند شما نسبت به مادر و پدر، در حد تضاد دلخواه شما باقی نمی ماند و کل وجود کودک را گرفتار تضاد و تشویش می کند و وای از روزی که فرزند شما خودش را مجبور کند که نیمی از «هویت» و وجودش را ترک کند و هدفش این باشد که مادر یا پدر خشمگین خود را با این کار راضی نگه دارد.
درباره
طلاق سخن گفتم و تلاش کردم که به والدینی که روابط زناشوئی شان به انتهای خط رسیده است، یادآوری کنیم که طلاق پایان رابطه برای زناشوئی هائی که پای فرزندی در میان است، نمی باشد و لذا باید به هنگام جدائی در نظر داشته باشیم که درد و عوارض گذر از یک تونل وحشتناک به نام طلاق را برای فرزندانمان کاهش دهیم و باور کنید که هدیه های گران و سفر های هیجان انگیز علاج کار نیست و تنها چیزی که می تواند از درد این قربانیان تصمیمات بزرگسالان بکاهد، رفتار غیرخودخواهانه و مسؤلانه زن و شوهر نسبت به یکدیگر و فرزندان خود می باشد.
طلاق سخن گفتم و تلاش کردم که به والدینی که روابط زناشوئی شان به انتهای خط رسیده است، یادآوری کنیم که طلاق پایان رابطه برای زناشوئی هائی که پای فرزندی در میان است، نمی باشد و لذا باید به هنگام جدائی در نظر داشته باشیم که درد و عوارض گذر از یک تونل وحشتناک به نام طلاق را برای فرزندانمان کاهش دهیم و باور کنید که هدیه های گران و سفر های هیجان انگیز علاج کار نیست و تنها چیزی که می تواند از درد این قربانیان تصمیمات بزرگسالان بکاهد، رفتار غیرخودخواهانه و مسؤلانه زن و شوهر نسبت به یکدیگر و فرزندان خود می باشد.
از همسر سابق خود می توانید متنفر باشید، ولی نه وقتی که مادر و پدر فرزند شماست. از همسر سابق خود می توانید خشم داشته باشید و دنبال فرصتی بگردید که انتقام بگیرید، ولی نه وقتی پدر یا مادر فرزند شماست.
احساس اینکه همسر سابق خود را «به خاک سیاه بنشانید» قابل فهم است و نشانه خشم از کسی است که زندگی شما را سیاه کرده، ولی وقتی همین فرد، پدر یا مادر فرزند شماست، همراه با به خاک نشاندن او، بخشی از وجود عزیزترین موجود خود را نیز «به خاک سیاه می نشانید» و همین حقیقت برهنه کافی است که دست و پای شما برای انتقام از همسر ی که با او فرزند دارید بسته شود. شاید بپرسید که با دل سوخته و شکسته و عصبانی باید چه کرد و پاسخ من این است که می توانید مسؤلانه، ذهن و وجود خود را از این خشم مسموم که به همه افراد درگیر آسیب میزند، پاک کنید و بشوئید که در «شوره زار برای هیچ کس لاله نخواهد رویئد».
در پاسخ اینکه این«سم زدائی» آسان است، باید بگویم خیر، و گاه ساعتها روان درمانی و مشاوره تخصصی لازم است که زن و شوهر فراتر از گردوخاکی که در رابطه ایجاد شده، واقعیت ها را ببینید و با خرد مشکلات را حل کنند.
زندگی خانواده، پس از طلاق می پردازیم و اینکه «مادری و پدری مشترک» بعد از جدائی چگونه باید باشد، می پردازیم.
برای مادری و پدری مشترک بعد از طلاق چه باید کرد؟
باید ملاقاتهای منظم و در زمانهای مشخص و مناسب با برنامه کودک و نوجوان برقرار کرد. برای این کار باید فرزندان بالاتر از 13 سال را در تنظیم برنامه خود دخالت داد.
با نیازها و رازها ی فرزند خود و مراحل خاصی که از آن عبور می کنند باید آشنا بود.
برای کاهش از احساس فقدان و از دست رفتگی، که معمولاً کودکان به هنگام طلاق تجربه می کنند، عادتهای آشنای آنها را تاحد مقدور حفظ کنید. مثلاً کلوپ ورزشی، مدرسه، همبازیها، معلم خصوصی، مربی ورزش، بچه های همسایه و محّل و غیره ... را ناگهان از او نگیرید.
روابط فرزندان را بافامیل دو طرف، درست مثل سابق حفظ کنید. اگر اینقدر بالغ و مسؤل هستید در پاره ای از گرد همائی های بزرگ مثل عید ها و، جشن تولد، در صورتی که اقوام نیز با احترام و مهربانی برخورد می کنند، شرکت کنید.
ولی اگر تلخی برجای مانده از طلاق به کام بستگان نیز سرایت کرده است، حد اقل پشت فامیل همسر خود بدگوئی نکنید.
فراموش نکنید این افراد همان مادر بزرگ، پدربزرگ، خاله، عمه، دائی و عموی دیروز فرزند شما هستند که با طلاق و جدائی شما و همسرتان آن رابطه بر جای می ماند و آنها هنوز همانی هستند که بودند.
بعد از طلاق کم کم سرو کله «دیگری» در زندگی شماپیدا می شود. تردیدی نیست که این حق شماست. اگر وجود یا حضور این «دیگری»، علت اصلی طلاق شما نبوده است، حضور او در زندگی شما به هیچ وجه کاری ضد اخلاقی و غیرانسانی نیست، لذا احساس گناه نداشته باشید. ولی عادی بودن این مسئله ضرورتاً سبب نمی شود که فرزندان شما نیز مشتاق ورود شخص جدید در زندگی شما باشند. بر عکس، فرزندان شما بر اساس آمار به دست آمده، تاماه ها بعد از جدائی پدر و مادر ، هنوز در رویای بازگشت آنها به سر می برند و طبیعتاً از پیدا شدن سر و کله فرد دیگری در زندگی والدین خود، ابتدا عصبانی هستند تا خوشحال.عامل دیگر اینکه طلاق گهواره اعتماد آنها را آنچنان سخت تکان داده که آنها نمی دانند چه کسی در زندگی آنها باقی ماندنی است.
لذا در این شرایط سخت و شکننده، آنها به هیچ وجه آمادگی آن را ندارند فرد جدیدی که با آنها رابطه ای ندارد، وارد زندگی آنها بشود. تلاش کنید آمادگی یا عدم آمادگی فرزندتان را جدی بگیرید.
گاه شما مایلید برای محکم تر شدن رابطه جدید خود و بر گردانیدن احساس فامیلی، فرزندانتان را خیلی زود با «فرد جدید» زندگیتان آشنا و دوست کنید. این جمله را از دهان یک دختر10ساله گوش کنید:
« پدرم این خانم را دوست داره و با او خوش است. ولی خوشا به حال پدر، من از این زن که خیلی تصنعی و غیر واقعی به من محبت می کنه بیزارم. این زن اصلاً احساس و انرژی مثبت به من نمی ده. پدرم از من سؤال می کنه که چرا از او خوشم نمی آید، چرا نداره ، خوشم نمی آید، ولم کن...»پسر9 ساله ای می گوید:
« من از دوست پسر مادرم متنفرم، و از مادرم هم بیزار می شوم وقتی به من زور می گه که با آنها وقت بگذرانم. من ترجیح می دهم با خودم باشم و قیافه مسخره او را نبینم.»
به قول خود به فرزندانتان در طول طلاق و پس از آن حتماً عمل کنید، چون آنها تحمل زیادی برای یأس و سر خوردگی ندارند.
در گفتگو با فرزندان طلاق باید خیلی شفاف و مستقیم حرف زد، زیرا آنها پیام های مبهم را حتماًمنفی تفسیر می کنند.
لحن صدای شما به خصوص به هنگام گفتگو راجع به همسر سابق خود را بسیار مراقبت کنید. زیرا فرزند شما خیلی حساس است،وقتی شما مادر یا پدر غائب او را تحقیر ، تمسخر و کوچک کنید.
دخالت های همسر سابق خود را در برنامه زندگی با فرزندتان حق او بدانید و اگر مخالفتی هست، بین شما و همسر سابقتان باید حل بشود نه از طریق بچه.
اگر سختی های طلاق شما را فرسوده کرده، بهانه جوئی های خود را بر سر فرزندتان که به اندازه شما و شاید هم بیشتر از شما فرسوده است، نریزید. در رفع این احساسات منفی با همسر سابقتان به یک روانشناس و یا مشاور خانواده مراجعه کنید که از طریق «مشاوره طلاق» یکدیگر را ببخشید و مثل دو انسان بالغ که فرزندانی با هم دارید در امور مهم دخالت کنید.
هرگز از فرزندانتان نخواهید که اوراق طلاق را بخوانند.
تلاش نکنید که فرزندانتان را با انواع حیله ها، حامی خود کنید و بر علیه دیگری مسلح.
اگر سرشما در دادگاه طلاق کلاه رفته ، خشم خود را با فرزندانتان در میان نگذارید.
در ساعاتی که غم دارید، خشم دارید، سوگوار طلاق هستید، فرزند خود را
احساس اینکه همسر سابق خود را «به خاک سیاه بنشانید» قابل فهم است و نشانه خشم از کسی است که زندگی شما را سیاه کرده، ولی وقتی همین فرد، پدر یا مادر فرزند شماست، همراه با به خاک نشاندن او، بخشی از وجود عزیزترین موجود خود را نیز «به خاک سیاه می نشانید» و همین حقیقت برهنه کافی است که دست و پای شما برای انتقام از همسر ی که با او فرزند دارید بسته شود. شاید بپرسید که با دل سوخته و شکسته و عصبانی باید چه کرد و پاسخ من این است که می توانید مسؤلانه، ذهن و وجود خود را از این خشم مسموم که به همه افراد درگیر آسیب میزند، پاک کنید و بشوئید که در «شوره زار برای هیچ کس لاله نخواهد رویئد».
در پاسخ اینکه این«سم زدائی» آسان است، باید بگویم خیر، و گاه ساعتها روان درمانی و مشاوره تخصصی لازم است که زن و شوهر فراتر از گردوخاکی که در رابطه ایجاد شده، واقعیت ها را ببینید و با خرد مشکلات را حل کنند.
زندگی خانواده، پس از طلاق می پردازیم و اینکه «مادری و پدری مشترک» بعد از جدائی چگونه باید باشد، می پردازیم.
برای مادری و پدری مشترک بعد از طلاق چه باید کرد؟
باید ملاقاتهای منظم و در زمانهای مشخص و مناسب با برنامه کودک و نوجوان برقرار کرد. برای این کار باید فرزندان بالاتر از 13 سال را در تنظیم برنامه خود دخالت داد.
با نیازها و رازها ی فرزند خود و مراحل خاصی که از آن عبور می کنند باید آشنا بود.
برای کاهش از احساس فقدان و از دست رفتگی، که معمولاً کودکان به هنگام طلاق تجربه می کنند، عادتهای آشنای آنها را تاحد مقدور حفظ کنید. مثلاً کلوپ ورزشی، مدرسه، همبازیها، معلم خصوصی، مربی ورزش، بچه های همسایه و محّل و غیره ... را ناگهان از او نگیرید.
روابط فرزندان را بافامیل دو طرف، درست مثل سابق حفظ کنید. اگر اینقدر بالغ و مسؤل هستید در پاره ای از گرد همائی های بزرگ مثل عید ها و، جشن تولد، در صورتی که اقوام نیز با احترام و مهربانی برخورد می کنند، شرکت کنید.
ولی اگر تلخی برجای مانده از طلاق به کام بستگان نیز سرایت کرده است، حد اقل پشت فامیل همسر خود بدگوئی نکنید.
فراموش نکنید این افراد همان مادر بزرگ، پدربزرگ، خاله، عمه، دائی و عموی دیروز فرزند شما هستند که با طلاق و جدائی شما و همسرتان آن رابطه بر جای می ماند و آنها هنوز همانی هستند که بودند.
بعد از طلاق کم کم سرو کله «دیگری» در زندگی شماپیدا می شود. تردیدی نیست که این حق شماست. اگر وجود یا حضور این «دیگری»، علت اصلی طلاق شما نبوده است، حضور او در زندگی شما به هیچ وجه کاری ضد اخلاقی و غیرانسانی نیست، لذا احساس گناه نداشته باشید. ولی عادی بودن این مسئله ضرورتاً سبب نمی شود که فرزندان شما نیز مشتاق ورود شخص جدید در زندگی شما باشند. بر عکس، فرزندان شما بر اساس آمار به دست آمده، تاماه ها بعد از جدائی پدر و مادر ، هنوز در رویای بازگشت آنها به سر می برند و طبیعتاً از پیدا شدن سر و کله فرد دیگری در زندگی والدین خود، ابتدا عصبانی هستند تا خوشحال.عامل دیگر اینکه طلاق گهواره اعتماد آنها را آنچنان سخت تکان داده که آنها نمی دانند چه کسی در زندگی آنها باقی ماندنی است.
لذا در این شرایط سخت و شکننده، آنها به هیچ وجه آمادگی آن را ندارند فرد جدیدی که با آنها رابطه ای ندارد، وارد زندگی آنها بشود. تلاش کنید آمادگی یا عدم آمادگی فرزندتان را جدی بگیرید.
گاه شما مایلید برای محکم تر شدن رابطه جدید خود و بر گردانیدن احساس فامیلی، فرزندانتان را خیلی زود با «فرد جدید» زندگیتان آشنا و دوست کنید. این جمله را از دهان یک دختر10ساله گوش کنید:
« پدرم این خانم را دوست داره و با او خوش است. ولی خوشا به حال پدر، من از این زن که خیلی تصنعی و غیر واقعی به من محبت می کنه بیزارم. این زن اصلاً احساس و انرژی مثبت به من نمی ده. پدرم از من سؤال می کنه که چرا از او خوشم نمی آید، چرا نداره ، خوشم نمی آید، ولم کن...»پسر9 ساله ای می گوید:
« من از دوست پسر مادرم متنفرم، و از مادرم هم بیزار می شوم وقتی به من زور می گه که با آنها وقت بگذرانم. من ترجیح می دهم با خودم باشم و قیافه مسخره او را نبینم.»
به قول خود به فرزندانتان در طول طلاق و پس از آن حتماً عمل کنید، چون آنها تحمل زیادی برای یأس و سر خوردگی ندارند.
در گفتگو با فرزندان طلاق باید خیلی شفاف و مستقیم حرف زد، زیرا آنها پیام های مبهم را حتماًمنفی تفسیر می کنند.
لحن صدای شما به خصوص به هنگام گفتگو راجع به همسر سابق خود را بسیار مراقبت کنید. زیرا فرزند شما خیلی حساس است،وقتی شما مادر یا پدر غائب او را تحقیر ، تمسخر و کوچک کنید.
دخالت های همسر سابق خود را در برنامه زندگی با فرزندتان حق او بدانید و اگر مخالفتی هست، بین شما و همسر سابقتان باید حل بشود نه از طریق بچه.
اگر سختی های طلاق شما را فرسوده کرده، بهانه جوئی های خود را بر سر فرزندتان که به اندازه شما و شاید هم بیشتر از شما فرسوده است، نریزید. در رفع این احساسات منفی با همسر سابقتان به یک روانشناس و یا مشاور خانواده مراجعه کنید که از طریق «مشاوره طلاق» یکدیگر را ببخشید و مثل دو انسان بالغ که فرزندانی با هم دارید در امور مهم دخالت کنید.
هرگز از فرزندانتان نخواهید که اوراق طلاق را بخوانند.
تلاش نکنید که فرزندانتان را با انواع حیله ها، حامی خود کنید و بر علیه دیگری مسلح.
اگر سرشما در دادگاه طلاق کلاه رفته ، خشم خود را با فرزندانتان در میان نگذارید.
در ساعاتی که غم دارید، خشم دارید، سوگوار طلاق هستید، فرزند خود را
درجریا نگذارید و روانشناس خود تلقی نکنید. این کار یک بزرگسال است.
اگر علت طلاق، خیانت همسر بوده، از فرزندان خود نخواهید نقش مأمور مخفی، جاسوس، پلیس و قاضی را بازی کنند. آنها مایلند شما را قوی ببینند و بدانند گذشته را پشت سر گذاشته اید.
این احساس را به او ندهید که در تمام ساعاتی که او با همسر سابق شماست ،شما تنها، غمگین و دلشکسته اید، چون او از دنیا و همه بی زار می شود.
تجربه خیانت دید گی را به یک تجربه آموزنده تبدیل کنید و پشت سر بگذارید. تحقیقات نشان می دهند که یک سوم زن و شوهرها پس از طلاق خشم شدیدی نسبت به همه دارند حتی تا ده سال پس از طلاق.
برای حل این احساسات منفی که به خود شما بیش از دیگران آسیب می زند به شیوه های زیر توجه کنید.
به متخصص با تجربه ای مراجعه کنید که چگونگی تخلیه عواطف منفی را می داند.
به گروه های حامی که شرایطی مشابه شما دارند مراجعه کنید و از یکدیگر بیآموزید زیرا گاه وقتی مسئله خود را از دهان دیگری می شنوید، راه حل خود را پیدا می کنید و در توسعه هائی که به او می کنید، اشکال کار خود را نیز شناسائی می کنید.
بدگوئی راجع به«او» را که ریشه همه دردهای خود می دانید متوقف کنید. با بدگوئی های شما« او» عوض نخواهد شد. فقط تصویر بد او و احساسات منفی شما در ذهن خودتان عمیق تر می شود.
برای زندگی آینده هدفهای جدیدی بگذارید.
دکتر خانواده را مرتباً ببینید که مطمئن شوید افسرده، مضطرب و بیمار نباشید.
طلاق مثل هر فقدان دیگری دوران سوگواری خودش را دارد.
ورزش و در صورت امکان سفر به مکانهای جدید، ذهن شما را تغییر می دهد.
آینده می تواند شرایطی بهتر از گذشته را به شما ارائه کند.
آنها که چرائی زندگی را پیدا کنند، با هر چگونه ای کنار خواهند آمد.»
هدف زندگی خود را پیدا کنید. به جستجوی آن بپردازید.زندگی تنها با ظلاق گرفت تمام شدنی نیست اما نباید خشم خود را بر فرزندانتان خالی کنید در این باره آگاه باشید.
اگر علت طلاق، خیانت همسر بوده، از فرزندان خود نخواهید نقش مأمور مخفی، جاسوس، پلیس و قاضی را بازی کنند. آنها مایلند شما را قوی ببینند و بدانند گذشته را پشت سر گذاشته اید.
این احساس را به او ندهید که در تمام ساعاتی که او با همسر سابق شماست ،شما تنها، غمگین و دلشکسته اید، چون او از دنیا و همه بی زار می شود.
تجربه خیانت دید گی را به یک تجربه آموزنده تبدیل کنید و پشت سر بگذارید. تحقیقات نشان می دهند که یک سوم زن و شوهرها پس از طلاق خشم شدیدی نسبت به همه دارند حتی تا ده سال پس از طلاق.
برای حل این احساسات منفی که به خود شما بیش از دیگران آسیب می زند به شیوه های زیر توجه کنید.
به متخصص با تجربه ای مراجعه کنید که چگونگی تخلیه عواطف منفی را می داند.
به گروه های حامی که شرایطی مشابه شما دارند مراجعه کنید و از یکدیگر بیآموزید زیرا گاه وقتی مسئله خود را از دهان دیگری می شنوید، راه حل خود را پیدا می کنید و در توسعه هائی که به او می کنید، اشکال کار خود را نیز شناسائی می کنید.
بدگوئی راجع به«او» را که ریشه همه دردهای خود می دانید متوقف کنید. با بدگوئی های شما« او» عوض نخواهد شد. فقط تصویر بد او و احساسات منفی شما در ذهن خودتان عمیق تر می شود.
برای زندگی آینده هدفهای جدیدی بگذارید.
دکتر خانواده را مرتباً ببینید که مطمئن شوید افسرده، مضطرب و بیمار نباشید.
طلاق مثل هر فقدان دیگری دوران سوگواری خودش را دارد.
ورزش و در صورت امکان سفر به مکانهای جدید، ذهن شما را تغییر می دهد.
آینده می تواند شرایطی بهتر از گذشته را به شما ارائه کند.
آنها که چرائی زندگی را پیدا کنند، با هر چگونه ای کنار خواهند آمد.»
هدف زندگی خود را پیدا کنید. به جستجوی آن بپردازید.زندگی تنها با ظلاق گرفت تمام شدنی نیست اما نباید خشم خود را بر فرزندانتان خالی کنید در این باره آگاه باشید.
توصیه اگر در وجود کودکتان پرخاشگری و بهانه جوئی است به زود ترین وقت به روانشناس کودک مراجعه کنید و باز برای مطمئن شدن از حال و احوال خویش با روانشناس و مشاور خانوداه ملاقات کنید.
با امید به دنیای بهتر و زندگی خوشتر برای کودکان
اسماعیل قادری
9/2/2007
حال به پردازیم به جنون دروغ و روانتجاوز دیده و خلقیات ایرانی البته وقتی که در باره روانتجاوز دیده و خلقیات ایرانی مینویسیم باید این را فراموش نکنیم که این روانتجاوزدیده هم بر کردها و بعضی از آنها تاثیر داشته است بخصوص کردهای استان کرمانشاه.
روانتجاوزدیده و خلقیات ایرانی.
آنچه من در باره آن مینویسم تحقیقی است در باره ایرانیها و کردهای ساکن ایران البته نه همه آنها تعدادی از آنها با میتومانی مبتلا هستند.
آنچه من در گذشته در باره آن نوشته ام که برای دست یابی به احوال فرد روانی باید از آنهای به پرسید که با فرد برخورد روزمره دارندو از راه آنها اطلاعات در باره فرد بدست آورد و یا با کسانی سئوال و پرسش کرد که با فرد در ارتباط هستند این موضوع امروز قابل قبول نیست چرا چون در تحقیقات نشاداده شده است که هیچ کس به هیچ عنوان زبان خوب علیه دیگری نمی گشاید چرا چون بغییراز بستگان خود انسان آنهم مادر برادر و خواهر از دیگران سئوال نمودن غییر قابل قبول است و مردود است از نظر روانشناسی.
دیگران هرگز کلمه خیر در دهن نداشته و ندارند باید برای آگاهی با خود فرد مستقیم برخورد نمود.
روانتجاوزدیده و خلقیات ایرانی . وقتیکه دست به نگارش و نوشتن مقاله قوز بالا قوز بردم میدانستم همانطور که نوشتن این مطالب برای من خالی از درد و مقاومت و انکار نیست و خواندن آن هم برای خواننده چندان راحت نخواهد بود. زمانی که سید محمد جمالزاده در سالهای 1340 ابتدا در مجله مسائل ایران و سپس در کتابی تحت عنوان خلقیات ما ایرانیان اقدام به جمع آوری داوریهای خارجیان و هم خودیها در باره ایرانیان نمود و خود گفت این کار من نه تنها تعبییر به خدمت نخواهد شد بلکه در نظر بسیاری از هموطنان ما حکم گناه و خیانت را پیدا خواهد کرد ولی این کار باید روزی صورت گیرد. اگر انسان از تاریخ خودش جدا کردنی بود و اگر میشد که شخصیت فرد انسان را بدون دانستن شرح حال و گذشته و احوال و حوادث زندگی او تحلیل کرد آن وقت ممکن بود که به تحلیل روانی ملتی نیز بپرادزیم و بدون اینکه چیزی از گذشته آن ملت بدانیم این مرتکب خطا میشدیم ولی از جائی که هیچ رفتاری و هیچ خصوصیات خلقی و تصادفی نیست و از جائی که راه دست یابی به خصوصیات رفتاری فرد مراجعه به آرائی آنهایی است که با او در ارتباط هستند و از نزدیکان خانواده فرد هستندمیتوان چیزی بدست آورد و لذا یکی ار راه های دست یابی به نیمرخ شخصی ملت و ملیتهای ایرانی هم بررسی اظهار نظرهای است که در باره او شده است جمالزاده در خلقیات ما ایرانیان صفحه 25 مینویسد. خارجیان عمومأ ما ایرانیان را ملتی با تیز هوش و حاضر جواب و خوش بیان و مجلس آرا و تو دل برو میدانند ولی این صفات بیشتر جنبه ظاهری دارد و چندان ربطی به احوال باطنی و یا اخلاق ندارد. در مورد کاراکتر و اخلاق عقیده عمومی بر آن است که ایرانیان فاقد صفاتی مانند راستی حقیقت گوی حقیقت جویی امانت فداکاری جرأت شجاعت و شهامت و نیکوکاری و خیر خواهی و وجدانمردی هستند. نویسنده در صفحه 34 همین کتاب به نقل از روزنامه اطلاعات اسفند 1343 مینویسد شما ندیده اید حتمأ شنیده اید که داریوش بزرگ در لوحه زرین خود دعا کرده است که خداوند کشورش را از دروغ حفظ کندو معلوم نیست چه شده که دعایش وارونه مستجاب شده خدا آفت دروغ را بر ملت او مسلط ساخته است و ما ایرانیان سلام و علیکمان دروغ و کسبمان دروغ آشتی مان دروغ و خلاصه همه چیزمان دروغ است.در صفحه 147 همان کتاب در نقل قولی از نامور در شماره 6 شهریور 1311 شفق سرخ چنین آمده است ایرانیان دروغ میگویند فریب میدهند و مانند خاکشیر به هر مزاجی میسازندو در مقابل هر بادی تسلیم میشوند و این کار را زبردستی و زرنگی میدانند حقایق را زیر پا گذاشته و برای رضایت خاطر کسی که خود را محتاج به او و او را قویتر از خودتصور میکنند و بله قربان و صحیح است میگویند. اگر از میان اظهار نظرهای خارجیها در باره ویژگیهای منفی روانی ایرانی بخواهیم معدل بگیریم محور مشترک ترسیم کنیم با تابلوی زیر مواجه خواهیم شد که ایرانی.
1= دروغ زیاد میگویند و حتی با خودیها صادق نیستند.
2= خجول هستند و شرم حضور دارند.
3= تودار و مرموز هستند.
4= طرفدار افراط تفریط و پیرو قانون همه یا هیچ هستند و میانه روی و تعادل را نمیشناسند.
5= ظار و باطنی متفاوت دارند و در برابر قدرت خوش رقصی میکنند و به ضعیفتر از خود بیرح هستند.
6= بی اعتماد به دیگران و بیگانه هراس هستند و مبتلا به جنون دروغ و گزافگوی هستند.
7= فضول و کنجکاو به دیگران هستند و به همان میزان که میکوشند تا از کار دیگران سر در آورند تلاش میکنند که کسی از کار آنها سر در نیاورد.
8= هیچ حرف و مخالفتی را تلقی نمیکنند و به چانه زدن و سماجت در همه امور عادت دارند.
9= طفره میروند و اهل سر همبندی و اهمال کاری هستند.
10= هر چه را دوست ندارند به راحتی انکار میکنند.
11= لاف و گزاف زیاد میزنند و دچار خود بزرگبینی و خودشیفتگی و خودمداری هستند.
انصافأ راحت نیستند و پریشان حال و همه راه را بنبست میدانند در جلو خویش. البته و مردم و ملتهای که در منطقه عراق و ایران و کشورهای دیکتاتوری زندگی میکنند باز به مرض خود سانسوری مبتلا هستند انسانی و یا ملتی که این خصوصیات را بخود بخورد بدون اینکه دچار خشم و انکار و مقاومت گردد چه ایرانی باشد و چه غییر ایرانی ولی با خشم و انکار و مقاومت نمیشود دیگران را بی اعتبار و یا عوض کرد. شاید باید سئوال بنیادی را مطرح کنیم تا مسئله چه برای خومان و چه برای دیگران بعد تازه ای پیدا کند. باز ما ایرانیها کارهای غییر ضروری را با جدیت دنبال میکنیم اما کارهای ضروری را به فراموشی میگذاریم همین باعث میشود که ما در زندگیمان همیشه با شکست روبرو بشویم.
در میان داوریهای خارجیان نسبت به خصوصیات روانی ملیتهای ایرانی من با یکی از همه بیشتر موافقم و آن گفته را ونسان مونتی است در کتاب ایران او میگوید در پشت پرده روح ملتی پنهان است که از دوران طفولیت منهوب و درهم کوفته است بله سئوال و ادعای من هم در این نوشتار این است که آیا مجموعه ی خصوصیاتی که در بالا به عنوان خلقیات ایرانی و از زبان خودیها و بیگانگان ذکر شده است خصلت فردی و انحصاری ایرانی است با خصوصیات و منش روانتجاوزدیده و روح سرکوب شده است؟ به این سئوال روانشناسی و علوم رفتاری باید پاسخ بگوید و در این مورد میتوان به صدها مقاله و کتاب منتشر شده در باره ویژگیهای روانی انسانهای تجاوزدیده اشاره نمود که نگارنده سالهاست دل مشغول این کار است ولی تا جایی که در حوصله این نوشتار میگنجد به چند نکته اشاره میکنم چارلز وایت فیلد در کتاب پر سر و صدای شفای کودک درون صفحه 59 مینویسد در شرایطی سخت و نا امن رشد انسان باید در تنازع بقا باشد و انسانی که برای بقا میجگند بسیاری از روشهای مدارا و مماشات و تکنیکهای دفاعی را می آموزد. افراد تجاوزدیده و تحت فشار بقای خود را از طریق سهل انگاری و بی اهمیت جلو دادن مشکلات سر پنهان کامل و سماجت و چانه زدن خوش خدمتی و تظاهر انکار احساسات خود و دروغ تامین میکنند. آنچه بقول آنا فروید 1936 مکانیسمهای نا سلامت دفاعی برای انسان سلامت است روش های عادی ارتباط برای افراد تجاوزدیده با دنیای اطراف خویش است. مارگریت مالر روانکاو مشهور نیم قرن اخیر 1988 مینویسد برای خود واقعی در کودک انسان فضای رشد او بایست آغشته از عشق احترام و آزادی ابراز احساسات کودک باشد. محیطی که آرزوهای کودک جدی تلقی گردد و به او فرصت تجربه و اشتباه داده شود محیطی که کودک برای نشان دادن آنچه که هست هراسی نداشته باشد تا سالمتر رشد کند.
حال کمی در باره یک فرد که چند ماه پیش با من ملاقات نمود.
ج! سلام خوبی؟
من! سلامت باشید عزیز من خوبم شما خوب هستی؟
ج=! خوبم اما میخوام یک چیز را به شما بگویم من در نظر دارم به شهر یوتبوری نقل مکان کنم بعدأ در آنجا با رادیوها مصاحبه میکنم کم کم میرم بالا و رهبر میشوم بعدش ریئس جمهور خوب.
من=! خوب این خواب کی دیده اید؟ که با مصاحبه رادیوها میخواهید رهبر و ریئس جمهور بشوید؟
او=! مسخره میکنید حالا میبینید.
خوب ادامه این مطلب موکول میکنم برای نوشتهای آینده.
زند باد آزادی
درود به دموکراسی
سلام بر کردستان
ساموئیل قادری 27/1/2007
-ترور شخصیت انسان توسط انسانهای روانی و مبتلا به پارانوئیدی.
حال کمی درباره ترور شخصیت . حال بدانیم ترور شخصیت یعنی چه؟ و ترور شخصیت یعنی تبلیغات برای کمرنگ کردن شخصیت دیگران و یا برای درهم شکستن شخصیت دیگران. برای مثال آن کسانی که تبلیغات مخفیانه غیرمستقیم علیه کسی دیگر به نیات اینکه شخصیت آن کس را ناچیز جلو بدهند و برای درهم شکستن شخصیت وی دست به تبلیغات میزنند و یا اینکه دیگران را علیه وی تحریک کنند تا شخص را درهم شکنند. هنگامیکه ما در باره دیکتاتوری سحبت میکنیم بیشتر درباره دیکتاتورهای خاورمیانه که دیکتاتورهای فیزیکی هستند اما ما در اینجا به هردو اشاره نمیکنیم که در هیچ جای دنیا دموکراسی برقرار نیست در بعضی از کشورهای دیکتاتوری روحی و روانی جایگزین دیکتاتوری فیزیکی شده است و بر این اساس پیش میروند برخلاف نظامهای دیکتاتوری فیزیکی نظام دیکتاتوری روحی بیرحمتر است از دیکتاتوری فیزیکی هنگامی که کسی از سوی دولتهای دیکتاتوری فیزیکی مورد تعقیب قرار گیرد اگر از سوی دولت متهم باشد و سر یک حرف که به رهبران آن کشور چیزی گفته باشد با یک معذرت بخشوده میشود اما در نظامهای دیکتاتوری روحی و روانی عکس آن است اگر صد بار معذرت خواهی کند ازش خوش نمیشوند آن هم به خاطر یک حرف به یک مسئول و یا افراد اداره ی که حتمأ چیزی به وی گفته شده است که جواب داده است. این هم به سبب وجود امراضهای پارانوئیدی در دستگاه سیستم دیکتاتوری روحی و روانی بعضی از کشورهای به قول خودشان دموکراتیک. برای درهم شکستن شخصیت انسانهای که باب دلشان نیستند و حتئ برای این بودجه میزارند و یک حقوق برای این کار اختصاص داده میشود. این کار با نیات این انجام میدهند تا فرد را منزوی کنند و روحی وی را درهم بشکنند تا از این طریق فرد را مجبور کنند که به روانشناس احتیاج پیدا کند برای شستشو کردن مغز آن انجام میگیرد این هم با قوانین شناخته شده سازمان ملل در مورد حقوق بشر مغایرد دارد. و در ترور شخصیت انسانی دیگران دست بالای دارند در این کار. برای مثال جلوگیری از اینکه نکند فرد تشکیل خانواده بدهد تحریک کردن همسایه ها علیه فرد این هم با حقوق بشر و اعلامیه های آن مغایرد دارد. اما حالا از این بگذریم بیایم برگردیم به موضوع اصلی آن هم ترور شخصیت است و باید در این باره یک تعریف درست و حسابی بشود تا دیگران با واژه ترور شخصیت آشنائی پیدا کنند و بدانند که این کار آسانی نیست و هرچه بیشتر در این کار خود را وارد کنند بیشتر احساس نا امنی میکنندا فرادی که در سدد ترور شخصیت دیگران هستند. برای مثال کسانی هستند بر علیه دیگران دست به لجنپراکنی میزنند و به دیگران زنگ میزنند و میگویند فلان کسی این کار کرده و بد است آدم خرابی است از این حرفها این هم با این نیات که شخصیت آن فرد را درهم شکسته بشود و یا در دید دیگران کم رنگ بشود شخصیت ایشان. این هم یک نوع مرض است و در این باره و نحوی این امراض اشاره خواهیم کرد در آینده. اذیت و آزار دیگران کار آسانی نیست و این کار کار یک فرد نیست بلکه کار یک گروه سازمان یافته است که سالها در این زمینه تجربه کسب کرده اند. این هم یک کار ضد بشری است. نمونه آن یک فرد کرد ایران بود بنام اک که کرد بود در این شهر مورد اذیت و آزار قرار گرفته بود و بطور کلی منزوی شده بود وناچارشده بود که یک سگ بخرد تا از تنهای رهای یابد.و در این باره منزوی کردن فرد بخاطر تفکر سیاسی یک کار خلاف قوانین حقوق بشریست. بلی در این دینا جای به نام امنیت وجود ندارد برای انسانها. ترور شخصیت تنها کار این افراد مریض حال نیست بلکه میروند با کشوری که آن فرد ازش فرار کرده است علیه شخص همکاری میکنند تا شاید هم پولی بدست بیاورند و هم از سوی ضدبشریهای اینجا مورد ستایش قرار گیرند. برای مثال طرف میاید علیه کسی بدگوی میکند پشت سرش و به دیگران میگوید به وی نگوید که ما داریم علیه او حرف میزنیم تا او از برخورد ما بی خبر باشد اما نمی داند که در این دهن لامذهب 32 دندان است اگر یک حرف از این دهن جاری شد به 32000 گوش میرسد و همه از این باخبر میشوند. و کم کم همه گیر میشود. اما این افراد در این فکر نیستند که روزی مورد انتقام قرار گیرند و این هم بستگی به فرد دارد اگر طرف آدم آگاه و دانای باشد هرگز گوشش برای این حرفها بدیکار نیست دریا با دهن سگ کثیف نمیشود و البته سگ کثیف نیست اما این ضرب المثل ایرانی است که من به کار برده ام. و در این باره کارهای هست هنوز درحال تحقیق است که در آینده بطور علنی وبطور خصوصی از فرد و نام و نام خانوادگی ایشان برای افشای نیاتش و با کجا در ارتباط است افشا میشود بدون هیچ مانعی آدرس شماره تلفن و عکس و نام را در یک اطلاعیه افشا خواهیم شد اهداف کثیفش. و بعد از این تصمیم نهای را گرفته میشود در این باره. خود شیرینی کردن برای دولت ایران از سوی این افراد و مذدوری وی در زمانهای که در جاهای دیگر بود به گوش صاحب حق باید برسد این خبر تا فرد را در اعمالش شاید کمی بداند منظور من کی است اگر وارد این سایت بشود. ترور در این دنیای بیشرم. یک فرد که زمانی در این شهر دانشجو بود از راه یک خانواده عراقی توانست با وزارت اطلاعات ایران آشنا بشود و در حدود 5 ماه به ایران سفر کرده بود تا آموزش لازم را در این راه به بیند نام این فرد هوج نام دارد و در شمال سوئد ساکن است. و در یک مدت اینجا در همین شهر بود. او با چند نفر دیگر دست در دست یکدیگر گذاشتند تا دست به لجنپراکنی بزنندو به یک آفریقای گفته بودند که فلان کس هیچکس اینجا ندارد و ما کاری میکنیم که قوم و خویشان او از او بد بین بشوند. نام این افراد که به آفریقای تبار حرف زده اند ت ک همراه با ج ان ی است و خیلی از حرفهای مزخرفی هم زده بودند. و هم در این باره گفته بودند که فلان کسی بخاطر فلان کاری فلان چیزی بر سرش آمده است بدون اینکه چیزی بدانند از شناخت بر دیگران حرف میزنندو خیلی احمقانه است این حرفها که این افراد در فکرش هستند. و در سدد ترور شخصیت انسانی دیگران هستند این افراد بدون شناخت بر عدالتخواهی دم از عدالتخواهی میزنند. و در سدد تفتیش عقائید دیگران هستند حتئ به چند نفری زنگ زده بودند تا در مورد من سئوال کنند که من چه مذهبی دارم و یا با کدام سازمان هستم این هم یک تفکر احمقانه بیش نیست که این افراد در سر دارند. البته میدانم این برخورد غییرمستقیم از کجا سرچشمه گرفته است و چه کسی پشتش است و من کاملأ میدان کی پشت این کار است و ما یک مثال داریم آن کسی که دشمن خویش را نشاسد یا احمق است و یا کله پوک. هر کسی میداند چه کسانی در این کار شرکت دارند. بخصوص من که یک مطالعه کامل و تکمیل از همه زاویه ها بر روانشناسی بالینی و خود شناسی همرا با چهره شناسی. که وارد علم چهره شناسی نمیشوم حالا چون من حرفم امروز در باره ترور شخصیت انسانی است نه در باره چهره شناسی. هر انسانی که بخواهد علیه کسی بدگوی کند هنگامی که به فرد نزدیک شد حرکاتی غیر طبیعی از خود نشان میدهد بدون اینکه خودش بداند. چرا چون از نظر وجدانی خود را درونن مقسر میداند و بر این باور است که هر لحظه مورد حمله قرار میگیرد از سوی کسی که پشت سرش بدگوی میکند. این هم در وجود این اشخاص یک نوع امراض پارانوئیدی همرا با اوتیستی تولید میکند. و در سدد این است شاید با بدگوی پشت سر دیگران درون آزاری خود را تسکین کند. البته این اشخاص در اصل مریض هستند و به اوتیسم و پارانوئید مبتلا هستند همین امراض است که این افراد را وادار میکند تا پشت سر دیگران دست به بد گوی کنند. و در ترور شخصیت دیگران پا فرا تر بگذارند. این امراض به زبان فارسی نامش هزیان گوی است که این افراد با امراض هزیان گوی مبتلا هستند. من به این افراد کور و نادان پیشنهاد میکنم که کمی به وجدان و ضمیر خود نگاهی به افکنند و کمی فکر کنند چه دارند میگویند و چه دارند میکنند. و در سدد ترور شخصیت دیگران نباشند و ترور شخصیت دیگری آسان نیست فکر نکند که دو و یا سه برادر و پسر عمو دارد اینجا از این حرفها خبری نیست که این کور دلان و احمقها در فکرش هستند. البته انسان و انسانیت هرگز فراموش نمیشود و ما یک مثال داریم که کوه به کوه نمیرسد اما انسان به انسان میرسد. التبه این برنامه ریزیها از سوی چند نفری است که دو تاشان در همین شهر هستند و دو تای دیگر در شهر ماریستاد هستند من در این فکر هستم که در این باره اقدام لازم را مورد اجرا بگذارم شاید کمی این افراد عقب نشینی کنند نه که علیه من بلکه علیه هر کسی کوتاه بشوند.. من خودم یک انسان هستم با هیچ کسی خصومت و دشمنی ندارم دوست دارم با همه دوست باشم و روابط دوستانه ای با دیگران داشته باشم و بر اساس انسانیت با دیگران رفتار کنم اما متأسفانه دیگران چنین نیستند و در این باره اگر با کسی یک کار خوب و یا خوبی کنید بعدش در آخر بد میشود و بجای خوب دریافت کردن بدی دریافت میکنیم. در این باره انسان را هرچه بیشتر موظفتر میکند که به هیچ کسی خوبی نکند. یکی که قبلأ اینجا زندگی کرده بود با چند نفری در استکهلم زنگ زده بود تا علیه کسی دیگر لجنپراکنی کند این هم از سوی چند مذدوری در شهر ماریستاد پول دریافت کرده بود. در این باره ادامه دارد و روزی نام و مشخصات این فرد را با افراد دیگری که به او پول داده بودند افشا خواهیم کرد.. در این باره ادامه دارد
با تقدیم احترامات اسماعیل قادری
27/11/2005
بخش دوم(2) در باره ترور شخصیت و ترور روحی وروانی در بعضی از کشورهای که ادعای دموکراسی میکنند. اگر کسانی در این فکر باشند که در اروپا تفتیش عقاید وجود ندارد سخت در اشتباه هستند و در مورد تفتیش عقاید چیزی نفهمیده اند. در هنگام قذا خوردن و درست شدن پرشونامبر یا همان چهارشماره شخصی و ثبت شدن در کامپیوتر و کنترل بر زندگی شخصی و هنگامی که شخص و یا خانواده در خانه نباشند به درون خانه ها وارد شدن برای اینکه بدانند طرف چی دارد در خانه و عکسبرداری از وسایل خانه. اما بر خلاف کشورهای دیکتاتوری فیزیکی اینجا خیلی آسان و ملایم تر صورت میگیرد تفتیش عقاید و کنترل شخص بدون اینکه خودش بداند صورت میگیرد. سختگیری علیه پناهنده برای مثال اگر یک اروپای به اداره پلیس زنگ بزند شاید بعد از 5 دیقیقه پلیس آنجا باشد اما اگر یک خارجی تبار به اداره پلیس زنگ بزند شاید 2 الی 3 ساعت طول بکشد تا پلیس به محل برود اگر جرمی صورت گرفت و این خودش نشاندهنده این است که بنیان تبعیض از کشورهای پیشرفته سرازیر میشود و به کشورهای دیکتاتوری فیزیکی میرود.
این شاید هم کل سیستم به یک نوع پارانوئید مبتلا شده باشند چرا چون هنگامیکه میبینند که علیه کسی بد گوی نموده اند و یا خود را مقصر میدانند که کاری کرده اند بر ضد آن شخص دائم در این سدد هستند که به یک شیوه ای شخصیت آن انسان را درهم بکوبند و دست به تبلیغاتهای ضد انسانی و غیر انسانی مخفیانه علیه شخص میزنند برای نابود کردن شخصیت انسان. این هم با قوانین شناخته شده سازمان ملل متحد در باره حقوق بشر مغایرد دارد.
1- اگر فهمیدند که آن شخص بوی از سیستم برده است و همه چیز در باره سیستم میداند در اولین کاری که میکنند جلو گیری ارتباط وی بادیگران و تحریک کردن دیگران علیه شخص تا دیگران از آن چیزی که او در باره اش میداند با خبر نشوند.
2- منزوی کردن فرد تا حدی که دیگر قادر به هیچ کاری نباشد و جلو گیری از اینکه نکند شخص خوش بخت بشود و تشکیل خانواده بدهد و در این باره یک بودجه کلانی هم اختصاص میدهند برای درهم کوبیدن شخصیت انسان.
3- فرستادن افراد به دنبال فرد که بدانند با چه کسانی در ارتباط است و در این باره به کار های اخلاقی متوسل میشوند مثل اینکه شخص آدم خرابی است و ارتباط با او احتمال دارد کسانی که با فرد ارتباط دارند تحت تعقیب قانونی قرار گیرند این همه برخوردهای غیر انسانی مخفیانه و غیر مسقیم انجام میگیرد و باز در این باره از دیگران میخواهند که زیاد با شخصی که از وی بد بین هستند بی محل باشند و به هیچ عنوان به او احترام نگذارند و حتی اگر شده به او برخورد توهین آمیز بکنند.
4- منزوی کردن شخص و قطع ارتباط وی با دیگران فرستادن اطلاعات در مورد شخص برای کشوری که در آن آمده است و تمامی اطلاعاتی که مربوط به نحوی زندگی نوع شغل ایده انگیزه سیاسی شخص همه را میفرستند برای مثال اگر شخص ایرانی باشند برای ایران.
5- مسائل ناموسی. به دیگران میگویند که فرد آدم بدی است همیشه بدنبال دختر بازی است شماها هم زن و بجه دارین با او ارتباط تان قطع کنید که شخص آدم بد اخلاقی است همیشه چشمش به زنان دوخته است و از این حرفهای مزه خرفی که همه کشف شده است برای ما.
6- دست در دست جاسوانی که برای دولتهای دیکتاتوری فیزیکی که در این کشورها قرار دارند و تا به هر شیوه ای شده است شخصیت شخصی که مورد هدف است در هم کوبیده بشود یعنی با روش فرهنگی کشوری که فرد در آنجا آمده است. و در این باره با وزارت اطلاعات دولت ایران همکاری میکنند علیه پناهندگان نمونه این برخورد ضد انسانی برخورد با یکی از پناهندگان ایرانی که زمانی پیشمرگه بوده و به سوئد آمده بود چند سالی در شهر ماریستاد زندگی نموده بود بعدش به شهر دیگری بانام خفده منتقل شد که من تا سال 2004 از وی خبر داشتم بعد از سال 2004 او یا سر به نیست کردند یا اینکه به جای دیگر منتقل شده است که ناچار در زیر چادر زندگی میکرد در منطقه ای بانام بیلینگه هاوس.. نام این شخص برای ارگانهای سازمان ملل متحد ارسال شده است.
7- هنگامی که فرد خانه نیست به داخل خانه وی وارد میشوند و از آنچه در خانه دارد از آنهاعکس برداری میکنند و حتی در این باره به درون یخچالش نگاه میکنند که بدانند چه نوع غذاهای میخورد و چه نوع مشروباتی مینوشد این مسائل را من تحقیقات نموده ام با کامیرای جاسوسی در این باره عکس و فیلم هم در اختیار دارم به این زودی بروی انترنت قرار میگیرد این فیلمها تا همه بدانند که دموکراسی فقط بر روی کاغذ است نه عملی یک تئوری است برای اهداف شوم خودشان استفاده میکنند. من به دموکراسی ایمان دارم اما نیمتوان یک کشور را یافت که در آن دموکراسی حقیقی برقرار شده باشد.
8- در سر راه میایستند تا بدانند که چه کسانی با شخص در ارتباط هستند و از آنها کارت شناسای میخواهند در این باره فیلم و عکس در اختیار دارم.
یک توضیح. در این باره اگر یک سیستم در هنگام بنا شدن مریض بناه شده باشد همراه با امراض پارانوئیدی کل سیستم را مریض میکند. این افرادی که عادت دارند علیه دیگران بدگوی کنند در اصل مریض هستند اگر روزی دست به چنین کاری نزنند احتمال دارد دچار سکته قلبی بشوند چرا چون آنقدر غرائیز و یا غریزه کینه توزیشان بالا است فقط با بدگوی پشت سر دیگران تسکین میشود و یا باید گفت قرص مسکن و کپسول مسکن این اشخاص بدگوی پشت سر دیگران است. و هنگامی که علیه کسی دست به بدگوی میکنند احساس راحتی میکنند ولی این احساس کوتاه مدت است این مرض مزمن متاسفانه در میان مرد ایران خیلی شیوع دارد و مثل زندگی روزانه شده است..
در این باره نیمتوان اعتماد را از دست نداد و بر همین سبب بود که فردی در چند سال پیش با وی ملاقات نمودم که به من اعتماد نداشت و چنان وی را سرکوب روحی و روانی نموده بودند که بیحد و حساب بود در این شهر خفده که از ناچاری یک سگ خریده بود تا شاید از تنهای به بیرون آید و کاری بر سرش آورده بودند که دائم از دیگران مشکوک بود.
و باز در این باره هنگامی که در سال 2002 با وی ملاقات نمودم در اولین روزی که دیدمش به گریه افتاد و گفت دوست عزیز من چند سال پیشمرگه کومه له بودم و من جواب دادم این مایه ی افختار است که شما به کردستان خدمت نموده اید یک دفعه به گریه افتاد تمام قلبم را تکان داد و از وی سئوال نمودم چرا گریه میکنید؟ نمیتوانست جواب بدهد و من هم از ناراحتی تاب نیاوردم و گذاشتم به حال خودش شاید روزی دیگر بتوانم با وی ملاقات کنم و رفتم و در همین لحظه که راه میرفتم صدا زد و گفت نرو من خیلی دارم برای گفتن وایسه و من ایستادم دوباره او به گریه افتاد باز قلبم را آتش زد.
و از او خواهش نمودم که گریه نکند این باعث ناراحتی من میشود و بازه به گریه افتاد و گفت من در حدود 13 سال است که در سوئد بر سر میبرم و در طول این 13 سال من را تحت عنوانع شکنجه های روحی و روانی قرار داده اند.
و من گفتم اگر وقت دارید من به پیش شما میایم و با هم در این باره حرف میزنیم اگر مایل هستین؟ جواب داد و گفت خیلی خوشحال میشوم. و من هم یک روز بعد به پیشش رفتم و او هم همه چیز را برای من تعریف نمود و من هم در اولین کاری که کردم با یک سازمان( آمر ا)تماس گرفتم و یک کامیرا را بدست آوردم و در خانه وی کار گذاشتیم مخفیانه که بدانم این راست است که همیشه بداخل خانه او وارد میشوند بعد دو روز همه چیز روشن شد و همه آنکه او گفت حقیقت داشت و من هم کامیرا را برداشتم و برای آن سازمان ارسال نمودم با چند تا فیلمی که بدست آورده بودم متأسفانه کاری بر سر این انسان آورده بودند که بیچاره حتی توان حرف زدن هم را نداشت اما اطلاعات موثری به من داد در این باره در این دو شهر چند نفری را مامور نموده بودند تا وی را سر کوب کنند 1 موسوی فر دوم خانمش را نام برد و چند نفر دیگر با نامهای عبدالکاظم و چند نفر از اعضای حزب للاه لبنان نابرد که همراه با چند تنی از مسئولین سوئدی وی را تحت سرکوب روحی و روانی قرار داده بودند. او یک حرف هم زد و گفت حتی اطلاعات راجع به وی به ایران فرستاده بودند تا خانواده اش را اذیت وآزار بدهند در ایران. و حتی در این باره به خانوادش زنگ زده بود خواهرش به گریه افتاده بود و به وی گفته بود که آنها را بازجوی نموده اند و تهدید شده اند توسط کمیته. و این خودش برای من توضیح داد. او را زندانی نموده بودند چند ماهی و در زندان تحت شکنجه روحی و روانی قرار گرفته بود به قول خودش.
حال تعریف کرونوفوبیا.
Chronophobia
ترس نوروتیک از زمان این ترس شایعترین اختلال روانپزشکی در زندانی ها است و تمام زندانیها دیر یا زود به درجاتی از کرونوفوبیا مبتلا میشوند. این حالت در تمام نوروتیکهای بالقوه که زندانی میگردند پدید می آید زمان و وسعت آن برای بیمار وحشت انگیز استو کندی گذشت زمان شخص را دچار هراس می سازد شیوع کرنوفوبیا در زندانیها سبب شده است که آن را نوروز زندان بنامند. کرنوفوبیا نا گهانی بدون هشدار و زمانی که زندانی دوره محکومیت خود را میگذراند را میابد ظاهر میشود. در روزهای اول زندانی شدن شخص معمولأ امیدوار محاکمه ای مجدد است و با عدم اطمینان و بی تفاوتی با آن برخورد میکند. وقتی تازگی زندانی از بین رفت و طول واقعی مدت محکومیت درک شد سر و کله کرنوفوبیا ظاهر میشود. زندانی معمولأ دوران سلول خود دچار هراس میگردد و از به بند کشیده شدن و محبوس ماندن وحشتزده میشود اما این کلاستروفوبیا (ترس از فضای بسته) در واقع ناشی از ترس از زمان است که زندان نماینده وسعت آن است. پس از نخستین حمله اضطراب کم و بیش دائم بیقراری بیخوابی عدم رضایت از زندگی شکایت هیپوکندریائی بی شمار و ناتوانی فزاینده برای سازگاری با محیط ظاهر میشود. شدت اختلال در چند هفته یا ماه از بین میرود اما عودهای نسبتأ خفیف روی میدهد. به تدریج زندانی تبدیل به یک آدم ماشینی بیتفاوت میگردد که دوران محکومیت خود را با ساعت و در زمان حال سر میکند. ترجمه اسماعیل قادری و کار با زندانیان..
تعریف پریسون پسکیسس.Prison psychosis.
روان پریشی زندان قرائن در مورد تاثیر زندانی شدن حقیقت دارد. مطالعه بیرنیام 1908
حاکی است که جدا سازی در زندان بخصوص زندان انفرادی ممکن است موجب بروز اختلالات پارانوئید گردد که با فراهم شدن امکان آمیزش با زندانیان دیگر از بین میرود. ایتینگر 1960 گزارش میکند که حالات پارانوئید در زندانیان زمان جنگ حقیقت است. معهذا فارگمن 1963 چنین نتیجه گرفت که چنین حالاتی حتی در بین ساکنین اردوگاه
های اسرا نیز وجود دارد . حریم پوشیدگی مفهوم پوشیدگی یا حریم به محدود ساختن دسترسی با دیگران به جسم و روان شخص از جمله رویاها تخیلات افکار و عقاید او اطلاق میگردد پوشیدگی در زمینه قانون گاهی به ایمنی از مزاحمت دیگران و گاهی به حریم تصمیمات شخصی معمولأ در مورد اموری نظیر روابط و یا انتقام مسئولین ظالم از انسان باشد و تنها در سلول قرار دادن فرد زدانی متوان انسان را وحشتزده کند و همین زندانی شدن در یک سلول انفرادی خطرناکتر است برای فرد که زمانی که آزاد بشود هر لحظه دست به انتقام بزتد. و این به انسان خدمتی نخواهد کرد.. بنظر بنده نباید از قانون سواستفاده نمود و کینه توزانه با زندانی برخورد کرد اگر چنین باشد ضد بشری محسوب میشود و با قوانین شناخته شده سازمان ملل متحد در باره حقوق زندانیان مغایرد دارد.
این بخش دوم در باره ترور شخصیت و یا ترور روحی و روانی است در این باره ادامه دارد..
اسماعیل قادری 31/12/2005
سوم درباره ترور شخصیت و( شکنجه روحی و روانی )
ترور شخصیت عبارتند از تهدید غیرمستقیم مثل نشاندادن چاقو به کسی که مورد هدف است و یا وسایلی که بتواند انسان را به قتل برساند و من در این باره با تفسیر در باره ترور شخصیت و شکنجه روانی و روحی بحث خواهم کرد در این باره. ترور شخصیت انسان در کشورهای اروپای از طریق نامه ها و برخوردهای دیگر انجام میگیرد. و ترور روحی و روانی در اداره های دولتی در کشورهای اروپای طوری با طرف برخورد میکنند تا مورد رنجش و یا عصبانیت فرد بشود برای بدست آوردن نقاط ضعف طرف میباشد تا بتوانند از نقطه ضعف فرد علیه او استفاده کنند و از این طریق بتوانند فرد را مورد سرکوب روحی و روانی قرار بدهند. برای مثال از فرد سئوال میکنند که از چه چیزهای خوشش می آید و از چه چیزهای بدبین است این همه برای بدست آوردن نقاط ضعف فرد انجام میگیرد.
تا از این طریق بتوانند فرد را مورد شکنجه روانی قرار بدهند.
هنگامیکه به نقاط ضعف طرف دست یافتن شروع میکنند به سرکوب روانی و روحی فرد و باز در این باره دست به شایعه پراکنی مخفیانه علیه فرد میزنند و اتهامات بی پایه و اساس و برچسپهای دروغین به فرد میزنند و حتی در این باره بودجه هم برای این کارمیگذارند. در این باره هنگامیکه ضعف طرف را بدست آوردند دست به سازماندهی و برای ترور روانی و روحی فرد از هیچ چیزی فروگذاری نمیکنند و در این باره حتی دست به همکاری با کشوری که فرد از آن فرار نموده است میزنند و با آن کشور همکاری میکنند در این باره.
با شایعه پراکنی بر اساس برنامه ریزی شده و در دستور کارشان قرار میدهند برای درهم کوبیدن روحی و روانی فرد
این کارها بیشتر علیه خارجی تبارها انجام میگیرد و برای خرد کردن شخصیت فرد انجام میگیرد.
خلاصه اینجا بجای شکنجه فیزیکی شکنجه روانی و روحی وجود دارد که بعدأ با تفسیر در این باره بحث خواهم کرد و شکنجه روانی را برای آن دسته که علاقمند به دانستن در این باره هستند توضیح میدهم..
آنها از کلمات ناشایسته شروع میکنند برای گرفتن حال شخص و برای بدست آوردن قدرت تحمل شخص و بدست آوردن نقاط ضعف او انجام میگیرد این کارها و در این باره کشش میکنند که سر نخ این برخورد به بیرون در جامعه سرایت نکند تا مردم از این با خبر بشوند اگر فرد هم اعلام نمود که چنین برخوردی با وی انجام گرفته است او را روانی و مریض اعلام میکنند این هم برای سر پوش گذاشتن بر جنایتهای خود آنها میباشد این تبلیغاتها..
و در این باره هنگامیکه به نقاط ضعف طرف دست یافتند دیگران علیه او بسیج میکنند برای سرکوب روحی و روانی فرد مورد هدف وبرای در هم شکستن شخصیت او انجام میکیرد این کارها اینها از دیگران میخواهند برای درهم شکستن روحی شخص به هر کاری دست بزنند حتئ اگر شده او را تهدید کنند به قتل و یا به او چاقو نشان بدهند به عنوان تهدید و یا مستمرأ از او شکایت کنند در این باره و انتقادهای بیجا و کوبنده از فردبه کنند برای در هم شکستن روحی فرد مورد هدف.
یک کلمه است به سوئدی ) یعنی توی اعصاب کسی رفتن و کسی را عصبانی کردن و یا حال کسی را گرفتن. Psyka
از این نوع برخوردها بر اساس برنامه ریزی و حتئ برای این کار بودجه میگذارند و اشخاصی را در این باره استخدام میکنند برای این کار.
در مرحله اول بدست آوردن نقاط ضعف شخص دوم سازماندهی افرادی که معتاد به مواد مخدر هستند علیه شخص برای تبلیغاتهای دروغین و بی اساس که دور از حقیقت میباشد یعنی بر اساس برنامه ریزی شده برای شایعه پراکنی علیه فرد آن هم مخفیانه و این هم برای تحریک کردن مردم علیه شخص انجام میگیرد این تبلیغاتهای بی اساس و شرم آور آن هم برای سرکوب روحی و روانی فرد صورت میگیرد این لجنپراکنیهای بی اساس.
با این نیات که شخص را دچار امراض درونی کنند تا به روانشناس احتیاج پیدا کند برای بیشتر خواندن درون شخص مورد هدف ضد بشرها انجام میگیرد این کار.
و باز در این باره میتوانند از نوع ضعف شخص سئو استفاده کنند برایدرهم کوبیدن روحی شخص و حتئ دروغهای علیه شخص درست میکنند از این نوع شخص مریض است و شخص مشکلات برخورد و تنظیم رابطه دارد و نمیتواند با دیگران تنظیم رابطه کند از این حرفهای مزه خرفی که سالها ما شنیده ایم در این باره.
و حتئ در این باره از فرهنگ و مسایل اخلاقی هم علیه فرد استفاده میکنند و در راه دیگر برای آسیم ناسیون و کارهای دیگر می پردازند اینها همه برای سرکوب روحی و روانی انسان انجام میگیرد و این کار آگاهانه و هشمندانه صورت میگیرد.
و در این باره کارمند استخدام میکنند برای درهم شکستن شخصیت فردمورد هدف یعنی سازماندهی کردن برای اذیت وآزار فردی که از وی خوششان نمی آید اگر فرد مقاوم و زیرک باشد به دنبال راه های دیگری میروند.
این سازماندهی از گروه های تشکیل مشود که از مواد مخدر استفاده میکنند در این باره و افشای این به بعدأ موکول میکنم.
در مرحله اول دست به تبلیغاتهای دروغین میزنند علیه فرد بعدش مراقبت از فرد که تا بدانند با چه کسانی ارتباط دارد و با چه کسانی رفت و آمد میکند میپردازند.
و بخشی از این سازماندهی توسط رژیم ایران و مذدورانش با همکاری افراد مسئول انجام میگیرد علیه افرادی که در زمینه سیاست فعال هستند.
و در این باره دست به انواع تبلیغاتهای دروغین و ضد انسانی علیه انسان میزنند اینها برای سرکوب روحی و روانی فرد انجام میگیرد در این کشورها.
دست به تبلیغاتهای بی اساس و از کسانی که با فرد در ارتباط هستند یا اینکه با فرد کار میکنند میخواهند که علیه او گزارش و یا علیه فرد بدگوی کنند و باز از آنها میخواهند که هرگز خوبی فرد را بیان نکنند بلکه فقط بدی فرد را بیان کنند.
و در این باره بدنبال نقاط ضعفی از سوی فرد میگرددند تا بتوانند از آن علیه او استفاده کنند.
و کلماتی به کار میبرند علیه فرد که توهین آمیز و مردم را از او بدبین میکنند تا از این راه به نیات ضد انسانی خود برسند و از این راه بتوانند مردم را علیه فردی که مورد هدف است بشورانند.
این تبلیغاتها زیرکانه صورت میگیرد و آگاهانه و در این راه کشش میکنند تا فردی که مورد هدف است از این اوضاع بی خبر باشد و درک نکند که مورد هدف چنین تبلیغاتهای قرار دارد.
برای مثال میآیند و میگویند فلان کس آدم بدی است با وی رفتار نکن و با او ارتباطتان قطع کنید ولی به او نگوئید که ما چنین چیزی به شما گفته ایم نگذار او بفهمد این قضیه را.
و باز از افرادی که با فرد در ارتباط هستند میخواهند که اگر شده با او برخورد توهین آمیز کنند.
من هر چه گفتم در باره او به وی نگوئید.
برای مثال در کشور سوئد اگر یک سوئدی از یک پناهنده شکایت کند با تمام جدیت با وی برخورد میکنند خانه اش را تفتیش میکنند و حتئ به کتابها و وسایلش دست میزنند اما عکس این اگر یک پناهنده از یک سوئدی شکایت کند زیاد جدی نمیگیرند و با جدیتی که با پناهندگان برخورد میکنند نمیکنند با سوئدی.
متأسفانه در این کشور برخوردهای سیستماتیکی شکنجه روحی و روانی انجام میگیرد علیه خیلی افرادی که من با آنها ملاقات نموده ام.
نمونه این افراد .
1-حمید
2-احمد
3- بهمن
4-فریدون
5-اکرم
در چند سال گذشته یک پدر به علت اختلافات میان خود و دخترش دخترش را به قتل رساند تا چند سال هر از این واقعه حرف میزدند اما در چند روز پیش یک مرد دو تا خواهر خود را بقتل رسانده و خون آنها را میکده بود بیش از یکبار از تلویزیونها مشاهده نشد یک مرد 4 تا زن را با تبر بقتل رساند در شهر یوته بوری اما بیش از چند ثانیه بحث در باره آن نشد.
این باید اسمش گذاشت نابرابری مطبوعاتی.
بیشتر این برخوردهای که شکنجه روحی و روانی هستند از کشور سوئد انجام میگیرد یعنی کشور سوئد مقام اول و کشور سویس مقام دوم دارد در جهان.
اگر در این باره انسان دست به تحقیقات بزند و به تمامی شهرهای این کشور سفر کند شاید بیش از 500 الی 600 نفر پیدا کند که مورد شکنجه روحی و روانی قرار گرفته اند بعضی از این برخورد های مدرن بی خبر هستند و همه نمیتوانند این برخوردها را به آسانی درک کنند چرا چون این برخوردها مخفیانه و با لبخند صورت میگیرد.
تو در باره او به فلانی زنگ بزن بگو او آدم بدی است حرفهای خوبی نمیزند و بگو او آدم مجرمی به نظر میرسد نگذار او بفهمد از این موضوع و در این باره شما پاداش دریافت میکنید هذینه ی سفرت پرداخته میشود اگر این کار را بکنید در باره او بدگوی کنید.
تو به فلانی که با او در ارتباط است بگو با وی رفتار نکند شاید مورد بازجوی قرار گیرد از سوی پلیس او را بترسانید تا با وی رفتار نکند.
تماسهای تلفنی.
باید با افراد از نظر اقتصادی استفاده نمود او از سوی دولت خود مورد تعقیب است بهتر نیست ما از این فرصت استفاده کنیم علیه او؟
بلی اما باید اول تضمین به من بدهید که روزی مشکلی برای من ایجاد نشود در این باره.
شما نباید بترسید تمام سیستم پشت شما است نترس.
بلی در این باره خیلی حرفها است برای گفتن باید دست به تحقیق بزنم و در آینده بیشتر برای روشن کردن شکنجه روحی و روانی برای دیگران توضیح بدهم تا دیگران از این کار با خبر باشند.
در این باره ادامه دارد در باره ترور شخصیت . شکنجه روحی و روانی افرادی که مورد هدف هستند.
12/2/2006
اسماعیل قادری
یکشنبه
hejsan det här handlar om psykiska terror.
در باره ترور روحی و روانی و یا ترور شخصیت بخش 4 چهارم
در 3 مقاله گذشته در باره ترور شخصیت انسان توسط انسانهای روانی و توهمگرا تعریف نمودیم حال در باره این دو نوع ترور باید بطور شفاف و روشن تعریف نمود تا مردم و دیگران از این با خبر بشوند و بدانند ترور روحی و روانی یعنی چی… ترور شخصیت یعنی کسانی هستند مخفیانه پشت سر دیگران بدگوی میکنند و این کار را آگاهانه و بر اساس برنامه پیش میبرند برای درهم کوبیدن شخصیت انسانی دیگران به کار میبرند و یا خود پیش بردن و بالا بردن خویش در جلو چشم دیگران. حال در باره سوئد در سوئد اول منزوی کردن فرد بعدش کشتن فرد هنگامی که دیدند که انسان تنها شده است و ارتباطش با دیگران کاملا قطع شد در یک برنامه خاص خودشان ویی را به قتل میرسانند و بعدش اعلام میکنند که او خود کشی نموده است خلاصه هزار و یک برنامه برای فرد میریزند تا ویی را به قتل برسانند نمونه این ها قتل یک کشتی گیر سوئدی بود که گفته شد ویی خودکشی نموده است و دوم فردی بنام حمید که در همین شهر به قتل رسید و یا سربه نیست شد 3 احمد ک بود که اهل مریوان بود من اولین باری که احمد دیدم که در سال 2004 بود بعد از آن روز هرگز ویی را ندیدم و نمیدانم چه بر سرش آوردند. در این کشورها برای منزوی کردن فرد در این باره بودجه میزارند و چند کسی را انتخاب میکنند تا علیه فرد لجنپراکنی کنند و علیه او دروغهای درست کنند تا شخص را از دید دیگران بد بین کنند و در همین باره راه را هموار میکنند برای بیشتر منزوی کردن فرد و در آخرش ویی را به قتل میرسانند این است که بنام دموکراسی علیه انسانها جنایت میکنند از راه دیگر با حکم اعدام مخالف هستند اما از راه دیگر دیگران را سیستماتیک اعدام میکنند و باز در این باره دولت ایران و یا دولتهای که فرد در آن آمده است و در این کشور پناهنده شده است در این کار شریک هستند برای قتل و درهم کوبیدن شخصیت انسانهای بی سر پناه که به ناچاری به این کشورها پناه آورده اند تا در امان باشند اما فکر نمیکردند که مسایل اقتصادی و تبادل تجاری همه چیز را فدا میکند حتی انسان و انسانیت فروشنده انسانها و تجارت با قتل انسانها کاری است که ساده امروز انجام میگیرد. حال برگردیم به مسایل اصلی همان ترور شخصیت انسان است. کسانی که عادت دارند پشت سر دیگران به هر نحویی بد گویی کنند در اصل مریض هستند و این غریزه کینه توزی چنان ویی را میآزارد که مجبور میشود که علیه دیگران دست به بد گویی و لجنپراکنی کنند و هنگامی که دست به این کار میزنند خود را خوشحال میدانند و احساس خوشحالی میکنند اما این خوشحالی یک لحظه است و عمرش کوتاه است و این افراد چون با دروغ بزرگ شده اند و این دروغ ارثی است خودشان نمیدانند چه میگویند هر چه را شنیدند بیان میکنند و مهر تائید بر آن میزارند بدون اینکه بدانند این راست است یا دروغ به چانه زنی میپردازند هیچ قوانینی رعایت نمیکنند در همه جا همه کاره هستند در آخرش هیچ و پوچ هستند با دروغ خود را بالا میبرند روزی کمونیست هستند و روز بعد مذهبی و روز بعد هیچی. سر درگمی و سرگردانی این نوع افراد در رفتارشان معلوم است. برای نمونه در سال گذشته یک فرد که خودش در اینجا است به شهر اوریبرو رفته بود برای یک جشن کردی در آنجا با فردی که در اسکیلستونا زندگی میکند ملاقات میکند در اولین حرفش دست به لجنپراکنی میزند علیه شخص من و گفته بود این نوشته های که بر سایت اسماعیل است مال خودش نیست بلکه این کسی است بنام دکتر اسماعیل قادری بلی این فرد مریض علیه من بدگوی نموده بود چون حالش خوب نیست. این فرد کسی است که از یک مرض روانی رنج میبرد و این مرض ویی را وادار میکند تا علیه دیگران لجنپراکنی کند در آینده اسم این شخص بطور شفاف و روشن اعلام میشود برای اینکه خود را بالا به برد با مزدوران رژیم ایران ارتباط کامل دارد و این فرد فردی است بیسواد و در منطقه سرپل ذهاب زندگی نموده اند و در عراق در زمان جنگ ایران و عراق به عراق رفتند و در آنجا پدر این فرد با علی حسن خلاصه کار میکرد و مزدور دولت عراق بود هنگامی که رژیم بعث کردهای فیلی را از عراق به سوی ایران اخراج نمود این افراد رفتند طلای زنان را از گردن زنان در آوردند و به هر دختری که جوان بود تجاوز نمودند حالا در سوئد ادعای عدالتخواهی و کمونیستی میکند که دو الی 3 کتاب در باره کمونیست خوانده است در آخرش میخواهد در خدمت رژیم ایران در آید و با فردی بنام علی که سرباز مهدی خود را قلمداد میکند ارتباط دوستانه ای دارد و بدنبال این است که شاید در خدمت وزارت اطلاعات رژیم در آید با کمک این فرد اما هنوز اطلاعات رژیم به ویی اعتماد خاصی پیدا نکرده است تا رسما در خدمتشان باشد بدون مقدمه به هر کسی حمله لفظی میکند و مرز ادب و احترام را نمیشناسد چون مریض است این مرض شدید است بر وی فشار می آورد تا دست به چنین کاری بزند و علیه دیگران دست به لجنپراکنی کند البته خیلی چیزهای دیگر را گفته است و من در یک گذارش در اختیار پلیس قرار خواهیم داد در آینده ماهیت این دیوانه را. این شخص تا سال 1993 در شهر خانقین بر سر میبردند و بنابر خبری که از دوستان بدستم رسیده است یک افسر عراقی روابط جنسی با این فرد داشته است و( به قول خودمان کونی بوده است) بلی یک فرد در شهری دیگر ویی را خوب میشناسد و خوب تاریخ این دیوانه نادان دهاتی پوشخور حالا سیاستمدار خود را نشان میدهد بدون اینکه از سیاست چیزی بداند. این فرد باز به آن فردی که در شهر اوریبرو ملاقات نموده است گفته بود که اگر به من گفت بگوید یکی از فامیلهای خودت بیبیانی به او گفته است اما نمیداند که من میدانم چه حیوانی چنین حرفهای مزه خرفی بیان نموده است از این حرفهای مزه خرف زیاد است و باز افراد مزه خرف هم زیاد است راستی یک خوک از این چنین افراد شریفتر است.
بلی تبلیغاتهای دروغین و بی اساس و بی پایه و دور از پرینسیپهای انسانی علیه دیگران اعمال میشود و این با این نیات انجام میگیرد تا شخص را از دید دیگران کمرنگ کنند و خود را بالا به کشند این بالا کشیدن عمرش کوتاه است دروغ در آخرش کشف میشود و روسیاهی برای فرد میماند و بس. سئوال چرا این افراد دست به اینکارها میزنند؟ این افراد مبتلا به سادیسم هستند خود آزاری و دیگران آزاری و یا مبتلا به آوتیسم هستند و باز مبتلا به اسکیزوفرنی که خیلی خطرناک است هستند و در اصل این افراد به مانی مبتلا هستند که من در اینجا درباره مانی تعریف خواهم کرد. مانی شیدائی و یا شیدائی مانی یکی از دو شکل بالینی عمده اختلالات خلقی و عاطفی است که فرد را وادار میکند تا دست به هر کاری بزند و یا دیگران را کمتر از خود جلو بدهد و دست به هذیان گوی علیه دیگران بزندو یا علیه دیگران دست به لجنپراکنی بزند سابقا با عنوان پسیکوزمنیک دپرسیو معرفی میشد. این اصطلاح بصورت پسوند برای توصیف تکانه های غیر قابل مهار برای انجام رفتارهائی خاص ناسلم و غیر عادی نیز اطلاق میشود. خصوصیات اساسی سندرم مانی عبارتند از خلق بالا افزایش فعالیت غیر عادی پر حرفی و علیه دیگران بدگوئی کردن و افکار خود مهم پنداری و مرز نشناسی کلمات بدون پرینسیپ بی خوابی خیالهای توهمگرای و اوهامگرائی که خیلی بد است. وقتی خلق بالا است بیمار بشاش خوشبین به نظر میرسد و ممکن است این بشاشیت کیفیت مسری هم داشته باشد معهذا بعضی از بیماران تحریک پذیر هستند تا در حال نشئه بیمار منیک پر تحرک است و گاهی تحریک زیاد به تحلیل قوا منجر میگردد. تکلم سریع و پر حجم است. خواب بیمار شدیدا کاهش میابد معهذا بیمار احساس خستگی بدلیل کمخوابی نمی کند چون بیمار است دائم در این فکر است بداند دیگران چکار میکنند و با کی ارتباط دارند دائم از خود مشکوک است. میل جنسی افزایش یافته و رفتارهای نسنجیده و بدون مهار بدنبال می آورد. عقاید بزرگ منشانه شایع است و خیال میکند فردا دیگر با یک مصاحبه با یک رادیو رهبر بشود و بعدش ریئش جمهور. بیمار افکار خود را بدیع نظراتش را مهم و کارش را برجسته میداند. بسیاری از بیماران ولخرج شده و بدهی بالا می آورند و بعضی دیگر پول پرست و حسود هستند به زندگی دیگران. زمینه های فکری بزرگ منشانه گاهی به هذیان مبدل می شود مثل بدگوی پشت سر دیگران و هذیان گوئی های دیگر این افراد به هیچ عنوان مرز را نمیشناسند. ممکن است بیمار باور کند پیشوا است و ماموریت دارد که زمامداران امور را در مسائل مهم راهنمائی کند.
هذیان گزند و آسیب و توهمات هماهنگ با خلق نیز ممکن است مشاهده شود که فرد خود از خود بی خود است بدنبال کسی است تا علیه او بدگوئی کند. گاهی این بیماران خود را برای مدتی کوتاه بخصوص وقتی که صحبت از درمان و بستری شدن به میان می آید کنترل می کنند که نکند به تفکر بزرگ آنها لتمه وارد بشود تفکری هیچ و پوچ. هنری مودزلی این موضوع را بخوبی شرح داده است. وضعیت بیمار مبتلا به مانی که هنوز بیماریش به اوج نرسیده است به وضعیت شخص مستی میماند که هنوز به مرحله سیاه مستی نرسیده است. بیمار ممکن است با سعی و اراده خود افکار پراکنده اش را جمع کرده و اعمال غیر منطقی خود را متوقف سازد و برای مدت کوتاهی با متانت و منطق صحبت کرده و در شخص بی تجربه امیدهای اشتباهی بوجود آورد.
در سبب شناسی این اختلال عوامل ارثی و تجارب کودکی و یا شاید در زمان کودکی مورد تجاوز قرار گرفته باشد به عنوان زمینه ساز اختلال خلقی در بزرگسالی عوامل استرسزا به عنوان برانگیزنده اختلال و عوامل روانشناختی و بیوشیمیائی به عنوان راهی برای تاثیر عوامل زمینه ساز و بر انگیزنده مطرح شده اند.
حمله های مانی غالبا عود کننده است و ممکن است دوره های افسردگی نیز در فواصل آن مشاهده شود اختلال خلقی دو قطبی در درمان و پیشگیری این اختلال امروزه از لیتیوم به وسعیت استفاده میشود.
از ریشه لاتین به معنی جنون خمری حالتی ناشی از تفکر توهمگرا و دور از حقیقت با تحریک فوق العاده که ممکن است به اقدامات خشونت آمیز منجر شود و باز به سبب مصرف الکل. چنین حملاتی در افراد مستعد با مقادیر نسبتا تفکر وسواسه نیز پدید می آید.
مانی نوجوانی. اختلالات منیک دپرسیو قبل از بلوغ نادر است و کمکم با رشد او این مرض رشد میکند اما در ضمن نوجوانی میزان بروز آن افزایش میابد. بر عکس باورهای قدیمی امروزه تصور می شود که مانی و اختلالات دو قطبی در نوجوانها شایع است. از مطالعه بر روی افراد بالغ به نظر میرسد که نخستین دوره های این اختلال ممکن است در نوجوانی بصورت رفتار نابهنجار تظاهر نموده و تشخیص داده شود. بلی این افرادی که دست به لجنپراکنی علیه دیگران میزنند در اصل با این امراض که در بالا من به آن اشاره نمودم مبتلا هستند. این میتواند که بروز زمان کودکی باشد که خیلی سخت است این افراد از این امراض روانی نجات داد بدون همکاری خود با روانکاو قابل رفع نیست. بلی چه انسانی دست به ترور شخصیت میزنند من در این باره توضیح دادم باز هم توضیح خواهم داد در این باره. در عراق به کودکان این طایفه که این فرد از آنها است عربها بهشان تجاوز میکردند این کار را با این نیات انجامیدادند تا در امان باشند خود این خیلی سخت است برای یک نوجوان امروز که بزرگ شده است آن حالت را فراموش کند. خوب در روانشناسی مرزی وجود ندارد تا چیزی را سانسور بشود. بر همین اساس است که من به همه چیز اشاره نموده ام. باز در باره ترور شخصیت انسان از زوایه ی دیگر ترور شخصیت از ناحیه ی نژاد پرستی مثل یک پناهنده که به یک کشور اروپایی پناهنده بشود خوب این فرد اگر زرنگ باشد مطمئن باشید مورد آزار ترور روحی و روانی قرار خواهند گرفت چرا چون افراد این کشورها حاضر نیستند که کسی بالاتر از اینها بلد باشد و یا قدرت زانستی ویی از دیگران بیشتر باشد. بر همین اساس ویی را با انواع شیوه مورد ترور روحی و روانی قرار میدهند و اگر در این راه پیروز شدند ویی را به قتل میرسانندو بعدش اعلام میکنند که او خوکشی نموده است جنایت علیه بشریت به همه انواع صورت میگیرد. سیاستمدار نژادپرست یک مرض مزمن است اگر هر تفکری که به افراط گرایده بشود به مرض تبدیل میشود مثل مرض روانی دگماتیک و یا هیستریک دگماتیک مبتلا میشود خود بعدش مزمن میشود دیگر قابل کنترل نیست برای مثال مذهب میتواند یک مرض مزمن باشد چرا چون مذهب قاتل انسانها است فرقی نمیکند کدام مذهب باشد به تاریخ هر مذهبی نگاه کنید پر از جنایت علیه بشریت است. مسیحی علیه اسلام و اسلام علیه مسیحیت یهودی علیه مسیحیت و مسیحیت علیه یهودیت و اسلام علیه یهودیت و یهودیت علیه اسلام همه و همه پر از جنایت علیه بشریت است. در این کشورها اول منزوی کردن فرد بعدش قتل او و بعدش اعلام میکنند که بر اثر یک مرض روانی خودکشی نموده است.
و بعضی از این ترورهای روحی و روانی و یا ترور شخصیت انسان بر اساس حسادت صورت میکیرد و اگر در ایران باشد دیگر بی حد است.
در این باره در باره ترور روحی و روانی ادامه دارد و در آخرش این به یک کتاب برای تاریخ به چاپ میرسد.
11/3/2007 اسماعیل قادری سوئد
روز یکشنبه یازده مارس دو هزار و هفت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر